شراره ي دل شعله ور زينب
هنگامي كه دخت ارجمند فاطمه عليهاالسلام، زينب زمزمه ي سالار شايستگان و اشعاري را كه مي خواند شنيد، ديگر عنان شكيبايي از كف داد و از جاي خود پريد و در حالي كه دامان لباس خود را مي كشيد، با سر و پاي برهنه به سوي برادر دويد و گفت: جان برادر! يادگار گرانمايه ي پدر و مادر!
حسين جان! اين سروده و اين سخنان از آن كسي است كه به شهادت خويش يقين پيدا كرده است.
آه از اين مصيبت و درد!
اي واي!
اي داد!
اي واي از داغ عزيزان!
اي آه از فراق و جدايي ياران! اي كاش مرگم فرا رسيده و زندگي ام را به پايان رسانده بود و چنين روزي را نمي ديديم!
گويي امروز است كه مادرم، فاطمه جهان را با شهادت خويش بدرود گفته است!
گويي هم اينك در سوگ جانسوز پدرم، اميرمؤمنان و برادر ارجمندم، حسن عزيز نشسته ام!
هان اي حسين عزيز!
اي محبوب دل خواهر!
اي سالار من!
هان اي جانشين شايسته ي نياكان پرافتخار!
اي يادگار لايق بزرگمردان گذشته!
اي پناه و پناهگاه بازماندگان!
اي آموزگار راستين عدالتخواهان!
اي بزرگ پرچمدار اصلاحگران!
اي سمبل درخشان آزادمنشان!
اي مايه ي مباهات فرزندان ارزشخواه و كمال جوي انسان!
اي رمز جاودانگي دين و دفتر! حسين عزيز! كاش من مرده بودم و چنين روز غمباري را در زندگي نمي ديدم!
«فقالت: هذا كلام من أيقن بالقتل، واثكلاه! ليت الموت أعدمني الحياة، اليوم ماتت امي فاطمة، و أبي علي و أخي حسن، يا خليفة الماضين، و ثمال الباقين...»
حسين عليه السلام خواهر انديشمند و ارجمندش را آرامش خاطر بخشيد و او را به شكيبايي و پايداري در مبارزه و روشنگري راه سفارش كرد و فرمود:
«يا اختاه! لا يذهبن حلمك الشيطان! تعزي بعزاء الله، فان اهل السموات و الأرض يموتون، و كل شي ء هالك الا وجهه... و لكل مسلم برسول الله أسوة؛ و لطم النساء الخدود، و شققن الجيوب، فترقرقت عيناه بالدموع....»
هان اي خواهر ارجمندم! مباد شيطان شكيبايي و بردباريت را ببرد و در اين پيكار سرنوشت ساز فكري و اجتماعي به آفت ناشكيبايي گرفتار آيي.
خواهرم! راه صبر و شكيبايي را در پرتو اميد بستن به بارگاه خدا پيشه ساز و بدان كه همه ي آسمانيان و زمينيان، جهان را بدرود مي گويند و جز ذات پاك آفريدگار هستي، همه و همه مي ميرند و تنها اوست كه زنده و پاينده است.
دخت فرزانه ي فاطمه عليهاالسلام! پدرم اميرمؤمنان از من بهتر بود؛ برادرم، حضرت مجتبي، از من شايسته تر بود؛ و با اين وصف، رخ بر نقاب خاك كشيدند و به سراي باقي شتافتند و رفتند و ما نيز بايد برويم؛ و پيامبر خدا براي هر انسان توحيدگرا و شايسته كرداري اسوه و الگوست [و همگان در سبك و شيوه، روش و منش، رعايت حقوق و حرمت مردم، مبارزه با آفت هاي رشد و بالندگي و موانع آزادگي و آزادي و شكيبايي و پايداري بايد او را سرمشق قرار دهند.]
هنگامي كه سخنان آن حضرت به اينجا رسيد، بانوان حرم بر چهره هاي خود زدند و گريبان پاره كردند!
و اينجا بود كه جام ديدگان حسين عليه السلام غرق در اشك گرديد و سيلاب اشك از ديدگان فرو باريد و آن مثال مشهور در ادبيات عرب را به زبان آورد كه:
اگر آن پرنده ي زيبا و خوشخوان را به حال خود مي نهادند، در اوج آرامش و آسايش به خواب مي رفت و ترك وطن و يار و ديار را برنمي گزيد. «لو ترك القطا ليلا لنام.»