بازگشت

امر به معروف لفظي و عملي


ولي در مورد امر به معروف چطور؟ به چه شكل و نحوي بايد انجام شود؟ امر به معروف هم عينا همين تقسيمات را دارد با اين تفاوت كه امر به معروف يا لفظي است يا عملي. امر به معروف لفظي اين است كه انسان با بيان حقايق را براي مردم بگويد، خوبيها را براي مردم تشريح كند، مردم را تشويق كند و به آنها بفهماند كه امروز كار خير چيست.

امر به معروف عملي اين است كه انسان نبايد به گفتن قناعت كند، گفتن كافي نيست. مي توانيم بگوييم يكي از بيماريهاي اجتماع امروز ما اين است كه براي گفتن بيش از اندازه ارزش قائل هستيم. البته گفتن خيلي ارزش دارد، نمي خواهم منكر ارزش گفتن باشم. تا گفتن نباشد، روشن كردن نباشد، نوشتن و تشريح حقايق نباشد، كاري نمي شود كرد. مقصودم اين است كه ما مي خواهيم همه چيز با گفتن درست شود، مثل آن كساني كه مي خواهند با ورد همه چيز را درست كنند؛ وردي بخوانند، زمين آسمان شود و آسمان زمين. ما مي خواهيم فقط با قدرت لفظ و بيان وارد شويم و حال اينكه مطلب اين جور نيست. گفتن، شرط لازم هست ولي كافي نيست، بايد عمل كرد.


هر يك از امر به معروف لفظي و امر به معروف عملي به دو طريق است: مستقيم و غيرمستقيم. گاهي كه مي خواهيد امر به معروف و نهي از منكر كنيد، مستقيم وارد مي شويد، حرف را مستقيم مي زنيد؛ يعني اگر مي خواهيد كسي را وادار به كاري كنيد مي گوييد: من از جنابعالي خواهش مي كنم فلان كار را انجام دهيد. ولي يك وقت هم به طور غيرمستقيم به او تفهيم مي كنيد، كه البته مؤثرتر و مفيدتر است؛ يعني بدون آنكه او بفهمد كه شما داريد با او حرف مي زنيد، از كسي كه فلان كار را كرده است تعرف مي كنيد، كار او را توجيه و تشريح مي كنيد، مي گوييد: فلان كس در فلان مورد چنين عمل كرده، اين طور رفتار كرده و... تا او بداند و بفهمد. اين، بهتر در او اثر مي گذارد كما اينكه عمل هم به طور غيرمستقيم مؤثرتر است. حال براي روش غيرمستقيم، حديث معروفي را براي شما ذكر مي كنم، ببينيد اين روش چقدر مؤثر است:

حسنين (امام حسن و امام حسين) عليهماالسلام در حالي كه هر دو طفل بودند، به پيرمردي كه در حال وضو گرفتن بود برخورد مي كنند، متوجه مي شوند كه وضوي او باطل است. اين دو آقازاده كه به رسم اسلام و رسوم روانشناسي آگاه بودند، فورا متوجه شدند كه از يك طرف بايد پيرمرد را آگاه كنند كه وضويش باطل است و از طرف ديگر اگر مستقيما به او بگويند آقا وضوي تو باطل است، شخصيتش جريحه دار مي شود، ناراحت مي شود، اولين عكس العملي كه نشان مي دهد اين است كه مي گويد خير، همين طور درست است؛ هر چه هم بگويي گوش نمي كند. بنابراين جلو رفتند و گفتند: ما هر دو مي خواهيم در حضور شما وضو بگيريم. ببينيد كداميك از ما بهتر وضو مي گيريم. (معمولا آدم بزرگ درباره ي بچه مي پذيرد.) مي گويد وضو بگيريد تا ميان شما قضاوت كنم. امام حسن يك وضوي كامل در حضور او گرفت، بعد هم امام حسين. تازه پيرمرد متوجه شد كه وضوي خودش نادرست بوده. بعد گفت: وضوي هر دوي شما درست است، وضوي من خراب بود. اين طور از طرف اعتراف مي گيرند. حالا اگر در اينجا فورا مي گفتند: پيرمرد! خجالت نمي كشي؟! با اين ريش سفيدت تو هنوز وضو گرفتن را بلد نيستي؟! مرده شور تركيبت را ببرد! او از نماز خواندن هم بيزار مي شد.