بازگشت

دشمني ابوسفيان با اسلام


در غزوه ي حنين [ابوسفيان] همينكه هزيمت مسلمين را ديد، با خوشحالي گفت: «ما اريهم يقفون دون البحر» [1] و در جنگ شام وقتي كه روميها جلو مي رفتند مي گفت: «ايه بني الاصفر» [2] و همينكه عقب مي نشستند مي گفت: «ويل لبني الاصفر» [3] .

پيامبر براي تأليف قلب، دخترش را تزويج كرد، خانه اش را مأمن قرار داد، او را در رأس مؤلفة القلوب قرار داد (ولي حكومت به او و پسرانش نداد؛ همين قدر كه تأليف قلب شده باشد نه اينكه قدرتي در اختيار آنها گذاشته شود). در عين حال مسلمين از او اجتناب مي كردند. او از اين كار خسته شد و از رسول اكرم خواهش كرد كه معاويه كاتب آن حضرت (نه كاتب وحي) بوده باشد. در قضيه ي خلافت آمد به در خانه ي علي عليه السلام و عباس... عقاد مي گويد علي فرمود: لا و الله لا اريد أن تملأها عليه خيلا و رجلا، و لو لا أننا رأينا أبابكر لذلك أهلا ما خليناه و اياه [4] (اين جمله قطع نظر از همه چيز با جمله ي نهج البلاغه در همين قصه: «شقوا امواج الفتن» [5] نيز منافات دارد.) ثم ابنه قائلا: يا أباسفيان! ان المؤمنين قوم نصحة بعضهم لبعض، و ان المنافقين قوم غششة بعضهم لبعض تتخاذلون و ان قربت ديارهم و أبدانهم. [6] .

[ابوسفيان] در روز اول خلافت عثمان گفت: «يا بني امية! تلقفوها تلقف الكرة...».



پاورقي

[1] [گمان ندارم که تا پيش از رسيدن به دريا توقف کنند.].

[2] [اي روميان ادامه دهيد.].

[3] [واي بر بني‏اصفر (روميان)!.].

[4] [نه - به خدا - سوگند - نمي‏خواهم خانه را بر ضد او از سواره و پياده پر کني، و اگر ابوبکر را اهل اين کار نمي‏ديديم او را در اين امر آزاد نمي‏گذاشتيم.].

[5] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 5 [امواج درياي فتنه را (با کشتيهاي نجات)بشکافيد.].

[6] [سپس پسرش گفت: اي اباسفيان! مؤمنان گروهي هستند که خيرخواه يکديگرند، و منافقان گروهي دغلبازند که دست از ياري يکديگر مي‏دارند هر چند شهرها و بدنهاشان به هم نزديک باشد.].