بازگشت

اين جوانمرد كيست؟


«مهران»، يكي از گزارشگران رويدادهاي روز عاشورا آورده است كه: من در كربلا به همراه كاروان حسين عليه السلام بودم و رويدادهاي بسياري را ديدم؛ از آن جمله، خودم در آن روز پرحادثه مردي را ديدم كه سخت و دلاورانه مي جنگيد و بر هر گروهي هجوم مي برد، آنان را فراري مي داد و صف ها را از هم مي گسست و آن گاه به سوي حسين عليه السلام بازمي گشت و چنين مي خواند:



ابشر هديت الرشد تلقي احمدا

في جنة الفردوس تعلوا صعدا



هان اي حسين! اي پيشواي شايستگان! بشارت ده كه ما را راه نمودي و به سوي حق و عدالت هدايت كردي، و مژده ده كه در بهشت پرطراوت و زيبا و در مقامي بلند و والا نياي گرانقدرت پيامبر را ديدار خواهي كرد.

از رشادت او خوشم آمد؛ پرسيدم اين جوانمرد كيست؟

گفتند: او «ابوعمر نهشلي» است.

او همچنان در ميدان بود تا «عامر بن نهشل» از سوي سپاه اموي به سوي او رفت.


و در پيكاري سخت او را از پا درآورد و او در حالي كه سر را در راه حق و عدالت نثار كرده بود سر بر بستر شهادت نهاد.

از ويژگي هاي انساني و ديني او اين بود كه بسيار نماز مي گزارد و ارتباطي گرم و دوستانه با خدا داشت و مرد دعا و نيايش و ياد حق بود و ساعاتي از شب را در محراب عبادت مي نشست و با شور و شعور خدا خدا مي كرد.

راستي كه براي اين جوانمرد پرشهامت و شجاعت چقدر شعر آن شاعر دمشقي زيبنده است كه گفت:



و برد صدر السمهري بصدره

ماذا يؤثر ذابل في يذبل



سردي سينه ي شمشير، در سينه ي او اثر نمي گزارد و حس عدالت خواهي و انتقام گيري او را آرامش نمي بخشيد، چرا كه تير و نيزه در يك پديده ي سخت اثر نمي نهد. و او آن گاه كه با شمشير عدالت خواهانه اش بر تاريك انديشان تجاوز كار يورش برد، به درياي مواج و بي كرانه اي مي ماند كه تنها با يك جويبار خود، بر سپاه گراني هجوم برد.