بازگشت

سخن علي


علي بن ابيطالب مي فرمايد: «من نصب نفسه للناس اماما فعليه ان يبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره... و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم» [1] يعني آن كسي كه خود را پيشواي مردم معرفي مي كند، معلم و مربي مردم معرفي مي كند، واعظ و خطيب مردم معرفي مي كند،هادي و راهنماي مردم معرفي مي كند، اول بايد از خودش شروع كند، اول خودش را تعليم بدهد، بداند كه يك جاهل در اندرون خودش هست، اول به آن جاهلي كه در درون خودش به نام نفس اماره هست تلقين كند و ياد بدهد؛ يك موجودتربيت نشده اي در درون خودش هست، اول خودش را تربيت و تأديب كند، اول نفس خودش را موعظه كند، ملامت كند، از نفس خودش حساب بكشد؛ همينكه خودش را اصلاح و تهذيب كرد و صالح شد، آنوقت مي تواند مدعي شود كه من مي توانم راهنما و هادي مردم باشم، واعظ مردم باشم، معلم مردم باشم، مؤدب و مربي مردم باشم، مصلح اجتماع باشم. فرمود: آن كسي كه خودش را تعليم و تربيت مي كند، بيشتر شايسته ي احترام است تا آن كسي كه مردم را تعليم و تربيت مي كند، چون آن مشكلتر و مهمتر است.

باز علي بن ابيطالب فرمود: «الحق اوسع الأشياء في التواصف و اضيقها في التناصف» [2] .

چه جمله ها دارد! اينها را بايد بر لوح دل بنويسند. فرمود: حق و عدالت در مقام


سخنگوي و سخن سرايي و سخنراني و در مقام زبان، دايره اش از همه چيز وسيعتر است؛ يعني در مقام سخن، ميداني به اندازه ي ميدان حق باز نيست. اگر انسان بخواهد سخنراني كند، بخواهد حرف بزند، از هر موضوعي بيشتر در اطراف حق مي شود حرف زد. اما در مقام عمل، ميداني از ميدان حق تنگتر نيست. آنوقت است كه انسان مي بيند چقدر مشكل است! همان كه آنقدر مي توانست در اطراف حق حرف بزند، موقع عمل كه مي رسد مي بيند برداشتن يك گام هم مشكل است.

اينجا هم قرآن بعد از آنكه مي گويد: «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون» مي گويد: «الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر» اينها هستند كه در راه اشاعه ي خير قدم برمي دارند، در راه مبارزه با شر و فساد قدم برمي دارند، در راه مبارزه با شر و فساد قدم برمي دارند، و اينها هستند تنها كساني كه چنين صلاحيتي را دارند. «و بشر المؤمنين» در اينجا به مؤمنين نويد و بشارت بده كه اگر تائب، عابد، سائح، راكع و ساجد شدند و پس از آن آمر به معروف و ناهي از منكر شدند، آنگاه موفق خواهند شد. اما اگر همه ي آنها را داشتند ولي امر به معروف و نهي از منكر را نداشتند، به جايي نخواهند رسيد. اگر امر به معروف و نهي از منكر را داشتند اما آمرين به معروف و ناهين ازمنكر، خودشان آلوده بودند و توبه فرمايان خود توبه كمتر كردند باز هم به جايي نخواهند رسيد.

اميرالمؤمنين فرمود: «لعن الله الامرين بالمعروف التاركين له، و الناهين عن المنكر العاملين به» [3] خدا لعنت كند آن مردمي را كه امر به معروف مي كنند و خودشان برخلاف آن معروف عمل مي كنند، و آن مردمي را كه نهي از منكر مي كنند و خودشان همان منكراتي را كه نهي مي كنند مرتكب مي شوند. يعني آن آمرين به معروف و ناهون عن المنكري كه «التائبون» نيستند، «العابدون» نيستند، «الحامدون» نيستند، «السائحون» نيستند، «الراكعون» نيستند، «الساجدون» نيستند، هنوز اين مراحل و منازل را طي نكرده مي خواهند امر به معروف و ناهي از منكر باشند، خدا چنين مردمي را لعنت كند.

عرفا اصطلاحي دارند، مدعي هستند كه سالكان چهار سير مختلف دارند:

1. سير من الخلق الي الحق، يعني سير از خلق و طبيعت به سوي خداوند.

2. سير بالحق في الحق، سير در خداوند يعني كشف معارف الهي.

3. سير من الحق الي الخلق، سير از خداوند به سوي خلق، يعني آمدن براي ارشاد مردم.


4. سير بالحق في الخلق.

در واقع مي خواهند بگويند آن كسي شايستگي دارد كه دستگير ديگران باشد، هادي و راهنماي ديگران باشد، آمر به معروف و ناهي از منكر باشد كه خودش به آن منزل رفته است و بعد مأوريت يافته كه مردم را به آنجايي كه خودش در آنجا قرار گرفته، ببرد.

معلوم شد كه نهضت حسيني ارزش اصلي خودش را از امر به معروف و نهي از منكر گرفته است. پس بايد اين اصل را شناخت كه اين اصل مگر چه اندازه اهميت دارد كه حسين بن علي عليه السلام خودش را در راه آن شهيد مي كند و شايسته است مثل حسيني در اين راه قرباني شود؟


پاورقي

[1] نهج‏البلاغه، کلمات قصار، حکمت 70.

[2] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 214.

[3] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 129.