بازگشت

رشد اجتماع


اينجا بايد بحثي درباره ي رشد اجتماعي بكنيم، بلكه بهتر است درباره ي رشد اجتماع بحث شود نه رشد اجتماعي. رشد اجتماع نظير رشد فرد است. رشد چيست؟ رشد يعني اينكه انسان در يك ناحيه از نواحي زندگي مثلا در امر ازدواج (رشد معتبر در


ازدواج)، آنچنان حدي از فكر و عقل را داشته باشد كه مصالح خود را در انتخاب همسر و در اداره ي زندگي خانوادگي درك كند. به عبارت ديگر ارزشهاي لازم را در باب ازدواج درك كند كه در زندگي خانوادگي چه چيزهايي لازم است و چه چيزهايي لازم نيست، چه چيزهايي مهم است و چه چيزهايي مهم نيست، چه چيزهايي در درجه ي اول اهميت است و چه چيزهايي در درجه ي دوم و سوم؛ و به عبارت ديگر سود و زيان و عوامل سود و زيان خود را تشخيص دهد. تنها رشد جسمي و جنسي براي ازدواج كه تشكيل يك واحد اجتماعي است كافي نيست.

رشد اقتصادي يعني اينكه انسان به حدي برسد كه مصالح خود را و عوامل لازم را از لحاظ حفظ و نگهداري و بلكه تكثير و توسعه ي ثروت درك كند، اگر نه هنوز رشيد نيست، و اگر از سنين رشد بگذرد و واجد رشد نباشد، «سفيه» ناميده مي شود، اما اگر هنوز به آن نرسيد است و كودك است، ممكن است رشيد نباشد، ولي البته سفيه خوانده نمي شود. و ابتلوا اليتامي حتي اذا بلغوا النكاح فان انستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم. [1] .

پس رشيد، در هر ناحيه اي، كسي است كه سود و زيان را در آن موضوع درك مي كند و هم ارزش موضوعات مربوط را درك مي كند. تا ارزشها درك نشود، قدرت بر حفظ و نگهداري و انجام وظيفه در كار نيست. رشيد در ازدواج، پسر يا دختري است كه ارزشهاي لازم در تشكيل خانواده را درك كند. پسري كه فقط به خاطر ژست قشنگ فلان دختر يا به خاطر لبهاي دالبري او مي خواهد ازدواج كند، يا از راه رفتنش خوشش آمده و امثال اينها، رشيد نيست؛ اين را نمي فهمد كه عوامل لازم در سعادتمندانه بودن ازدواج صدها چيز است كه لبهاي دالبري به حساب نمي آيد؛ ارزشهاي عوامل را درك نكرده است. و همچنين كسي كه ارزشهاي مربوط به ثروت را درك نمي كند، راه معامله را نمي داند، افراد خام و خائن را تشخيص نمي دهد، نمي داند چه كسي را بايد به خود نزديك كند و از چه كسي بايد دوري گزيند؛ اينچنين فردي رشيد نيست.

اما رشد اجتماعي: بهتر اين است كه بجاي رشد اجتماعي كه صفت فرد است، رشد


اجتماع را كه صفت جامعه ي رشيد است موضوع بحث قرار دهيم كه جامعه نيز گاهي رشيد است و گاهي سفيه و حداكثر نابالغ. جامعه اي كه خود را به عنوان يك واحد درك نكند، ارزش سرمايه هاي خود را از قبيل شخصيتهاي تاريخي و حوادث تاريخي نشناسد، آنچنان جامعه رشيد نيست.

يكي از آن سرمايه ها شخصيتهاي گذشته است. يكي ديگر آثار هنري، علمي، صنعتي، ادبي گذشته است. يكي هم تاريخ گذشته است، آنهم گذشته ي پرافتخار و آموزنده و سعادتبخش. جريانهاي تاريخي گذشته سندهاي اخلاقي و تربيتي آيندگان است.

آثار هنري و صنعتي در ميان يك ملتي پيدا مي شود و بعد آنها ارزش اينها را درك نمي كنند، آنها را خراب مي كنند. چه بسيار شده كه يك نسخه ي نفيس خطي يك كتاب به دست يك بقال افتاده و به عنوان كاغذ چاي از آن استفاده شده است. بعضي آثار هنري و صنعتي از قبيل محرابها، كاشي كاري ها، نقاشيها به دست افراد ناصالح كه افتاده است ملعبه ي كودكان واقع شده است.

از همين قبيل است تاريخ. گاهي بعضي از ملتها فرازهاي تاريخي دارند مملو از حماسه، افتخار، آموزندگي، زيبايي، عظمت، الهام بخشي؛ ولي همان طوري كه يك تابلو نفيس نقاشي را به دست كودكان مي دهند و آنها با قلم آن را خراب مي كنند، اينها نيز آنقدر افسانه و خرافه از وهم خود به آنها ملحق مي كنند كه بكلي عظمت، زيبايي، الهام بخشي، حماسه، آموزندگي و افتخار آن را از ميان مي برند و نابود مي كنند و بجاي آنكه الهام بخش عظمت و حماسه و محرك روح سلحشوري باشد، الهام بخش زبوني و بدبختي و تسليم در مقابل حوادث مي گردد.

واقعه ي تاريخي كربلا از آن نوع حوادث است كه در اثر عدم رشد اجتماع، مسخ و معكوس شده است، تمام عظمتها و زيباييهايش فراموش شده، حماسه و شور و افتخاراتش محو شده و بجاي آنها زبوني و ضعف و جهالت و ناداني آمده است.

اين، نشانه ي عدم رشد اين ملت است براي حفظ و نگهداري تاريخ باعظمت و پرافتخار خويش.

اين از نظر عموم ملت. اما از نظر خصوص طبقه ي توده و عامه، بايد بگوييم كه مسؤوليت حفظ و نگهداري تاريخ پرافتخار گذشته اختصاص به علما ندارد، هر فردي بايد خود را مسؤول بداند همان طوري كه دروغ بستن به اين حوادث به صورت دروغ


گفتن حرام است، دروغ شنيدن، دروغ مصرف كردن هم حرام است. در قرآن كريم يك جا مي فرمايد: «و اجتنبوا قول الزور» [2] و هم مي فرمايد: «و الذين لا يشهدون الزور و اذا مروا باللغو مروا كراما» [3] .

در تفسير كشاف ذيل آيه ي اول: «قول زور» را قول باطل و كذب معني مي كند، مي گويد: «و جمع الشرك و قول الزور في قران واحد و ذلك ان الشرك من باب الزور لأن المشرك زاعم ان الوثن تحق له العبادة، فكأنه قال: فاجتنبوا عبادة الاوثان التي هي رأس الزور» تا آنجا كه مي گويد: «الزور من الزور و الازورار و هو الانحراف» [4] .

در تفسير آيه ي دوم مي گويد:

«يحتمل انهم ينفرون عن مجالس الكذابين و مجالس الخطائين فلا يحضرونها و لا يقربونها تنزها عن مخالطة الشر و أهله، و صيانة لدينهم عما يثلمه، لأن مشاهد [5] الباطل شركه [6] فيه. و لذلك قيل في النظارة الي كل ما لم تسوغه الشريعة: هم شركاء فاعليه في الاثم؛ لأن حضورهم و نظرهم دليل الرضا به و سبب وجوده، لأن الذي سلط [7] علي فعله هو استحسان النظارة و رغبتهم في النظر اليه. و في مواعظ عيسي عليه السلام: اياكم و مجالسة الخطائين.» [8] .


پس آيه ي اول فقط اجتناب از قول زور را مي گويد كه هم شامل گفتن است و هم استماع، و البته گفتن اظهر مصداقين است؛ ولي آيه ي دوم رسما حضور در مجالس باطل را منع مي كند خواه حضور براي شنيدن باطل باشد و يا براي ديدن باطل.

اين آيه در واقع نوعي اعانت به اثم را نهي مي كند.

آيه ي ديگر: «و قد نزل عليكم في الكتاب ان اذا سمعتم ايات الله يكفر بها و يستهزأ بها فلا تقعدوا معهم حتي يخوضوا في حديث غيره» [9] .

تفسير صافي: «عن الصادق عليه السلام: و فرض الله علي السمع ان يتنزه عن الاستماع الي ما حرم الله، و ان يعرض عما لا يحل له مما نهي الله عنه و الاضعاء الي ما اسخط الله، فقال في ذلك، و قد نزل عليكم...» [10] .

ايضا صافي: «القمي: آيات الله هم الأئمة عليهم السلام».

ظاهرا مقصود از آيات اعم است از آيات تدويني و آيات تكويني الهي، اعم از شخصيتها مانند ائمه عليهم السلام يا حوادث تاريخي كه آيات تكويني الهي مي باشند. تواريخي كه مظهر و مجلاي روح ايمان است نيز جزء آيات الهي مي باشند.

تفسير صافي، ذيل آيه ي «و اذا رأيت الذي يخوضون في اياتنا فاعرض عنهم حتي يخوضوا في حديث غيره...» [11] مي گويد: العياشي: عن الباقر عليه السلام في هذه الاية قال: الكلام في الله و الجدال في القران، قال: منه القصاص» [12] .

ايضا صافي ذيل آيه ي فوق: «في العلل، عن السجاد عليه السلام: ليس لك ان تقعد مع من شئت لأن الله تبارك و تعالي يقول: و اذا رايت الذين يخوضون...» [13] .



پاورقي

[1] نساء / 6. [و کودکان يتيم را بيازماييد تا وقتي به سن بلوغ رسند. پس اگر در آنان رشد (عقلي) يافتيد اموالشان را در اختيارشان قرار دهيد.].

[2] حج / 30.

[3] فرقان / 72 [و آنان که در مجالس باطل شرکت نکنند و چون به کار لغوي گذر کنند با کرامت عبور نمايند.].

[4] [و شرک و قول زور در يک رديف گرد آمده‏اند چرا که شرک، خود از باب زور است، زيرا مشرک چنين پندارد که بت شايسته‏ي پرستش است. و گويا در اين آيه فرموده: از پرستش بتها که رأس همه‏ي زورهاست بپرهيزيد... و زور از زور و ازورار گرفته شده که به معني انحراف است.].

[5] کذا.

[6] کذا.

[7] کذا.

[8] [ممکن است معني آيه اين باشد که آنان از مجالس دروغگويان و خطاکاران دوري مي‏کنند و در آنها شرکت نکرده و بدان نزديک نمي‏شوند تا از آميختن با بدي و بدان منزه باشند و دينشان را از رخنه محفوظ دارند، زيرا حضور در باطل به منزله‏ي شرکت در آن است، و به همين دليل به کساني که به آنچه شريعت جايز ندانسته مي‏نگرند، گويند: اينان با کننده‏هاي همان کارها در گناه شريکند، زيرا حضور و نظرشان در آنجا دليل رضايت دادن به آن کار و سبب وجود آن است، زيرا آنچه انگيزه‏ي عمل فاعل آن مي‏شود همان تشويق بينندگان و رغبتشان در ديدن اوست. و در پندهاي عيسي عليه‏السلام آمده: از همنشيني با خطاکاران بپرهيزيد].

[9] نساء /140.

[10] [امام صادق عليه‏السلام فرمود: خداوند بر گوش واجب نموده که از شنيدن آنچه حرام فرموده پرهيز کند و از آنچه برايش حلال نيست و خداوند نهي فرموده و از شنيدن آنچه خدا را به خشم مي‏آورد دوري جويد، و در اين مورد فرموده: و بر شما اين دستور فرستاد که...].

[11] انعام / 68.

[12] [فرمود: مراد، سخن درباره‏ي ذات خدا و کشمکش در مورد قرآن است. و فرمود: از آن جمله افسانه سرايان هستند.].

[13] [فرمود: اختيار با تو نيست که با هر کس خواستي نشست و برخاست کني، زيرا خداي تبارک و تعالي مي‏فرمايد: و چون ديدي کساني را که در (مسخره و تکذيب کردن) آيات ما فرو مي‏روند...].