بازگشت

شناخت اسلام به صورت يك مكتب


اولين شرط براي يك نفر مبلغ شناسايي خود مكتب است، شناسايي ماهيت پيام است؛ يعني كسي مي خواهد پيامي را به جامعه برساند بايد خودش با ماهيت آن پيام آشنا باشد،بايد فهميده باشد كه هدف اين مكتب چيست، اصول و پايه هاي اين مكتب چيست، راه اين مكتب چيست و به كجا مي رسد، اخلاق و اقتصاد و سياست اين مكتب چيست، معارف اين مكتب چيست، توحيد و معاد اين مكتب چيست، احكام و مقررات اين مكتب چيست. آخر مگر كسي مي تواند پيامي را به مردم برساند بدون آنكه خودش آن پيام را شناخته و درك كرده باشد؟! اين مثل اين است كه بگوييم يك نفر مرجع تقليد باشد اما فقه نخوانده باشد. چطور مي شود كسي مرجع تقليد باشد و بخواهد بر اساس فقه فتوا بدهد و فقه نخوانده باشد؟! و يا مثل اين است كه يك نفر مي خواهد طبيب باشد اما پزشكي نخوانده باشد. از اينجا معلوم مي شود كه براي يك نفر مبلغ تا چه اندازه وسعت اطلاعات علمي و شناخت اسلام، آنهم به صورت يك مكتب لازم است.

اسلام خودش يك مكتب است، يك اندام است، يك مجموعه ي هماهنگ است؛ يعني تك تك شناختن هم فايده ندارد؛ بايد همه را در آن اندام و تركيبي كه وجود دارد بشناسيم.ارزيابي ما درباره ي مسائل اسلامي بايد درست باشد. براي يك اندام، يك عضو به تنهايي ارزش ندارد. در اندام انسان، دست، پا، بيني، چشم، گوش اعضاي دروني مثل معده، روده، قلب و مغز هر كدام يك عضو هستند، ولي آيا ارزش اين اعضا در اين اندام (با اينكه همه لازم و واجب هستند) يك جور است؟ آيا اگر لازم شد ما يك عضو را فداي ديگري كنيم، كدام عضو را فداي عضو ديگر مي كنيم؟ آيا اگر لازم شد، قلب را فداي دست مي كنيم يا دست را فداي قلب؟ معلوم است كه دست را فداي قلب مي كنيم چون بدون دست مي تواند زنده بماند ولي بدون قلب نمي تواند، بدون كبد يا مغز و اعصاب نمي تواند زنده بماند. اسلام هم اين گونه است، كه اين خودش بحثي است به نام «اهم و مهم».