بازگشت

وظيفه ي ما


اين وظيفه در دو قسمت بايد بيان شود: وظيفه ي علما و وظيفه ي عامه و توده ي مردم؛ و به زبان مردم اين عصر و بلكه براي مردم اين عصر: رسالت علما (خواص) و رسالت توده (عوام). معمولا علما اين انحرافات را به گردن توده و عامه ي مردم مي گذارند و تقصير عوامي و جهالت مردم مي دانند، و مردم عوام متقابلا مي گويند تقصير علماست كه نمي گويند، زيرا: «ماهي از سر گنده گردد ني ز دم».

ولي حقيقت اين است كه در اين جريان، هم خواص مسؤولند و هم عوام، هم علما مسؤولند و هم توده؛ اين ماهي، هم از سر گنده گرديده و هم از دم، سر و دم مشتركا مسؤول اين گنديدن هستند.

در حقيقت قبل از آنكه وظيفه ي خواص و وظيفه ي عوام بيان شود بايد معلوم شود كه تقصير از كي بوده است. چون اينكه وظيفه ي الآن متوجه كيست يك مطلب است، و تقصير از كي بوده مطلب ديگر است. چنانكه گفتيم در تقصير هر دو شركت داشته اند و اين ماهي، هم از سر گنده گرديده است و هم از دم. و از لحاظ وظيفه نيز بيان خواهيم كرد كه هر دو طبقه مسؤولند. نه گناه، گناه يك طبقه است و نه وظيفه ي فعلي وظيفه ي يك طبقه ي بالخصوص است.

قبل از اينكه بيان وظيفه بشود، براي درك اهميت اين وظيفه بايد خطرات تحريف بيان شود.

به طور كلي هر چيزي آفتي دارد، از جماد، نبات، حيوان و انسان. مثلا موريانه آفت كتاب يا چوب است، كرم خاردار و سن و ملخ آفت گياه است و بعضي ميكروبها آفت حيوانها يا انسانهاست، خود دين نيز آفتي دارد. پيغمبر اكرم فرمود: «افة الدين


ثلاثة: فقيه فاجر، و امام جائر، و مجتهد جاهل» [1] .

بديهي است كه آفت هر چيزي يك شي خاص است متناسب با خود او. هرگز كرم خاردار آفت دين نيست، و سن و ملخ هم هرگز دين را نمي خورد، خوره و سرطان نيز آن را از ميان نمي برد.

تحريف و قلب و بدعت، آفت بزرگ دين است [2] تحريف، چهره و سيما را عوض مي كند، خاصيت اصلي را از ميان مي برد، بجاي هدايت، ضلالت مي آورد و بجاي تشويق به سوي عمل صالح، مشوق معصيت و گناه مي شود و بجاي فلاح، شقاوت مي آورد. تحريف، از پشت خنجر زدن است، ضربت غيرمستقيم است كه از ضربت مستقيم خطرناكتر است. يهوديان كه قهرمان تحريف در تاريخ جهان اند هميشه ضربتهاي خود را از طريق غيرمستقيم وارد كرده اند. علي عليه السلام را دوستانه و از طريق تحريف، بهتر و بيشتر مي شود خراب كرد تا به صورت دشمنانه. قطعا ضرباتي كه از طرف دوستان جاهل علي بر علي وارد شده، از ضربات دشمنانش كاري تر و براتر بوده است.

تحريف، مبارزه ي بدون عكس العمل است. تحريف، مبارزه است با استفاده از نيروي خود موضوع.

تحريف سبب مي شود كه سيماي شخص بكلي عوض شود، مثلا علي عليه السلام به صورت يك پهلوان مهيب بدقيافه ي سبيل از بناگوش در رفته تجسم پيدا كند، به صورتي در آيد كه هرگر نتوان باور كرد كه اين همان مرد محراب، خطابه، حكمت، قضا و زهد و تقوا و خوف از خداست.

تحريف است كه امام سجاد را در ميان ما به نام «امام بيمار» معروف كرده است. تنها در ميان فارسي زبانان اين نامه به آن حضرت داده شده و كار به جايي رسيده كه وقتي مي خواهيم بگوييم فلاني خود را به ضعف و زبوني زده، مي گوييم خود را امام زين العابدين بيمار كرده است؛ در صورتي كه اين شهرت فقط بدان جهت است كه امام در ايام حادثه ي عاشورا مريض بوده اند نه اينكه در همه ي عمر تب لازم داشته و عصا به دست و كمر خم راه مي رفته اند.


مرحوم آيتي در سخنراني «راه و رسم تبليغ» كه در انجمن ماهانه ي ديني ايراد كرد و چاپ شد (جلد 2، صفحه ي 160) همين موضوع را عنوان كرد و گفت: چندي پيش شخصي در مجله ي اطلاعات از وضع دولت و كارمندان دولت انتقاد كرده بود كه غالبا متصديان امر يا بي عرضه و نالايقند و يا خائن و ناپاك، در صورتي كه ما نيازمند افرادي هستيم كه هم باعرضه باشند و هم پاك. مطلب را به اين صورت بيان كرده بودند: «اكثر رجال و مأمورين ما يا شمرند و يا امام زين العابدين بيمار، درصورتي كه كشور اكنون بيش از هر موقع ديگر به حضرت عباس نيازمند است، يعني افرادي كه هم پاك باشند و هم كاربر». يعني شمر كاربر بود و ناپاك، امام زين العابدين پاك بود ولي كاربر نبود؛ حضرت عباس خوب بود كه هم پاك بود و هم كاربر. [3] .

اينكه مي گويند عارفا بحقه، معرفت امام لازم است؛ براي اين است كه فلسفه ي امامت، پيشوايي و نمونه بودن و سرمشق بودن است. امام، انسان مافوق است نه مافوق انسان، و به همين دليل مي تواند سرمشق بشود؛ اگر مافوق انسان مي بود، به هيچ وجه سرمشق نبود. لهذا به هر نسبت كه ما شخصيتها و حادثه ها را جنبه ي اعجازآميز و مافوق انساني بدهيم، از مكتب بودن و از رهبر بودن خارج كرده ايم. براي سرمشق شدن و نمونه بودن، اطلاع صحيح لازم است، اما اطلاعات غلط و تحريف شده نتيجه ي معكوس مي دهد و به هيچ وجه الهام بخش نيكيها و محرك تاريخ در جهت صحيح نخواهد بود، بلكه اساسا نيرو نخواهد بود. نتيجه ي «امام زين العابدين بيمار» اين است كه امروز هر كس بيشتر آه بكشد و بنالد، مردم او را تقديس كنند كه آقا شبيه امام بيمارند.

تا اينجا خطر تحريف معلوم شد.

اكنون ببينيم مقصر كيست؟ هم خواص يعني علما مقصرند و هم عوام يعني غير علما. اما علما از آن نظر كه در دوران شريعت ختميه، آنها هستند كه هم بايد مانع تحريف و هم رافع و زايل كننده ي تحريف باشند: اذا ظهرت البدع فعلي العالم ان يظهر علمه


و الا فعليه لعنة الله. ايضا در حديث كافي است: و ان لنا في كل خلف عدولا ينفون عنا تحريف الغالين و انتحال المبطلين.

اولين وظيفه ي علما اين است كه با نقاط ضعف مردم مبارزه كنند نه آنكه از آنها استفاده كنند. مثلا در جريان مجالس عزاداري و وعظ و خطابه. امروز دو نقطه ي ضعف در مردم هست؛ يكي اينكه علاقه ي شديد دارند كه در مجالس، اجتماع و ازدحام زياد شود، ديگر اينكه مي خواهند از لحاظ گريه، مجلس بگيرد و شور بپا شود و كربلا شود.

اينجاست كه يك خطيب، سر دو راهي قرار مي گيرد: ازدحام را زياد كند و مجلس را كربلا كند، يا حقايق را بگويد كه احيانا نه ازدحام مي شود نه شور و واويلا.

علما بايد با عوامل پيدايش تحريفات مبارزه كنند، جلو تبليغات دشمنان را بگيرند، دست دشمنان را كوتاه كنند، با اسطوره سازي ها مبارزه كنند. مثلا كتاب لؤلؤ و مرجان حاجي نوري يك نوع قيام به وظيفه به نحو شايسته است كه اين مرد بزرگ كرده است و ما امروز از نتيجه ي كار اين مرد بزرگ استفاده مي كنيم. علما بايد فضايح و رسوايي دروغگويان را ظاهر كنند. (لهذا مي گويند از موارد جواز غيبت، «جرح» راوي حديث است.) علما بايد متن واقعي احاديث معتبر، سيماي واقعي شخصيتهاي بزرگ، متن واقعي حوادث تاريخي را در اختيار مردم بگذارند و به دروغ بودن دروغها اشاره و تصريح كنند.

نگاهي به زبان حال هاي امروز كافي است كه بفهميم چقدر شخصيتها تحريف شده اند. بعضي زبان حال هاست كه واقعا آينه ي شخصيت امام است، مثل اشعار اقبال لاهوري و بعضي اشعار بر «حجة الاسلام تبريزي» ولي بعضي زبان حال هاست كه تحريف شخصيت است، مثل: افسوس كه مادري ندارم... اي خاك كربلا تو به من مادري نما...

اينها نه تنها زبان حال امام حسين با آن شخصيت عظيم و بي نظير نيست، اساسا زبان حال يك مرد پنجاه و هفت ساله نيست كه در اين سن دنبال آغوش مادر بگردد. اين سن، سني است كه برعكس، مادر به فرزند پناه مي برد. امام حسين از مادر ياد كرده است اما به صورت حماسه و افتخار: انا ابن علي الطهر من ال هاشم... و فاطم امي... يأبي الله ذلك لنا و رسوله و حجور و طابت و طهرت و نفوس ابية و انوف حمية؛ و امثال اينها.



پاورقي

[1] [آفت دين سه چيز است: دانشمند فاجر، و پيشواي ستمکار، و در عبادت کوشاي جاهل.].

[2] داستان حديث «اذا عرفت فاعمل ما شئت» مثال خوبي است براي اينکه تحريف نتيجه‏ي معکوس مي‏دهد [اين داستان در کتاب حق و باطل (اثر استاد شهيد) بخش «احياي تفکر اسلامي» نقل شده است.].

[3] مرحوم شمس واعظ مي‏گفت: چندي پيش در مشهد ما را به منزلي دعوت کردند. ما هم نمي‏دانستيم، خيال مي‏کرديم رسما يک مهماني است. موقع ناهار شد. جمعيت هم زياد بود. آش آوردند، اما چه آشي، از لحاظ نيرو مثل ماش سفت که به هر جا دست مي‏زدي، تمامش از بشقاب بيرون مي‏جست. به صاحبخانه گفتم: خدا پدرت را بيامرزد اين چيست که به حلق خلق الله فرو مي‏کني؟! گفت: آقا! اختيار داريد، شما چرا همچون حرفي مي‏زنيد؟! اين آش امام زين‏العابدين بيمار است. گفتم: پس قطعا بيماري ايشان از همين آش بوده!.