بازگشت

مسأله ي گريه بر سيدالشهداء


يكي از مسائل مربوط به سيدالشهداء مسأله ي گريه است. بايد مسأله ي گريه و خنده از چند نظر [بررسي شود]: يكي از نظر اينكه از مختصات و اعراض خاصه ي انسان به شمار رفته اند، ديگر از نظر علل و مبادي جسمي و روحي، سوم از نظر آثار و عوارض جسمي و روحي، چهارم از نظر اخلاقي و عقيده ي علماي اخلاق و آداب، پنجم از نظر آثار اجتماعي خنده و گريه، ششم انواع خنده ها و گريه ها و آيا همه ي خنده ها خوب است و همه ي گريه ها بد يا نه؟ و اينكه نوع گريه ي بر امام حسين لذتبخش است و به قلب صفا و روشني مي دهد، و بايد مقايسه اي شود بين مكتب امام حسين و مكتبهاي خنده و كمدي و اشاره اي شود به فيلمهاي كمدي و فيلمهاي تراژدي و اشعاري كه شعراي ما در باب گريه و مدح آن گفته اند مثل اينكه:



گريه بر هر درد بي درمان دواست

چشم گريان چشمه ي فيض خداست



در همه ي اينها بحث شود.

خنده و گريه مظهر شديدترين حالات احساسي انسان است. آن وقتي كه كسي بتواند مالك خنده و گريه ي مردمي بشود، به حقيقت مالك قلب آنها شده و با عواطف آنها بازي مي كند. كارهاي قلبي غير از كارهاي عقلي است. تاكنون با قلبهاي مردم از راه گريه [بر] سيدالشهداء بازي شده بدون اينكه تحت كنترل عقل بيايد و هدف داشته باشد. تنها هدف داشتن كافي نيست، نظم و سازمان هم لازم است.

در مجله ي؛ «راديو ايران» شماره ي 70 مقاله اي به قلم دكتر حسين علوي (مرز دانش)


كه سخنراني اوست در [برنامه ي] مرز دانش درباره ي اشك چشم دارد كه خالي از فايده نيست. در آنجا مي گويد: اشك تمساح دروغ است. مي گويد: داروين در كتاب بيان احساسات و تألمات در انسان و حيوان (1890 ميلادي) نوشته است كه فيل تحت تأثير احساسات مي گريد ولي اين موضوع به هيچ وجه هنوز تأييد نشده است. مي گويد خنده انواع و اقسام دارد: خنده ي محبت، خنده ي تمسخر، خنده ي شادي، خنده تأثر يا خشم؛ گريه هم همه جا از اثر اندوه و غم نيست و براي همه اتفاق افتاده و چشيده اند لذت گريه ي شوق را، و منظره ي اشك شوق يكي از بهترين مناظر است، سخن را به اين شعر حافظ ختم مي كند:



دلي بسي خون به كف آورد ولي ديده بريخت

الله الله كه تلف كرد و كه اندوخته بود؟



شاعر عرب مي گويد: اگر اشك نبود سرزمين وداع آتش مي گرفت (كليله و دمنه). سعدي مي گويد:



بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران

كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران



حافظ مي گويد:



دل سنگين تو را اشك من آورد به راه

سنگ را سيل تواند به لب دريا برد