بازگشت

از روند تاريخ و آينده ي جامعه


8- و نيز ابن عباس آورده است كه: من به هنگام شدت يافتن آخرين بيماري پيامبر خدا - كه بر اثر آن جهان را بدرود گفت - در كنار بسترش بودم. آن حضرت در آن شرايط، حسين عليه السلام را بر سينه ي مبارك چسبانيد و در حالي كه آخرين لحظات بود و روح بلند و ملكوتي آن بزرگوار آماده ي پرواز، و عرق از چهره ي مبارك و پيشاني بلندش بر سر و روي فرزند دلبندش نيز مي چكيد، مي فرمود:

«مالي و ليزيد؟ لا بارك الله فيه، اللهم العن يزيد!»


مرا با يزيد سياه رو چكار؟ خداي بركت را از عمر و زندگي او بردارد!

و آن گاه رو به جانب آسمان مي كرد كه: بار خدايا! لعنت و نفرينت را نثار «يزيد» ساز!

پس از آن براي مدتي از هوش رفت و پس از بهوش آمدن در حالي كه ديدگانش اشكبار بود، دگرباره حسين عليه السلام را بوسه باران ساخت و فرمود:

«أما ان لي و لقاتلك مقاما بين يدي الله عزوجل.» [1] .

اما بي گمان براي من و كشنده ي سياه رو و تبهكار تو اي حسين عزيز! در پيشگاه خدا جايگاهي براي حسابرسي و شكايت به بارگاه او خواهد بود و من در آنجا از بيدادي كه بر تو و يارانت خواهد رفت، دادخواهي خواهم نمود و من طرف آنان خواهم بود!

9- و نيز «سعيد بن جبير» از «ابن عباس» آورده است كه: نزد پيامبر گرامي نشسته بودم كه بناگاه حسين عليه السلام آمد.

هنگامي كه پيامبر گرامي او را ديد، گريه كرد و فرمود: حسين جان بيا! بيا!

آن كودك گرانمايه كه به آهستگي گام مي سپرد، به سوي پيامبر رفت و آن حضرت او را برگرفت و روي زانوي راست خويش نشاند.

چيزي از اين جريان نگذشته بود كه حسين عليه السلام وارد شد و پيامبر گرامي با ديدن آن كودك مه سيما نيز به گريه افتاد و او را نيز با نهايت مهر و محبت نزد خويش فراخواند و روي زانوي چپ نشاند!

آن گاه دخت دلبندش فاطمه عليهاالسلام وارد شد و پيامبر گرامي با ديدن فاطمه نيز گريه كرد! و او را نيز نزد خويشتن فراخواند و در پيشاروي خود نشاند.

و از پي همه ي آنان، اميرمؤمنان عليه السلام آمد و پيامبر با ديدن آن حضرت نيز گريست و او را هم بسان آنان به سوي خويش فراخواند و در سمت راست جاي داد.

ياران پيامبر پرسيدند: چرا با ديدن هر يك از اين چهار وجود گرانمايه، گريه سر داديد؟ آيا در ميان آنان كسي نبود كه ديدارش شما را شاد و شادمان سازد؟!

«فقال له اصحابه: يا رسول الله! ما تري واحدا من هؤلاء الا بكيت، أو ما فيهم من


تسر برؤيته؟»

پيامبر در پاسخ آنان فرمود:

«و الذي بعثني بالنبوة و اصطفاني علي جميع البريه، ما علي وجه الأرض نسمة أحب الي منهم، و انما بكيت لما يحل بهم من بعدي، و ذكرت ما يصنع بهذا ولدي الحسين...» [2] .

به آن خداي توانايي كه مرا فرمان بعثت داد و بر كران تا كران هستي و همه ي موجودات برگزيد، سوگند! كه نزد من هيچ كس و هيچ پديده اي در روي زمين از اين چهار تن محبوب تر و پسنديده تر نيست، اما گريه ام بدان جهت بود كه به ياد رفتار زشت و ظالمانه اي افتادم كه پس از رحلت من، بيدادگران امت در حق اينان روا مي دارند و فرزند گرانمايه ام حسين عليه السلام را به جرم عدالت خواهي و مبارزه با ستم و حق كشي و به گناه دعوت به آزادي و آزادانديشي و مبارزه با پايمال شدن حقوق بشر به شهادت مي رسانند!! گويي هم اينك به همراه او هستم و مي نگرم كه اين نور ديده ام به حرم و آرامگاه من پناه مي آورد، اما باز هم به او پناه داده نمي شود و حقوق و آزادي و امنيت او از بيداد تبهكاران در امان نمي ماند و كسي نيز فرياد دادخواهي و ياري طلبي اش، بر ضد ستم و استبداد را پاسخ مثبت نمي دهد و به ياري او برنمي خيزد.آري، به ياد اين بيدادها افتادم كه اشك و گريه امانم نداد!

آن گاه افزود: آري، گويي مي نگرم كه از كنار آرامگاه من بناگزير كوچ مي كند و به سوي سرزميني كه فرودگاه و شهادتگاه اوست مي شتابد و تنها گروهي از مردم باايمان و حق طلب و آزاديخواه به ياري او برمي خيزند و به همراه او به شهادت مي رسند و اينان هستند كه در روز رستاخيز سرور و سالار شهيدان راستين امت من خواهند بود.

گويي او را مي نگرم كه هدف تير تجاوزكاران تيره بخت قرار مي گيرد و پس از اصابت تيرها و نيزه ها و شمشيرهاي بسيار بر پيكرش، از مركب خويش بر آن ريگ هاي تفتيده ي نينوا فرو مي افتد، و آن گاه مظلومانه و قهرمانانه به دست سياهكارترين و تاريك انديش ترين آفريده ي خدا سر بريده مي شود.


هنگامي كه سخنان آن حضرت به اينجا رسيد، ناله اي جانسوز از ژرفاي دل سر داد و گريه كرد و همه را به گريه انداخت، به گونه اي كه صداي ضجه و شيون حاضران بلند شد!

پس از آن، پيامبر خدا بپا خاست و در حالي كه دست به بارگاه خدا برداشته بود، نيايشگرانه گفت: پروردگارا! از ستم و بيدادي كه پس از من بر خاندان گرانمايه ام خواهد رفت، به پيشگاه تو شكوه مي آورم.

«اللهم اني اشكو اليك ما يلقي اهل بيتي بعدي.»

10- و نيز آورده اند كه حسين عليه السلام بر برادر گرانمايه اش حسن عليه السلام وارد شد و هنگامي كه چشمش به جمال دل آراي برادر افتاد، گويي رويداد غمباري را به ياد آورد كه گريه امانش نداد.

حضرت مجتبي عليه السلام فرمود: حسين جان! چه موضوعي شما را به گريه انداخت و اشك از ديدگانتان جاري ساخت؟

«ما يبكيك يا اباعبدالله؟»

پاسخ داد: بر بيداد و خيانتي كه در حق شما مي رود گريه مي كنم.

«فقال: أبكي لما يصنع بك.»

آن حضرت فرمود: حسين جان! شهادت من بدين صورت است كه فردي سم خيانت را به وسيله ي آب به كام من مي ريزد و مرا مسموم مي سازد، اما هيچ روز غمبار و جانسوزي، چون روز شهادت تو نيست، چرا كه شهادت تو بدين صورت است كه سي هزار عنصر گمراه و تاريك انديش و بيداد پيشه كه ادعاي دين و ايمان و پيروي از نياي گرانقدرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را دارند، ظالمانه و ناجوانمردانه تو را محاصره مي كنند و براي كشتن تو و ريختن خون پاك و جوشانت بر ريگ هاي تفتيده نينوا، و به منظور شكستن حرمت و قداست خاندان تو و به اسارت بردن فرزندان و زنان و براي درهم شكستن شكوه و عظمت و شخصيت والايت، همدست و همداستان مي گردند.

آري، آن گاه است كه لعنت و نفرين خدا بر باند پليد و بيداد پيشه ي اموي و همه ي اموي مسلكان تاريخ فرود مي آيد و آسمان خون مي گريد و خون مي بارد و تمامي پديده ها در كران تا كران هستي - از فرشتگان و انسان ها گرفته تا درندگان بيابان و


ماهيان دريا - بر تو مي گريند.

«ولكن لا يوم كيومك، يزدلف اليك ثلاثون الف رجل، يدعون أنهم من امة جدنا، فيجتمعون علي قتلك، و سفك دمك، و انتهاك حرمك، و سبي ذراريك و نسائك و انتهاك ثقلك، فعندها تحل ببني امية اللعنة و تمطر السماء دما، و يبكي عليك كل شيي ء حتي الوحوش في الفلوات و الحيتان في البحار.» [3] .

و پس از اين پيشگويي هاي پيامبر گرامي، دخت فرزانه اش، فاطمه، اميرمؤمنان، حضرت مجتبي و خود سالار شايستگان، حسين عليه السلام بود كه ديگر مردم توحيدگرا و آگاه و باايمان، آن حضرت را با چنين ويژگي ها و سرنوشت عجيب و پرافتخاري كه وصف شد، مي شناختند و هماره ياد مقدس و نام بلند و جاودانه و خاطره ي الهام بخش و قهرمانانه ي او را زنده و پرنشاط نگاه مي داشتند و ضمن گرامي داشت آن حضرت، هماره نگران آينده ي امت و روند تاريخ و سير جامعه ي اسلامي پس از رحلت پيامبر و تحقق آن رويداد غمبار و تكاندهنده بودند.

و بدين سان ذكر مصيبت حسين عليه السلام پيش از ولادت و به هنگام ولادت آن حضرت به وسيله ي فرشته ي وحي بر پيامبر گرامي فرود آمد و از پي آن به وسيله ي آن حضرت بر خاندان رسالت خوانده شد و از پي آنان هم به وسيله ي مردم باايمان و توحيدگرا و آگاه همچنان اين سوگواري و گرامي داشت شهادت جانسوز حسين عليه السلام و روز فداكاريش ادامه دارد.



پاورقي

[1] بحار، ج 44، ص 266، ح 24.

[2] بحار، ج 28، ص 37؛ امالي صدوق، ص 99، بحار، ج 44، ص 148؛ بشارة المصطفي، ص 197.

[3] بحار، ج 45، ص 218؛ مدينة المعاجز، ص 228.