واكنشي خيرخواهانه و آزادمنشانه
اينجا بود كه سالار شايستگان گيتي، حضرت حسين از بازيگري و زورمداري و تهديد آشكار خشمگين گرديد و در واكنشي شجاعانه و خيرخواهانه و آزادمنشانه فرمود:
«ويلي عليك بابن الزرقاء! أنت تأمر بضرب عنقي؟ كذبت و لؤمت، نحن أهل بيت النبوة و معدن الرسالة، و يزيد فاسق، شارب الخمر، و قاتل النفس، و مثلي لا يبايع لمثله، ولكن نصبح و تصبحون، أينا أحق بالخلافة و البيعة.» [1] .
واي بر تو! هان اي پسر «زرقاء» [2] آيا تو هستي كه «وليد» را به زدن گردن من فرمان مي دهي و او را بر اين كار وسوسه مي نمايي؟ تو دروغ مي گويي و فرومايگي و پستي خويش را به نمايش مي نهي و با اين شرارت ها بر رذالت خود مي افزايي؛ چرا كه ما همان گونه كه همه مي دانند، خاندان نبوت و پيامبري، گنجينه ي رسالت و پيام رساني از سوي خدا به مردم و پرچمدار آزادي، عدالت، امنيت و حقوق انسانها هستيم، و «يزيد» عنصري قانون شكن، بدكردار، حق ستيز، گناهكار و فردي بدمست و شرابخوار و خونريز و كشنده ي انسان هاست؛ از اين رو چهره و شخصيتي چون من با آن ريشه و تبار پرافتخار و خاندان پرشكوه و پيشينه ي درخشان و آن هدف و آرمان
خداپسندانه و بشردوستانه و والا با عنصر خودكامه و خشونت كيش و حق كشي چون«يزيد» بيعت نخواهد كرد؛ اما توصيه ي خيرخواهانه ام اين است كه ما بر كار خويش مي نگريم و باز هم مي انديشيم و شتاب نمي ورزيم و شما نيز در كار خود و راه انحرافي و ظالمانه اي كه در پيش گرفته ايد نيك بينديشيد و شتاب مورزيد تا برايتان روشن شود كه كدامين ما دو تيره و تبار، بر بيعت و خلافت و زمامداري جامعه و هدايت آنان زيبنده تر و شايسته تريم؟
پاورقي
[1] لهوف، ص 10، با اندک تفاوت؛ بحار، ج 44، ص 325.
[2] واژهي «زرقاء» نام مادربزرگ «مروان» - که از زنان فرومايه بود - ميباشد و خود «مروان بن حکم» از مهرههاي رژيم خودکامهي اموي بود و خود عنصري کج انديش و خشن و نيرنگباز. او در محفل فرماندار مدينه که حسين عليهالسلام را براي بيعت دعوت کرده بود، حضور داشت و او را تحريک ميکرد که حسين عليهالسلام را رها نکند و در همان محفل، يا از او بيعت بگيرد يا بيسر و صدا گردن او را بزند.
سالار شايستگان بر او خروشيد که: يابن الزرقاء! أنت تقتلني ام هو؟ کذبت و اثمت...
اي فرزند آن زن فرومايه! تو مرا ميکشي يا او؟ دروغ بافتي و گناه کردي! و او دم فرو بست، اما پس از آن باز هم به شقاوت و شيطنت خويش ادامه داد.