بازگشت

نمونه هايي درس آموز از شور و شعور


1- پس از سخنان بزرگوارانه و آزادمنشانه سالار شايستگان، نخست برادران و فرزندانش و پسران عبدالله بن جعفر و خواهر گرانمايه اش، «زينب» بپا خاستند و گفتند: حسين جان! هرگز چنين نخواهد شد.


«لم نفعل ذلك لنبقي بعدك، لا أرانا الله ذلك ابدا.»

ما هرگز چنين كاري نخواهيم كرد، مباد آن روزي كه ما بخواهيم با تنها گذاردن شما، پس از شما در اين سراي فاني بمانيم و با ستمكاران و ظالمان زندگي كنيم. خداوند هرگز چنين روزي را به ما نشان ندهد.

جالب است كه در اين راه عشق و ايثار برادر قهرمانش «عباس» پيشتاز و پيشگام بود و او پيش از همه ي عزيزان دلير و سرفراز خاندانش، وفاداري عاشقانه و خالصانه و آگاهانه خويش را - به گونه اي كه گذشت - اعلان كرد و سخت مورد تاكيد قرار داد و از پي او همگي بر پايمردي و پايداري خويش پاي فشردند و از او پيروي كردند.

[2- آن گاه هر كدام از برادران فداكار و افراد خاندانش ضمن پاسخهاي لبريز از صفا و وفا گفتند:

اي فرزند گرانمايه ي پيامبر! اگر چنين كنيم، مردم به ما چه خواهند گفت؟ و اگر بپرسند چرا و چگونه سالار و پيشواي خويش را تنها نهاديد و از ياري او دست برداشتيد، ما به مردم چه پاسخي بدهيم؟

آيا بگوييم ما پيشوا و بزرگ خاندان و سالار شايستگان و پسر پيامبر خويش را در محاصره ي دشمن رها كرديم، بي آنكه با او بمانيم و به همراه او تيري به سوي تجاوزكاران بيندازيم و يا با نيزه هاي خويش زخمي بر دشمن خيره سر وارد سازيم و يا در راه خدا شمشيري بزنيم؟

نه، هرگز؛ به خداي سوگند اي پسر گرانمايه ي پيامبر، هرگز از تو جدا نخواهيم شد، بلكه با شما خواهيم ماند و جان ناقابل خويش را فداي تو و راه و رسم خداپسندانه و برنامه ي اصلاح طلبانه و آزاديخواهانه ات خواهيم ساخت و در كنار تو جهاد خواهيم كرد تا به فرمان تو و پيشاروي تو به خون خويش در راه خدا درغلطيم و راه پرافتخاري را كه تو پيشوا و سالار و پيشتاز آني بپيماييم و به قربانگاهي كه تو وارد مي گردي، وارد شويم...

حسين جان! به خدا تو را رها نخواهيم ساخت...

زشت باد زندگي پس از تو... زشت. خدا زندگي پس از تو را زشت ساخته است.

«... لا و الله يابن رسول الله لا نفارقك ابدا... فقبح الله العيش بعدك.»]

3- پيشواي پرشكوه آزادي رو به فرزندان و برادران مسلم كرد و فرمود:

«حسبكم من القتل بصاحبكم مسلم، اذهبوا فقد أذنت لكم.»


شهادت جانسوز مسلم در كوفه براي شما بس است و اين افتخار براي خاندانتان كافي است؛ اينك من به شما اجازه مي دهم كه راه خويش را برگيريد و برويد.

آنان همگي بپا خاستند و در پاسخ حسين عليه السلام گفتند:

«لا والله لا نفارقك أبدا حتي نقيك بأسيافنا و نقتل بين يديك...»

نه، هرگز، به خداي سوگند اي سالار شايستگان، هرگز از تو جدا نخواهيم شد و تو را در اين شرايط تنها نخواهيم گذاشت، بلكه در كنار شما خواهيم ماند و جان را در طبق اخلاص خواهيم نهاد و با شمشيرهاي آخته و ستم ستيز خويش از جان گرامي تو دفاع خواهيم كرد و جان ناقابل خويش را در برابر ديدگان تو و پيشاپيش تو فدا خواهيم ساخت و در صف ياران تو كارزار خواهيم نمود، تا به فرمان تو و در راه خدا به خون خويش درغلطيم و راه پرافتخاري را كه تو پيشواي آن هستي بپيماييم و به قربانگاهي كه تو وارد مي گردي، وارد شويم و در ديار تو سر بر بستر شهادت نهيم و نداگر آرمانهاي والا و فريادگر هدفهاي بلند و انساني و سرباز برنامه هاي اصلاحي تو باشيم. حسين جان! نه، به خدا تو را رها نخواهيم ساخت....

و اين گونه بود كه گزينش آگاهانه و شجاعانه آنان و اين سخنان جانبخش و ماندگارشان در اعلان وفاداري و پايمردي و پايداري در راه حق و عدالت، انوار روشنگر رسالت و هدايت را بر كران تا كران وجود آنان پرتو افكن ساخت و جانهاي سرفراز و ستم ستيز و ذلت ناپذيرشان، آنان را به پيكار با سپاه خشونت و گمراهي و بيداد برانگيخت و غيرت و غيرتمندي هاشمي و شيوه پسنديده بزرگان عرب و نياكان شايسته كردارشان آنان را به وانهادن و فدا ساختن جسم و در يافتن روح و جان و راه و رسم آزادمردان راه نمود.

آري، آنان همانگونه كه پاره اي از انديشمندان و صاحبان بينش آنان را وصف كرده اند، به راستي فرماندهان لايق و سرفراز لشكرها و سخنوران دانشمند و نكته سنج منبرها بودند.



نفوس أبت الا تراث ابيهم

فهم بين موتور لذاك و واتر



لقد الفت ارواحهم حومة الوغا

كما انست اقدامهم بالمنابر



4- از پي آنان، پير فرزانه و دانشمند، «مسلم بن عوسجه»، بپاخاست و ضمن سخناني شورانگيز گفت: اي پسر پيامبر! آيا شما را در اين شرايط در حلقه ي محاصره ي


دشمن رها كنيم و برويم؟

«نحن نخليك و قد أحاط بك العدو؟ لا أرانا الله ذلك أبدا حتي أكسر في صدورهم رمحي، و أضربهم بسيفي، و لو لم يكن لي سلاح لقذفتهم بالحجارة، و لم أفارقك.»

نه، به خداي سوگند چنين نخواهد شد، خداي چنين روزي را نشان ندهد. من از شما جدا نخواهم شد تا با همه ي توان و قدرت، نيزه ي خويش را بر سينه ي دشمنان حق و عدالت بشكنم و سينه ي آنان را بشكافم، تا با شمشير خويش با آنان پيكار كنم و بر فرق ستم و استبداد بكوبم و اگر سلاحي نداشته باشم با سنگ و كلوخ و چنگ و دندان با تجاوزكاران و سپاه ظلمت و اختناق خواهم جنگيد، و تا جان در بدن دارم شما را رها نخواهم ساخت، تا با تو و در كنار تو و در راه آرمان و هدف والاي تو جان ناقابل خويش را فدا كنم؛ نه، هرگز تو را رها نخواهم ساخت!

5- پس از او شخصيت دانش و پيكار، «سعد بن عبدالله حنفي» بپا خاست و ضمن بيان وفاداري و ايمان تزلزل ناپذير خويش گفت:

نه، به خداي سوگند هرگز تو را، اي فرزند گرانمايه ي پيامبر! رها نخواهيم ساخت و دست از ياري تو برنخواهيم داشت تا در پيشگاه خدا ثابت كنيم و او را گواه بگيريم كه سفارش نياي گرانقدرت پيامبر را در حق شما آن گونه كه در توانمان بود، رعايت كرديم.

[سالار من! به خداي سوگند اگر بدانم كه در راه شما كشته مي شوم و آن گاه پيكرم به آتش كشيده مي شود و باز زنده شده و زنده زنده به آتش بيداد كشيده مي شوم و خاكسترم را بر باد مي دهند و هفتاد بار با من چنين مي نمايند، باز هم هرگز از شما جدا نخواهم شد و دست از ياريتان برنخواهم داشت و پس از هر بار زنده شدن باز هم به ياري شما خواهم شتافت.

با اين بيان و اين ديدگاه چگونه اينك تا پاي جانفشاني و شهادت شما را همراهي نكنم؟ در صورتي كه مي دانم اين مرگ و شهادت پرافتخار در اين سرزمين يك بار بيشتر نيست و پس از آن، رسيدن به نيكبختي جاودانه و نعمتهاي گران و كرامت هميشگي خواهد بود و روسفيدي و كاميابي و همنشيني با پيامبران.

«و قام «سعد»... فقال: لا و الله يابن رسول الله لا نخليك أبدا حتي يعلم الله انا قد حفظنا فيك وصية رسوله محمد...»

6- پس از او قرآن شناس روشنفكر و آگاه و مرد انديشه و جهاد، جناب «زهير» بپاخاست و ضمن بيانات شورآفريني گفت: هان اي سالار من! فرزند گرانمايه ي پيامبر!


به خداي سوگند دوست داشتم كه در راه دفاع از راه و رسم افتخارآفرين و آرمان توحيدي و انساني شما هزار مرتبه به خاك و خون كشيده شوم، و نيز اي كاش با نثار جان ناقابل من، جان گرامي شما و اين جوانمردان عرصه هاي اصلاح و انديشه و ايمان، اين برادران شجاع و برادرزادگان و خاندان و فرزندانت از خطر دشمن نجات مي يافت!

«ثم قام زهير... فقال: والله يابن رسول الله لوددت اني قتلت ثم نشرت الف مرة...»

7- و سرانجام پس از تأكيد بر پايمردي و پايداري در دفاع از حق و ايستادگي قهرمانانه در برابر خودكامگي و شقاوت از سوي شخصيتهاي فرزانه ي اهل بيت و بزرگان اصحاب بود كه همه با هم بپاخاستند و آنچه را نمايندگان فكري و عقيدتي آنان از پرچمدار دلير و پرواپيشه كربلا گرفته تا «زهير»، با شور و حرارت و بينش و درايت تحسين برانگيز خويش بصورت فردي به زبان آورده بودند، همگي بر آن پاي فشردند و گفتند:

«به خداي سوگند شما را رها نخواهيم ساخت و تا پاي جان با شما خواهيم ايستاد.»] [1] .


پاورقي

[1] مترجم.