بازگشت

تأثير افكار مسيحي در حادثه ي كربلا


آقاي صالحي [1] از ارشاد مفيد، ص 185 نقل مي كند كه يزيد با مشورت «سرجون» رومي، ابن زياد را براي مبارزه با ابا عبدالله عليه السلام انتخاب كرد.

ايضا در كامل ابن اثير، ج 3، صفحه ي 268: فلما اجتمعت الكتب (كتب اتباع يزيد بالكوفة) عند يزيد دعا سرجون مولي معاوية فأقرأه الكتب و استشاره فيمن يوليه الكوفة، و كان يزيد عاتبا علي عبيدالله بن زياد، فقال له سرجون: أرأيت لو نشر لك معاوية كنت تأخذ برأيه؟ قال: نعم، فأخرج عهد عبيدالله علي الكوفة. (عهد عبيدالله نزد سرجون چه مي كرده است؟! آيا خود دليل بر نوعي نقشه ي ماهرانه نيست؟) فقال: هذا رأي معاوية و مات و قد أمر بهذا الكتاب. فأخذ برأيه و جمع الكوفة و البصرة لعبيدالله و كتب اليه و سيره اليه مع مسلم بن عمرو الباهلي والد قتيبة فأمره بطلب مسلم بن عقيل و بقتله أو نفيه [2] .

در مقدمه ي بررسي تاريخ عاشورا آقاي غفاري مي نويسد: يزيد عموما عمر خود را در ديرهاي نصاري كه آن روز حكم ستون پنجم را داشت به سر مي برد و در لهو و لعب روزگار مي گذرانيد (و قهرا از ارباب ديرها تعليمات و دستورات مي گرفت. و عجب اين است كه اين مراكز عبادت و انزوا سبب رواج فحشاء و شراب در جهان اسلام شد. چون شراب و خلوت با زن ممنوع نبود، حجاب نيز معمول نبود، خواه ناخواه همين مراكز عبادت تبديل به مركز فساد مي شد).


يكي از قرائن بر اينكه يزيد تحت تأثير افكار مسيحي بوده است همان شعر معروف وي است كه مي گويد:



شميسة كرم برجها قعر دنها

و مشرقها الساقي و مغربها فمي



اذا نزلت من دنها في زجاجة

حكت نفرا بين الحطيم و زمزم



فان حرمت يوما علي دين احمد

فخذها علي دين المسيح بن مريم [3]



در مقدمه ي بررسي تاريخ عاشورا از يعقوبي و ديگران اين حكايت معروف را نقل مي كند كه در سالي كه معاويه يزيد را با لشكري براي فتح بلاد روم فرستاد، در «غذقذونه» (يا به نقل ابوالشهداء: فرقدونه) كه در آنجا ديري بود به نام «دير مران» اطراق كردند و يزيد در آن دير با ام كلثوم نامي مشغول عياشي و كيف شد، و در اثر بدي هوا لشكر مبتلا به تب و آبله شدند و مرض به قسمي در اردوي مسلمين افتاد كه مثل برگ خزان روي زمين مي ريختند و مي مردند و هر چه به يزيد اصرار كردند هر چه زودتر از اين سرزمين كوچ كنيم اعتنا نكرد (اما ظاهرا ابوالشهداء مي نويسد: لشكر در نقطه ي ديگري دچار اين بيماري شد و يزيد در اين دير مانده بود و ملحق به لشكر نمي شد تا اين خبر به او رسيد و اشعار ذيل را سرود) و اين اشعار را سرود:



ما ان ابالي بما لاقت جموعهم

بالغذقذونة [4] من حمي و من موم



اذا اتكأت علي الانماط في غرف [5] .

بدير مران عندي ام كلثوم [6] .




پاورقي

[1] [نويسنده‏ي کتاب شهيد جاويد.].

[2] [پس چون نامه‏ها (نامه‏هاي پيروان يزيد در کوفه) نزد يزيد جمع شد، سرجون مولاي معاويه را خواست و نامه‏ها را برايش خواند و با او مشورت کرد که چه کسي را والي کوفه گرداند. يزيد آن روزها بر عبيدالله بن زياد خشمگين بود - سرجون به او گفت: بگو بدانم اگر معاويه برايت دستوي داده باشد رأي او را مي‏پذيري؟ گفت: آري. سرجون فرمان (معاويه براي) عبيدالله را جهت ولايت کوفه بيرون آورد و گفت اين نظر معاويه است و او مرد در حالي که به اين نامه امر کرد. يزيد نظر وي را عمل کرد و کوفه و بصره را به عبيد سپرد و نامه‏اي به او نوشت و آن را توسط مسلم بن عمرو باهلي پدر قتيبه به سوي وي ارسال داشت و به او فرمان جستجوي مسلم بن عقيل و کشتن يا تبعيدش را صادر نمود.].

[3] [خورشيد من که از انگور است برج آن ته خمره‏ي شراب است، و از مشرق دست ساقي طلوع کرده و به مغرب دهان من غروب مي‏نمايد. و چون از سبو در جام ريخته شود غلغل کردن و زير و رو شدن و حباب ساختنش حکايت از حجاجي مي‏کند که بين ديوار کعبه و و چاه زمزم مشغول هروله هستند. پس اگر بر دين احمد حرام است تو آن را بر دين عيسي بگير و سرکش.].

[4] بالفرقدونة (نسخه بدل).

[5] مرتفقا (نسخه بدل).

[6] [مرا چه باک که تمام لشکر اسلام در «غذقذونه» از مرض آبله و تب مردند. من اکنون در دير مران بر بالشهاي پر قو تکيه داده و راحتم و ام‏کلثوم در آغوش من است.].