بازگشت

شرايط امر به معروف و نهي از منكر


التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الأمرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدود الله و بشر المؤمنين. [1] .

از مطالبي كه در دو شب گذشته عرض شد، معلوم شد كه در نهضت حسيني مجموعا سه عامل مؤثر بوده است: يكي امتناع از بيعت، ديگر پذيرش دعوت كوفيان، و سوم - كه از آندو مستقل است - امر به معروف و نهي از منكر. و معلوم شد كه هر يك از اين سه عامل خود به خود براي امام عليه السلام وظيفه ي بخصوصي را ايجاب مي كرده و عكس العمل خاصي را به وجود مي آورده است. و هم عرض كرديم كه ارزش اين نهضت بر حسب هر يك از اين سه عامل، مختلف و متفاوت مي شود. اگر تنها عامل دعوت كوفيان را در نظر بگيريم، يك حد معيني از ارزش را دارا خواهد بود. اگر عامل امر به معروف و نهي از منكر را در نظر بگيريم، ارزش آن دهها برابر بالاتر مي رود و مهمتر مي شود، به جهت اينكه در عامل دعوت لااقل احتمال موفقيتي در


حدود صدي پنجاه و يا كمتر هست ولي در عامل امتناع از بيعت چنين احتمالي هم وجود ندارد، يك مقاومت صد در صد خطرناك است. عامل امر به معروف و نهي از منكر هم اين تفاوت عظيم را با عامل بيعت دارد. در عامل بيعت تقاضا از طرف دشمن است. يعني در زمينه ي يك تقاضاي نامشروع و نارواست. لذا امام در مقابل اين تقاضا «نه» مي گويد، امتناع مي ورزد و نمي پذيرد. اگر تنها اين عامل را در نظر بگيريم، معني اش اين است: اگر آنها چنين تقاضايي از امام نمي كردند، امام در برابرآنها قرار نمي گرفت؛ چون آنها چنين تقاضايي كردند امام به عنوان شخصي كه آن تقاضا را نمي پذيرد؛ در برابر آنها قرار گرفت (و در عامل اول، دعوت، امام را در مقابل آنها قرار داد). اما اگر عامل سوم را كه امر به معروف و نهي از منكر است در نظر بگيريم؛ نه دعوت، امام را در برابر آنها قرار مي دهد و نه تقاضاي بيعت، بلكه اين خود امام است كه در برابر آنها قرار مي گيرد و در واقع فساد اوضاع، شيوع بديها و منكرات و به تعبير خود امام حلال شدن حرامها و حرام شدن حلالها و بالأخره مشاهده ي وضع نابسامان و فاسد اجتماع، امام را در برابر آنها قرار مي دهد و وادار به قيام مي كند. روي همين جهت، ارزش قيام امام بر حسب اين عامل خيلي بالا مي رود و اين درس شكل ديگري به خود مي گيرد، حساب ديگري باز مي كند، و عمده سبب و علتي كه به اين نهضت آن شايستگي را داده است كه براي هميشه در پيشاني تاريخ بدرخشد، براي هميشه زنده بماند، يك درس جاويدان و يك نهضت بي نظير در دنيا باشد همين جهت است، البته به اضافه ي يك خصوصياتي كه عرض خواهم كرد.

اين عامل ارزش نهضت را بسيار بالا مي برد و به همين دليل ما بايد امر به معروف و نهي از منكر را از نظر اسلام بشناسيم كه اين چه اصلي است؟ اين چيست كه آنچنان اصالت و قدرت دارد و آنچنان از نظر اسلام اهميت دارد كه مردي مانند حسين بن علي عليه السلام را وادار مي كند كه در راه خودش جان خويش را از دست بدهد، خون خود را بريزد، خون عزيزان خود را بريزد، خون ياران خود را بريزد و تن به فاجعه اي بدهد كه واقعا در دنيا كم نظير است. آنوقت ما بعد از هزار و سيصد سال در مقابل امام بايستيم و اين طور گواهي بدهيم: «اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتيت الزكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت في الله حق جهاده حتي اتيك اليقين» [2] در مفهوم اين


شهادت و گواهي درست فكر كنيد: ما گواهي مي دهيم كه تو نماز را بپا داشتي، تو زكات و انفاق را به همه ي مراتبش ادا كردي [3] تو آمر به معروف و ناهي از منكر هستي، تو امر به معروف و نهي از منكر كردي، يعني تمام نهضت تو امر به معروف و نهي از منكر است، در راه خدا كوشيدي، آن حد اعلاي كوشش، آن كوششي كه سزاوار است يك بشر در راه حق از خود بروز دهد.

نكته ي قابل توجه اين است كه ما در زيارت وارث مي گوييم: «ما گواهي مي دهيم». گواهي براي چه كسي مي دهيم؟ معمولا نزد قاضي كه مي رويم گواهي مي دهيم. وقتي كه مطلبي براي قاضي ثابت نيست و مي خواهيم مدعايي را ثابت كنيم، مي گوييم: آقاي قاضي! من گواهم كه فلان شخص در فلان وقت اين مقدار تحت فلان عنوان از اين آقا طلبكار بود. در زيارت وارث هم شهادت مي دهيم. نزد چه كسي شهادت مي دهيم؟ آيا نزد خدا شهادت مي دهيم؟ به نفع چه كسي؟ به نفع امام حسين؟

علماي معاني و بيان، نكته اي را ذكر مي كنند كه خيلي عالي است و آن اين است: انسان گاهي مطلبي را در مقامي مي گويد نه براي اينكه مطلب را به شنونده تفهيم كند، بلكه براي اينكه مي خواهد به او تفهيم كند كه من اين را مي فهم. اين خيلي شايع هم هست. شما گاهي در حضور كسي به يك مطلب گواهي مي دهيد نه به عنوان اينكه او بداند؛ مي دانيد خودش مي داند ولي با اين گواهي مي خواهيد به او بفهمانيد و نزد او اقرار كنيد كه شما مي فهميد و مي دانيد.

در اينجا شهادت معنايش اعتراف است. «من گواهي مي دهم» يعني من هم مثل هر آدم فهميده و محققي به اين حقيقت اعتراف مي كنم، من معترفم يا ابا عبدالله كه نهضت تو، نهضت امر به معروف و نهي از منكر بود. يعني من اين را مي فهمم كه تو تنها


به خاطر دعوت اهل كوفه قيام نكردي. قبل از اينكه دعوت اهل كوفه اي پيدا شود قيام كردي. تو اول قيام كردي، بعد مردم كوفه تو را دعوت كردند. من گواهي مي دهم و اعتراف مي كنم كه نهضت تو تنها اين نبود كه من بيعت نمي كنم؛ نهضت تو شامل مطلب ديگري بود، اصل ديگري در اسلام را اجرا كردي و آن اصل امر به معروف و نهي از منكر است.


پاورقي

[1] توبه / 112.

[2] زيارت وارث.

[3] چون زکات، تنها پول دادن نيست؛ ثروت زکاتي دارد، نطق زکاتي دارد، فکر و مغز زکاتي دارد، بدن انسان مجموعا زکات دارد، دست و پا هر يک زکاتي دارند، چشم زکاتي دارد، گوش زکاتي دارد. يعني هر نعمتي که خدا مي‏دهد، وقتي شما بهره‏اي از آن نعمت را در خدمت مخلوقات خدا قرار مي‏دهيد، زکات داده‏ايد، در قرآن مي‏خوانيد: «الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلوة و مما رزقناهم ينفقون» (بقره / 3) متقين کساني هستند که به غيب و ماوراء محسوسات ايمان دارند، نماز را بپا مي‏دارند و از آنچه ما به آنها انعام کرده‏ايم مي‏بخشند. وقتي که از معصوم مي‏پرسند: يعني‏چه از آنچه که ما به آنها داده‏ايم؟ امام مي‏فرمايد: «اي مما علمناهم يعلمون». به موضوع مال و ثروت اختصاص نمي‏دهد. يکي از مصداقهايش اين است که اگر شما عالم هستيد، اگر مي‏دانيد چيزي را که ديگران نمي‏دانند، اگر علم مفيدي براي بشر نزد شما هست، اتفاق و زکات آن در راه خدا اين است که به محتاجان برسانيد. اين هم زکات و انفاق است.