بازگشت

منطق معمولي ذاكرين ابا عبدالله در شهادت و مظلوميت آن حضرت


مردنها و درگذشتها چند نوع است:

الف. مردن طبيعي يا موت طبيعي (نه اخترامي) يعني يك كسي عمر طبيعي خود را كرده و تمام شده.

ب. موت اخترامي به وسيله ي عوامل طبيعي مثل جوانمرگ شدن ها در اثر حصبه و وبا و طاعون و غيره، يعني به وسيله ي امراض و ميكروبها.

ج. موت اخترامي به وسيله ي حوادث و سوانح مثل زلزله و سيل و تصادف اتوموبيل و غيره كه در آنها عمد كسي در كار نبوده است و خود مقتول هم تقصيري نداشته است.

د. موت اخترامي به وسيله ي حوادث و سوانح كه مقتول در آن تقصير داشته مثل اينكه مست بوده و سوار اتومبيل شده و تصادف كرده و مرده است ولي شخص ديگر تقصير نداشته.

ه. موت اخترامي به وسيله ي حوادث و سوانح كه هم مقتول و هم شخص ديگر تقصير داشته است مثل غالب كشته شدن ها به وسيله ي لجاجتها و تعصبها و جهالتها و مستيها و مانند اينكه دو نفر در كاباره به خاطر يك زن هر جايي يكديگر را مي كشند.

و. موت اخترامي به قتل عمد كه مقتول هيچ گونه تقصير نداشته و صرفا جنايت قاتل سبب شده، مثل اينكه شخصي به يك بهانه اي شخصي را هدف قرار مي دهد و


مي كشد يا كسي راه خود را مي رود و ديگري از روي هوس او را هدف قرار مي دهد يا آنكه روي غرض با پدر يا برادر يا خويشاوند، او را هدف قرار مي دهد. براي آنكه دل اقوامش را بسوزد، آن بي تقصير را مي كشد يا به خاطر اينكه كينه نسبت به پدر مرحوم او را در دل دارد، او را بي تقصير مي كشد يا به خاطر اينكه نفس وجود او را مزاحم خود مي بيند (مثل اينكه با بودن او فلان زن عشق او را نمي پذيرد و يا فلان مقام براي او مسلم نمي شود بدون آنكه خود آن شخص دخالتي داشته باشد در مزاحمت عشقي يا مقامي او) او را مي كشد.

ز. كشته شدن در راه سربازي و فداكاري و شهادت كه مقتول خود را در راه عقيده و هدف خود فدا مي كند و عمد دارد ولي در هدف مقدس عالي خود كشته مي شود، و به عبارت ديگر مرگ انتخابي كه انسان آگاهانه مرگ را براي تحقق بخشيدن به هدفش انتخاب مي كند.

ح. البته نوعي ديگر مرگ انتخابي هست كه خودكشي و فرار از مقابله با حوادث است كه ضعف است.

اينها اقسام مردن و كشته شدن است كه بعضي اسف انگيز است و بعضي نيست، بعضي در حقيقت سزاي مقتول است و بعضي نيست، بعضيها صرف نفله شدن و ضايع شدن است و بعضي نيست.

قسم اول را مي توان گفت از جنبه ي شخصي متوفي اسف انگيز نيست، گو اينكه از لحاظ اجتماع در بعضي افراد ممكن است ضايعه باشد. در قسم دوم نفله شدن و ضايعه است و موجب تأسف است ولي كسي مورد ملامت نيست، و همچنين قسم سوم. در قسم چهارم مجازات مقتول است در واقع، و همچنين در قسم پنجم؛ به علاوه ي اينكه در اين قسم شخص ديگر نيز مورد ملامت است. و در قسم دوم و سوم و چهارم و پنجم نفله شدن و ضايع شدن و هدر رفتن موجود است و در قسم چهارم و پنجم تأسف بر اخلاق عمومي است كه چرا منحط و پايين است. در قسم ششم تأسف از نفله شدن مقتول و تأسف از اخلاق فاسد قاتل است. در اين قسم، انسان متأسف است كه بي جهت شخص بي تقصيري نفله شد و هدر رفت. ولي در قسم هفتم در عين اينكه از جنبه ي قاتل و اخلاق و روحيه ي او جاي تأسف و تأثر است، از جنبه ي مقتول جاي تحسين و تعظيم و سرمشق گرفتن است.

معمولا ذاكرين سعي دارند شهادت امام حسين را از قسم ششم جلوه دهند كه


شخصي مظلوم و بي تقصير و بي جهت كشته و نفله شد و ضايع گشت و هدر رفت، و حال آنكه شهادت امام حسين از قسم هفتم است نه از قسم ششم. و معمولا تذكر حادثه ي سيدالشهداء از قبيل اظهار تأسف است، آنهم اظهار تأسف از نفله شدن سيدالشهداء كه افسوس كه آقا نفله شد، و حال آنكه غلطترين غلطها اين است كه ما امام حسين عليه السلام را نفله شده حساب كنيم. امام حسين بعكس، به هر قطره ي خون خود يك دنيا ارزش داد. كسي كه موجي ايجاد كرد كه قرنها پس از او پايه هاي كاخ ستمگران را متزلزل كرد و از جا كند و حتي در قرون خود ما غالب حوادث داغ در محرم ايجاد مي شود، خون او هدر رفته است؟! كسي كه ميليونها نفر نمازخوان و روزه گير و فداكار ساخت، هدر رفت؟!