بازگشت

سخني جاودانه با ياران پيش از حركت


[همان گونه كه گذشت، حسين عليه السلام پس از هجرت از حرم پيامبر به سوي حرم خدا، مدتي در آنجا رحل اقامت افكند و ديدگاه روشن و نداي حق طلبانه ي خويش را به طور مسالمت آميز به گوش مسلمانان رسانيد و از دين و دفتر و حقوق پايمال شده ي مردم و حق حيات و آزادي و امنيت خود و همه ي توده هاي دربند - به ويژه ناراضيان و مخالفان استبداد و دگرانديشان - دفاع كرد و همگان، بويژه استبداد خشونت كيش و سياهكار و قانون گريز و قانون ستيز اموي را به دين مهر و رحمت و آيين راستين آزادي و عدالت و عمل به قانون خدا و رعايت مرزهاي مقررات او دعوت كرد و از ضد ارزشها و گناه و تباهي و بيداد با خيرخواهي و روشنگري بسيار و شهامت و شجاعت وصف ناپذيري نهي فرمود و پيامبرانه هشدار داد و با ظرافت و بينشي ژرف برنامه ي اصلاحي خويش را براي اصلاح بنيادي و ساختاري جامعه و نظام ارائه كرد؛ اما با نزديك شدن مراسم شكوهبار و پرمعنويت حج و روزهاي حضور انبوهي از مسلمانان از كران تا كران جهان اسلام در سرزمين پربركت وحي، دريافت كه دشمن در انديشه ي آن است كه با يك نقشه ي ابليسي آن حضرت را در مراسم حج ترور كند، تا با اين شقاوت و شرارت، هم پرشكوه ترين پيشواي آزادي و آزادگي و دفاع از حقوق بشر و بزرگترين دشمن استبداد و اختناق و انحصار و خشونت و تاريك انديشي را از سر راه خود بردارد و هم با اين بهانه به تصفيه حساب خونيني دست يازد و هر آن كسي را كه با ظلم و بيداد حاكم سر سازش ندارد، به مرگ محكوم سازد؛ و هم حرمت خانه ي خدا را در هم نوردد و خاكستر ذلت و خفت بر همه جا بيفشاند و براي شكافي كه با مرگ معاويه در اركان استبداد اموي پديد آمده است - بجاي اصلاح شايسته و بايسته امور - با خشونت و شرارت بيشتر به گونه اي چاره انديشي كند.

آري، در اين شرايط بود كه پيشواي آزاديخواهان آماده ي حركت به سوي عراق گرديد و پيش از حركت بود كه خاندان و ياران و دوستداران همرزم و همراه را


مخاطب ساخت و اين سخن جاودانه را خطاب به آنان به يادگار نهاد.] [1] .

آن حضرت در آن نشست دوستانه و سرشار از صفا و مهر، بپا خواست و رو به همراهان چنين فرمود:

«الحمدلله و ما شاء الله و لا قوة الا بالله، خط الموت علي ولد آدم مخط القلادة علي جيد الفتاة، و ما أولهني الي أسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف و خير لي مصرعا أنا لاقيه، كأني بأوصالي يتقطعها عسلان الفلوات، بين النواويس و كربلا... من كان باذلا فينا مهجته و موطنا علي لقاء الله نفسه، فليرحل فاني راحل مصبحا ان شاءالله.» [2] .

ستايش از آن خداست و آنچه خداي يكتا بخواهد، همان خواهد شد و نيرويي جز به خواست و اراده ي او نيست؛ و درود و سلام خدا بر پيام آورش باد.

هان اي همراهان و دوستان، مرگ و هجرت از اين سراي فناپذير به سراي ماندگار براي فرزندان انسان بسان گردنبندي است كه بر گردن دختران جوان آويخته و آراسته است، و راستي كه مرا به ديدار نياكانم شور و شوقي وصف ناپذير بر سر است؛ درست همان شور و اشتياقي كه يعقوب به ديدار يوسف داشت؛ و براي من شهادتگاهي برگزيده شده است كه سرانجام در آنجا فرود آمده و آن را ديدار مي كنم و در آنجاست كه سر بر بستر شهادت مي گذارم؛ تو گويي من، هم اكنون پاره پاره هاي پيكر خويش را مي نگرم كه درندگان و گرگان دشت «نواويس» و «كربلا» از پيكرم جدا ساخته و شكمهاي گرسنه و انبانهاي تهي و خشكيده ي خود را آكنده مي سازند.

من بر اين باورم كه هر آنچه و هر رويدادي براي آن روز با قلم تدبير و تقدير حكيمانه نوشته شده است ناگزير تحقق خواهد يافت و از آن گريز و گريزگاهي نيست. خشنودي خداي پرمهر و فرزانه خواست و خشنودي ما خاندان وحي و رسالت است؛ و بر آنچه او خشنود گردد، ما نيز خشنود خواهيم شد، ما بر آزمون و امتحان او شكيبايي مي ورزيم و او پاداش شكوهمند شكيبايان را به ما ارزاني مي دارد.

ياران! ما بر اين عقيده ايم كه ميان پيامبر خدا و پاره هاي پيكر او - كه فرزندانش باشند - هرگز جدايي نخواهد افتاد؛ بلكه همگي آنان در بهشت پرطراوت و زيباي


خدا در كنار هم گرد خواهند آمد؛ چرا كه آنان مايه ي روشني چشم پيامبر هستند و وعده و نويد او نيز در مورد جهان گستر شدن دين و آيين خدا و پيامبرش به وسيله ي آنان تحقق خواهد يافت.

هان بهوش باشيد كه هر كدام از شما آماده است تا در راه آرمان بلند ما قطره قطره ي خون قلبش را ايثار كند و جان خويش را در راه شهادت و ديدار خدا نثار نمايد، بر اوست كه بار سفر ببندد و همراهي ما را برگزيند؛ چرا كه من به خواست خدا و در پرتو مهر و لطف او بامداد فردا حركت خواهم كرد. [3] .


پاورقي

[1] از مترجم.

[2] بحار، ج 44، ص 366؛ لهوف، ص 25؛ کشف الغمة، ج 2، ص 29.

[3] گفتني است که اين سخن جاودانه از جمله در اين منابع آمده است: لهوف سيد بن طاووس، ص 25؛ کشف الغمة، ج 2، ص 26؛ بحارالانوار، ج 44، ص 366؛ مقتل الحسين، امين، ص 63؛ اولين تاريخ کربلا، از همين قلم.