بازگشت

جنبه ي وعظ و اندرزگويي


از ديد ديگري نگاه مي كنيم، يك مقام ديگر [مي بينيم] در يك كرسي ديگر، يك خيرخواه، يك واعظ، يك اندرزگو را مي بينيم كه حتي از سرنوشت شوم دشمنان خودش ناراحت است كه اينها چرا بايد به جهنم بروند، چرا اينقدر بدبختند. در اينجا آن تحرك حماسه جاي خودش را به سكون اندرز مي دهد. ببينيد در همان روز عاشورا و غير عاشورا چه اندرزها به مردم داده است! اصحابش چقدر اندرز داده اند: حنظلة بن اسعد الشبامي چه اندرزها داده، زهير بن قين چه اندرزها داده، حبيب بن مظاهر چه اندرزها داده است، وجود مبارك ابا عبدالله از بدبختي آن مردم متأثر بود، نمي خواست حتي يك نفرشان به اين حال بماند؛ با مردم لج نمي كرد بلكه به هر زباني


بود مي خواست يك نفر هم كه شده از آنها كم بشود. او نمونه ي جدش بود: «لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم» [1] آيا مي دانيد معني «عزيز عليه ما غنتم» چيست؟ يعني بدبختي شما بر او گران است. بدبختي دشمنان پيغمبر بر پيغمبر گران بود. آنها خودشان كه نمي فهميدند، اين بدبختيها بر ابا عبدالله گران بود. يك دفعه سوار شتر مي شود و مي رود. برمي گردد، عمامه ي پيغمبر را به سر مي گذارد، لباس پيغمبر را مي پوشد، سوار اسب مي شود و به سوي آنها مي رود بلكه بتواند از اين گروه شقاوت كار كسي را كم كند. در اينجا مي بينيم حسين يكپارچه محبت است، يكپارچه دوستي است كه حتي دشمن خودش را هم واقعا دوست دارد.


پاورقي

[1] توبه / 128.