بازگشت

پيشنهاد طرماح


«طرماح بن حكم» از كساني است كه در راه كوفه به حضور پيشواي آزادمردان شرفياب گرديد و با آن حضرت به گفتگو نشست و چون، مردي هوشمند و روشنفكر و سياستمدار بود، و به ظاهر روند تاريخ و اوضاع و احوال جاري آگاهي داشت و مردم شناس بود با رفتن آن حضرت به سوي عراق مخالفت ورزيد و پيشنهادي ديگر ارائه كرد، اما حسين عليه السلام نپذيرفت و روشنگري فرمود كه، چرا اين راه پرخطر را برگزيده است.

از او اين ديدار را اين گونه آورده اند:

در راه عراق به حجاز در حالي كه در تلاش و كوشش براي اداره ي زندگي و فراهم آوردن آذوقه و امكانات براي خانواده ام بودم، با حضرت حسين عليه السلام ديدار كردم. به آن گرانمايه ي جهان هستي گفتم: سرورم! مايل هستم واقعيتي را به يادتان آورم، تا مباد كوفيان شما را با وعده ها و پيمانهاي خويش بفريبند و گرفتار رنج و مشكلات سازند!

به خداي سوگند اگر با دعوت و بيعت آنان و وعده ي ياريشان وارد كوفه گردي، كشته خواهي شد و من نگران آن هستم كه به آنجا نيز نرسي و پيش از ورود به آنجا گرفتار گردي.

اگر به راستي كمر همت بر پيكار با استبداد اموي بسته اي در منطقه ي تسخيرناپذير «يمن» و كوه هاي سر به آسمان كشيده ي آنجا فرود آي؛ چرا كه در آنجا دست دشمن به تو نخواهد رسيد و در آنجا پيكار با دشمن و دفاع از حقوق و آزادي و امنيت خود و


يارانت برايت آسان خواهد شد.

به خداي سوگند آنجا از نظر جغرافيايي به گونه اي است كه تاكنون از سوي مهاجمان و تجاوزكاران، ذلت و حقارتي به ما نرسيده و هماره از تعرض دشمن در امان بوده و به راحتي از خود دفاع كرده ايم؛ و چنين مي نگرم كه اگر شما به آنجا بياييد، همه ي عشيره و قبيله ام به ياريتان بپا خواهند خواست و تا زماني كه در آنجا رحل اقامت افكني، از تو دفاع خواهند كرد.

اما آن حضرت فرمود: واقعيت اين است كه ميان من و مردم منطقه عهد و پيماني است و من خوش نمي دارم كه از وعده ام تخلف ورزم و به سويشان نروم؛ و از اين رو من به راه خويش ادامه مي دهم؛ پس اگر خدا شرارت دشمن را از ما دفع كرد، اين لطفي است كه از او نسبت به ما ديرين است و ذات پاك او هماره به ما نعمت ارزاني داشته و ما را كفايت فرموده است؛ و اگر هم در راه او به محاصره ي دشمن گرفتار آمده ايم، در آن صورت نيز به خواست خدا در پيشاروي ما شهادت پرافتخار و رستگاري جاودانه خواهد بود.

«ان بيني و بين القوم موعدا أكره ان اخلفهم، فان يدفع الله عنا، فقديما ما انعم علينا و كفي، و ان يكن ما لابد منه ففوز و شهادة ان الله.»

آري، پس از اين گفتگوي صريح و دوستانه بود كه آن حضرت به راه خويش رفت و من نيز به راه خود.

آن گاه پس از انجام كار اقتصادي خويش و فراهم آوردن زاد و توشه براي خانواده ام سفارشهاي لازم را به آنان كردم و پس از وصيت و خداحافظي راه كوفه را در پيش گرفتم تا خود را به پسر گرانمايه ي پيامبر برسانم و افتخار همراهي او را كسب كنم، اما دريغ و درد كه در راه، «سماعة بن زيد» را ديدم و او مرا از شهادت جانسوز حسين عليه السلام آگاه ساخت و من با اندوهي عميق و دردي جانكاه به خانه بازگشتم.