بازگشت

تحليل روحيه ي قاتلين سيدالشهداء


تحليل روحيه ي اعوان ابن زياد كار آساني نيست، آيا واقعا اينها به اصول اسلام مؤمن نبودند؟ و يا به اسلام مؤمن بودند ولي خيال مي كردند امام حسن طاغي و ياغي است و خارج بر امام وقت است و به حكم اسلام بايد با او جهاد كرد، همان طوري كه عمرسعد مي گفت: «يا خيل الله اركبي و بالجنة ابشري»؟ و يا آنكه صرفا طمع و حرص بر دنيا بوده و يا صرفا جهالت و ناداني و عدم تشخيص بوده؟ ظاهر اين است كه عموم آنها خالي از يك نوع ايمان عاميانه نبوده اند يعني در سر ضمير، كافر و منكر اسلام يا كافر و منكر امام حسين نبوده اند اما رؤساي آنها كر و كور رشوه و مقام بودند، همان طوري كه آن مرد به امام حسين گفت: «اما رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم» و اين هم خود يك معماي عجيبي است در روح فرزند آدم كه با عقيده ي خود مبارزه مي كند و عملي مي كند به حكم حرص و آز و دنياپرستي كه با عقيده و ايمان خودش سازگارنيست. مثلا در زمان ما كساني هستند كه واقعا نماز مي خوانند و روزه مي گيرند و يك نوع علاقه اي به قرآن دارند و در عين حال خادم اجانب اند و حوادثي نظير حادثه ي حمله به مدينه و يا حمله ي مغول به وجود آوردند؛ مثل اينكه بين عقيده و عملشان فصل واقع شده و يا به عبارت ديگر تعدد شخصيت پيدا كرده اند. و اما مرؤوسين صرفا تابع روح تقيد و تبعيت كوركورانه از رؤسا بودند (ربنا انا اطعنا سادتنا و كبرائنا فاضلونا) [1] خلاصه اينكه معماي «قلوبهم معك و سيوفهم غدا مشهورة عليك» در كربلا وجود داشته.

به عقيده ي عقاد هر دو طرف، عقيده و ايمان به آخرت داشته اند ولي عقيده و ايمان در يك طرف در روحي موجود بوده كريم و بزرگوار، و در طرف ديگر در روحي بوده لئيم و پست؛ آنها بالطبيعه ايده آليست و صاحب هدف بوده اند و اينها بالطبيعه منفعت پرست.


پاورقي

[1] احزاب / 67 [پروردگارا، ما از سروران بزرگان خود پيروي کرديم و آنها گمراهمان کردند.].