بازگشت

حماسه ي حسيني


1. براي اينكه مفهوم كلمه ي بالا روشن شود لازم است كلمه ي «حماسه» را تفسير و معني كنيم. در نهاية ابن اثير، ج 1 مي گويد:

«الحمس جمع الاحمس و هم قريش و من ولدت قريش، و كنانة و جديلة قيس. سموا حمسا لأنهم تحمسوا في دينهم أي تشددوا. و الحماسة الشجاعة، كانوا يقفون بمزدلفة و لا يقفون بعرفة، و يقولون،: نحن أهل الله فلا نخرج من الحرم و كانوا لا يدخلون البيوت من أبوابها و هم محرمون.» [1] .

قاموس مي گويد: «حمس - كفرح: اشتد و صلب في الدين و القتال فهو حمس و أحمس...» [2] .


اصطلاحا در مورد بعضي اشعار كلمه ي «حماسه» اطلاق مي شود. بسيار كتابها به نام «حماسه» تأليف شده زيرا متضمن چنين اشعاري بوده است.

منظومه ها و اشعار را معمولا تقسيم مي كنند به منظومه ها و اشعار حماسي، غنائي، رثائي، ستايشي، وعظ و اندرزي. البته اقسام ديگري هم دارد.

شعر حماسي شعري است كه روح غيرت و شجاعت و شدت و مقاومت را برمي انگيزد خواه خود مضمون حماسي باشد يا متضمن سرگذشت يك پهلوان و قهرمان باشد. بشر قهرماندوست و قهرمانپرست است. شعر حماسي مثل:



تن مرده و گريه ي دوستان

به از زنده و خنده ي دشمنان



داستان حماسي هم مثل بسياري از افسانه هاي كهن ايران، و داستانهاي واقعي تاريخ اسلام و ايران مثل داستان مبارزه ي علي عليه السلام و عمرو، يا تاريخچه ي جلال الدين خوارزمشاه.

شعر غنائي مثل غزليات حافظ و سعدي. مثلا: «فكر بلبل همه آن است...»، «صبا به لطف بگو...»، «آنچه تو داري قيامت است نه قامت».

شعر رثائي هم مثل قصيده در رثاي سلطان محمود: «شهر غزنين نه همان است...» يا قصيده در فتنه ي غزنين: «آن نيل مكرمت كه تو ديدي سراب شد» و يا قصائدي كه در مصائب اهل بيت پيغمبر صلي الله عليه و آله گفته شده. اشعار مدح و تملق هم كه الي ما شاء الله. و اما موعظه مثل «أيها الناس جهان جاي تن آساني نيست...»

شعر مصيبت هم داريم مثل: بلبلي خون دلي خورد... (حافظ).

شعر مدح و چاپلوسي هم داريم مثل:



نه كرسي فلك نهد انديشه زير پاي

تا بوسه بر ركاب قزل ارسلان زند



اختصاص به شعر ندارد، نثر هم همين طور است: «قد استطعموكم القتال...» [3] . همچنين خطبه ي طارق يك نثر حماسي است. «و العاديات ضبحا...» نيز يك نثر حماسي است. حكايت «در عنفوان جواني چنانكه افتد و داني با زيبا پسري سري و سري داشتم به حكم آنكه...» نثري است غنائي. بلكه حادثه ها و تاريخچه ها و وقايع نيز چنين است. تاريخ اسلام يك تاريخ حماسه است مثل داستان شعار ابوذر در مكه. داستانهاي موعظه و غنائي هم زياد داريم. خود شخصيتها گاهي يك شخصيت


حماسي است. [4] .

اكنون برويم سراغ شخصيت حسيني و هم سراغ حادثه ي تاريخي كربلا و هم سراغ شعارهاي حسيني.

حسين يك شخصيت حماسي. و حادثه ي كربلا يك داستان حماسي، و شعارهاي حسيني شعارهاي حماسي است.

2. خلاصه اي از سخنراني شب 13 محرم 88 در حسينيه ي ارشاد [تحت عنوان «حماسه ي حسيني»]:

گفتيم همان طور كه منظومه ها، حماسي، غنائي يا رثائي يا اندرزي و غيره است، نثرها نيز همين طور است، بلكه وقايع و تاريخچه ها نيز همين طور است، بلكه شخصيتها و روحيه ها و قهرا شعارها نيز همين طور است. بعد گفتيم حادثه ي كربلا را مطالعه كنيم ببينيم آيا يك حادثه ي غنائي است يا رثائي يا حماسي يا اندرزي يا غير آن.

گفتيم ايضا كه اين حادثه دو ورق و دو صفحه دارد. يك صفحه اش سياه و تاريك است. از نظر اين صفحه، داستان كربلا يك داستان جنائي و رثائي است. از اين نظر اين داستان يك تراژدي بي نظير است (لااقل در مشرق زمين، اما در مغرب زمين بالاتر از اين جنايت زياد بوده و هست كه نمونه اش در جنگهاي صليبي و جنگهاي اندلس هست) و قهرمان اين داستان جنائي، جنايتكاراني از قبيل پسر معاويه و پسر زياد و پسر سعد و غير هم هستند.

اما از صفحه ي ديگر يك داستان حماسي است. از اين نظر و در اين صفحه قهرمانها عوض مي شوند؛ قهرمانها عبارتند از حسين عليه السلام، زينب عباس بن علي، علي بن الحسين عليه السلام، قاسم بن الحسن، مسلم بن عقيل، زهير بن القين، برير بن خضير، هلال بن نافع، حبيب بن مظهر.

از نظر اول، نمايشگاه جنايت بشريت و موجب سرافكندگي بشريت و مصداق «اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء» است، و اما از نظر دوم مصداق «اني جاعل في الارض خليفة» و مصداق «اني اعلم ما لا تعلمون» [5] است. گفتيم ما تا كنون يك طرف


سكه و يك طرف ورق را مطالعه كرده ايم؛ از آن نظر مطالعه كرده ايم كه داستان جنائي است. اكنون مي خواهيم صفحه ي ديگر را مطالعه كنيم. گفتيم كه بعضيها نظير «محمد مسعود» مدعي هستند كه روش مسيحيان بر روش ما ترجيح دارد كه شهادت و فداكاري مسيح را جشن مي گيرند ولي ما [شهادت حسين عليه السلام را] عزا مي گيريم؛ آنها شهادت را موفقيت و ما شكست مي دانيم. اينها اشتباه مي كنند، نمي دانند كه مسيحيت كه جشن مي گيرد اولا ازنظر شخصي مسأله را مورد مطالعه قرار مي دهد و اسلام از نظر اجتماع.

از نظر شخصي ما هم موفقيت مي دانيم. و به علاوه آنها از آن نظر جشن مي گيرند كه شهادت را فداي گناهان مي دانند. جشن مي گيرند كه عيسي كشته شد و با كشته شدن او از زير بار سنگين گناه در آمديم، و مسلمان واقعي نمي تواند چنين فكري داشته باشد.

اكنون مي خواهيم ببينيم چگونه شخصيت حسين عليه السلام يك شخصيت حماسي است، و چگونه كلماتش حماسه است، و چگونه حادثه ي كربلا يك حادثه ي حماسي است؟

اول بايد عرض كنيم كه اين حادثه كه عرض مي كنم در آن تحمل است، صلابت است، غيرت است،دفاع از ايده و مسلك و فداكاري است، شهادت است؛ با ساير حماسه ها فرق [دارد.] اين يك حماسه ي مقدس و يك حماسه ي مطلق است. مطلق است يعني به خاطر يك قوم و يك ملت بخصوص نيست، براي انسانيت است، بالاتر در راه خداست، يعني در راه هماهنگي با هدفهاي كلي خلقت است، و اين است معني اينكه در راه رضاي خداست، و الا خداوند كه شخصا و براي خود چيزي نمي خواهد كه رضايت و عدم رضايت، از آن نظر مفهومي داشته باشد. ديگر اينكه مقدس است. از نظر فردي هيچ گونه انگيزه ي شخصي، فردي، جاه، مقام در كار نيست. براي مقدسات بشريت است، در راه توحيد، مبارزه با بشرپرستي، عدل، آزادي، حمايت از ستمديدگان است. از اين نظر يك حماسه ي الهي است، يك حماسه ي جهاني است، يك حماسه ي انساني است.

يك قهرمان ملي كه فقط براي ملت خود كار مي كند، ممكن است از نظر ملت ديگر جاني بزرگي باشد. «اسكندر» از نظر يونانيان يك قهرمان بزرگ است. و از نظر ملتهاي ستمديده يك جنايتكار است. برخلاف آن كسي كه هدفش حق، حقيقت،


عدالت، حريت، خداست. حتي آن كسي كه هدفش حقوق مادي پامال شده است، برقراري برابري اقتصادي است و فلسفه اش ماترياليسم و اساس فكري اصالت اقتصاد است و محرك اصلي خودش خواه ناخواه منافع فردي است، نمي تواند نهضتش مقدس معرفي شود.

3. [شعري از پروين اعتصامي]:



شاهدي گفت به شمعي كامشب

در و ديوار مزين كردم



ديشب از شوق نخفتم يك دم

دوختم جامه و بر تن كردم



كس ندانست چه سحرآميزي

به پرند از نخ و سوزن كردم



صفحه ي كارگه از سوسن و گل

به خوشي چون صف گلشن كردم



تو به گرد هنر من نرسي

زانكه من بذل سر و تن كردم



شمع خنديد كه بس تيره شدم

تا زتاريكيت ايمن كردم



پي پيوند گهرهاي تو بس

گهر اشك به دامن كردم



گريه ها كردم و چون ابر بهار

خدمت آن گل و سوسن كردم



خوشم از سوختن خويش از آنك

سوختم بزم تو روشن كردم



گر چه يك روزن اميد نماند

جلوه ها بر در و روزن كردم



خرمن عمر من ار سوخته شد

حاصل شوق تو خرمن كردم



كارهايي كه شمردي بر من

تو نكردي همه را من كردم



4. قبلا قيامهاي مقدس و مردان بزرگ را تشريح كرديم و گفتيم قيامهاي مقدس داراي چهار خصوصيت است:

اول: عموميت، اطلاق.

در اين جهت برخي نهضتهاي اجتماعي نيز كه جنبه ي ماترياليستي دارند شريكند. دوم تقدس، يعني منزه بودن از اينكه جنبه ي فردي و خودخواهي داشته باشد. اسكندر، ناپلئون، نادر، شاه اسماعيل، مردان بزرگ بودند اما...

سوم: اينكه شعله هايي هستند در ميان تاريكيها، حركتي در خلال سكونها، در سكوتهاي مرگبار، به همين دليل مورد قبول عقلاي قوم قرار نمي گيرد...

چهارم: ديد قوي.


5. اما سخنان حسين عليه السلام حكايت از يك غيرت الهي مي كند و مفتاح شخصيت اوست:

الف. از او مي پرسند از پيغمبر حديثي كه خودت شنيده باشي نقل كن. اين را نقل مي كند: «ان الله يحب معالي الامور و يبعض سفسافها».

ب. الانوار البهية ص 45... عن الحسين عليه السلام:

ان جميع ما طلعت عليه الشمس في مشارق الارض و مغاربها، بحرها و برها سهلها و جبلها عند ولي من اولياء الله و اهل المعرفة بحق الله كفي ء الضلال. ثم قال: الا حر يدع هذه اللماظة لاهلها. ليس لانفسكم ثمن الا الجنة فلا تبيعوها بغيرها. فان من رضي من الله بالدنيا فقد رضي بالخسيس.

ج. الناس عبيد الدنيا و الدين لعق...

د. موت في عز خير من حياة في ذل.

ه. خطاب به ابي ذر غفاري: «فاسأل الله الصبر و النصر و استعذ به من الجشع و الجزع فان الصبر من الدين و الكرم» [6] .

و. الصدق عز، و الكذب عجز، و الشح فقر، و السخاء غني. [7] .

ز. سبقت العالمين الي المعالي...

اينها جمله هايي است كه از آن حضرت نقل شده و مربوط به عاشورا نيست. با توجه به سانسور آن وقت و كم نقل شدن احاديث از ايشان، آنچه باقي مانده از اين قبيل است. اما سخنان حادثه ي عاشورا:

ح. سأمضي و ما في الموت عار علي الفتي... [8] .

ط. الا ترون ان الحق لا يعمل به... اني لا اري الموت الا سعادة...

اما در روز عاشورا:

ي. الموت اولي من ركوب العار...

يا. ان لم يكن لكم دين...


يب. الا و ان الدعي ابن الدعي...

يج. لا اعطيكم بيدي...

6. توجه به اينكه جنگ، جنگ عقيده و ايده بود نه شخص.

7. توجه به اينكه حماسه ي حق پرستي آن است. علامة الايمان ان تؤثر الصدق حيث يضرك... پرهيز از حيله و تزوير، و اتكاء به كرامت نفس.

8. آنچه وجود دارد يك جاذبه ي واقعي حسيني است. پول خرج كردن ها...

ان لقتل الحسين حرارة في قلوب المؤمنين لا تبرد ابدا. [9] .

9. مكتب حسيني بايد مكتب تجديد حيات اسلام باشد.

يا مظلوم، و اي غريب، و اي بي پدر! بايد حذف شود.

10. مسأله ي شهيد، ارزش شهيد، ارزش خون شهيد. هر شهادتي نورانيت در اجتماع به وجود مي آورد.

11. كليد شخصيت.

12. او هرگز از روزگار شكايت نكرد.

13. يكي از اصول تربيت اين است كه در روح افراد حماسه به وجود بياورد، ولي البته حماسه ي الهي نه نژادي و ملي، يعني حماسه اي نسبت به خير و نيكي، نسبت به سنن سال اجتماع. و به طور كلي شهيد حماسه آفرين است. (و ان كان الا فليكن تعصبكم في محامد الخصال) [10] .

14. اجتماع وقتي روي پاي خود مي تواند بايستد كه در روح افراد، حماسه و احساس شخصيت وجود داشته باشد، فلسفه ي مستقلي در زندگي داشته باشد و به آن ايمان و اتكاء داشته باشد.

15. رابطه ي مكر و حيله با ضعف و ناتواني در انسان و حيوان، و رابطه ي كرامت نفس


با قوت و نيرومندي.

16. بايد شعارهاي منحط و مباين با شعارهاي حسيني و روح حسيني حذف شود از قبيل:

يا مظلوم، يا غريب، اي بي مادر،اي بي پدر!!!



اي خاك كربلا تو به من ياوري نما

چون نيست مادري تو به من مادري نما



افسوس كه مادري ندارم

فرزند و برادري ندارم



از تشنگي فتاده به جانم شراره اي

اي قوم بي حقوق به حالم نظاره اي



17. سخن حماسي، تاريخچه ي حماسي، شخصيت حماسي [11] آن است كه از لحاظ روحي غيرت و حميت و شجاعت و سلحشوري را تحريك كند و از لحاظ بدني خون را در عروق به جوش آورد، به بدن نيرو و حرارت و چابكي و چالاكي ببخشد، در واقع حيات تازه به بدن بدهد؛ به عبارت ديگر روحيه ي انقلاب و ثوره ايجاد كند، حس مقاومت در مقابل ستم و ستمگر به وجود آورد.

18. امام حسين عليه السلام يك سوژه ي بي نظيري است در اسلام از نظر تجديد حيات اخلاقي و اجتماعي اسلام، و از نظر برانگيختن احساسات انقلابي و حماسي، و از نظر ايجاد و تكوين شخصيت.

19. يكي از خواص حماسه ي روحي اجتماعي داشتن اين است كه مانع جذب شدن فرد يا اجتماع در فرد و اجتماع ديگر است؛ چون احساس شخصيت و منش و استقلال است. 20. از ملتي هر چيز منهدم شود قابل جبران و اصلاح است مگر حماسه ي ملي و روح ملي كه ملت را به دنبال خود مي برد. امام حسين حماسه ي اسلامي را زنده كرد و به اين جهت به اسلام حيات بخشيد.

مي گويند امام حسين اسلام را زنده كرد، تجديد حيات كرد، با خون خود نيرو داد و آبياري كرد. راست است اما چگونه و به چه نحو؟


به اين نحو كه حماسه ي اسلام را احياء، به روحها شخصيت، حريت، غيرت، آزادگي، ايده آل داد و خونها را به جوش آورد، رخوت را از بدنها گرفت و روحها را به حركت آورد؛ حماسه ي مبارزه با كفر، ظلم، ستم را احيا و تجديد كرد.

21. دعوت اسلام با «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» آغاز شد. دعوت اسلام، حسن مطلع عجيبي داشت. اين جمله با همه ي اختصار و كوتاهي چون مشتمل بر آزادي بشر از هر معبودي جز خالق كل هست و چون مشتمل بر تحقير هر معبودي در مقابل انسان است، در روحيه ها نوعي حماسه و احساس شخصيت به وجود آورد: من در مقابل بت، در مقابل يك بشر، در مقابل يك جرم سماوي، در مقابل كائنات و مافيها سر فرود آورم؟! ابدا، من فقط به درگاه خداوند خالق خودم و همه ي آنها سر فرود مي آورم.

مسلما اسلام در اعراب احساس شخصيت به وجود آورد، نه شخصيت قومي و عربي، بلكه بالاترين احساسها: شخصيت توحيدي و انساني. هر چيزي را براي عبادت و اطاعت در نظر آنها كوچك كرد و ضمنا از جنبه ي مثبت خدا را ايده آل قرار داد. 22. فرق شخصيت و عالم بودن. داستان عالم اصفهاني كه كتابي مجاني از يكي از مدرسين قم مطالبه كرد.

23. مسأله ي مروت از شرايط عدالت.

24. داستان ازدواج زن سفيدپوستي با مرد سياه پوست در انگلستان كه غوغايي بپا كرده بود (رجوع شود به كتاب زن و آزادي ص 9)، نشانه اي از شخصيت باختن است. ايضا شعار اينكه ايراني جسما و روحا، و باطنا بايد فرنگي بشود. ايضا زمزمه ي تغيير خط، تغيير لباس، تغيير اسم، مانند بيگانه «باي باي» و «گودباي» گفتن، مانند بيگانه غذا خوردن و حتي آروق زدن، عيد بيگانه را از عيد خود مهمتر شمردن، همه نشانه ي خودباختگي است.

25. استقلال فكري يعني اينكه انسان از خود اصول و مبادي و فلسفه اي در زندگي داشته باشد و به آن ايمان و اعتماد داشته باشد و در روحش نسبت به او نوعي حماسه موجود باشد. آن را مي گويند غرور ملي، غرور اجتماعي و غيره.

احترام به سنن و نظامامت سالم يكي از علائم حماسه داشتن است. تغيير خط، تغيير لباس، تبعيت در اسم گذاري از قبيل ژيلا و روژي و غيره، در مد لباس، در لباس پوشيدن، در به كار بردن الفاظ آنها، تابلوها را به نام آنها كردن، عيد ژانويه ي بيگانه را بر


عيدهاي ملي و مذهبي مقدم داشتن و گفتن «باي باي»، «گودباي» بالأخره پذيرفتن شعارهاي بيگانه دليل بر عدم استقلال روحي و عدم حماسه است.

به قول اقبال بايد گل كوزه ي ما به دست خودمان تهيه شود نه به دست ديگران. و باز به قول اول بايد آهن باشيم تا نان داشته باشيم، نه به قول موسوليني: بايد آهن داشته باشيم تا نان داشته باشيم. اقبال مي گويد: بايد صلابت و حماسه داشته باشيم؛ موسوليني مي گويد: بايد زور داشته باشيم.

26. راست گفته آن كه گفته است:



كهن جامه ي خويش پيراستن

به از جامه ي عاريت خواستن



27. استقلال فكري و حماسه داشتن، با اقتباس خوبيهاي علمي، فني، هنري و غيره از ديگران منافات ندارد. چيزي كه هست بايد در هاضمه ي خود هضم برد نه اينكه در هاضمه ي آنها هضم شد.

28. ما ايرانيها اين عيب را داريم كه بيش از هر ملت ديگر تسليم شعارهاي پوچ بيگانگان مي شويم. در عين اينكه نسبت به حقايق تعصب نداريم، نسبت به شعارهاي پوچ بيگانه هم زود تسليم مي شويم.

هنديها دانشمند درجه اول شان همان لباس و زي هندي را حفظ مي كند (تاريخ علوم پي يرروسو) «نهرو» سياستمدار لباس هندي را حفظ مي كند و مي خواهد بگويد من هندي هستم، هندي بايد هندي بماند نه اينكه در هاضمه ي اروپايي هضم شود. اما ما اگر ديديم فرنگي زنار بست، دو تا به جاي يكي مي بنديم. به عبارت ديگر آمادگي كاملي براي استعمار فكري داريم. استعمار فكري بالاتر است زيرا [در اين نوع استعمار، شخص] مثل دشمن فكر مي كند، و حس نمي كند كه استعمار زده است.

ما بالاتر از استعمار فكري را داريم، استسباع فكري داريم، يعني مثل يك حيوان مستسبع به طرف آن كه ما را مي درد مي دويم.

29. ارزش استقلال فكري و اعتماد به فلسفه ي زندگي خود و احترام به سنن و نظامات خود، از علم بالاتر است. ملت عالم ممكن است در ملت ديگر هضم شود، ولي ملتي كه احساس شخصيت و استقلال مي كند قابل هضم شدن نيست. الجزايري ها و ويت كنگ ها به دليل علمشان با استعمار فرانسه و آمريكا نجنگيدند بلكه به خاطر يك حماسه ي روحي كه در آنها هست.

30. مطابق نقل اقبال شناسي ص 69، به عقيده ي اقبال چند چيز است كه شخصيت


ملي را تقويت مي كند و چند چيز ديگر است كه آن را تضعيف مي كند.


پاورقي

[1] [حمس جمع احمس است و آنان طايفه‏ي قريش و اولاد آنان و طايفه کنانه و جديله‏ي قيس هستند. آنان حمس نام گرفته‏اند زيرا در دين خود تحمس يعني شدت و استواري داشتند. و حماسه، شجاعت است. عادتشان اين بود که در مزدلفه وقوف مي‏کردند و در عرفه نمي‏کردند، و مي‏گفتند: ما اهل خداييم بنابراين از حرم بيرون نمي‏شويم. و نيز در حال احرام از در وارد خانه‏هاشان نمي‏شدند.].

[2] [حمس بر وزن فرح يعني در دين و کارزار، سخت و محکم است، و اسم از اين فعل، حمس و احمس است.].

[3] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 51. [اينان از شما خوراک جنگ مي‏طلبند.].

[4] در يادداشتهايي از «سوکارنو» در «اطلاعات» خواندم که مي‏گفت من يک عاشق بزرگم، و عشقبازيهاي خود را ذکر کرده بود. بنابراين او يک شخصيت غنائي بوده نه سياسي.

[5] بقره / 30.

[6] [پس، از خداوند صبر و ياري بخواه و از حرص و بيتابي به او پناه بر، که صبر از دين و کرم است.].

[7] [راستي عزت است و دروغ زبوني، و بخل نياز است و سخاوت ثروت.].

[8] [به زودي مي‏روم و مرگ براي جوانمرد عار نيست.].

[9] مستدرک الوسائل، ج 2 / ص 217. [از قتل حسين در دلهاي مؤمنان حرارتي است که هرگز به سردي نگرايد.].

[10] در نهج‏البلاغه خطبه 190 (قاصعه) اين جمله چنين است: «فان کان لابد من العصبية فليکن تعصبکم لمکارم الخصال و محامد الافعال...». [پس اگر ناچار از تعصب هستيد بايد تعصب شما در جهت صفات عالي انساني و کارهاي پسنديده باشد.].

[11] بعدا خواهيم گفت که شخصيت حسين عليه‏السلام و تاريخچه‏ي حسين عليه‏السلام حماسي بود يعني در روحها غيرت، مردانگي، آزادگي بخشيد و بردگي و ترس را از ميان برد و خونها را به جوش آورد.