بازگشت

نمونه ي 4


از اين بالاتر، مي گويند: در همان گرماگرم روز عاشورا كه مي دانيم مجال نماز خواندن هم نبود و امام نماز خوف خواند [1] امام فرمود حجله ي عروسي راه بياندازيد، من مي خواهم عروسي قاسم را با يكي از دخترهايم، لااقل شبيهش هم شده، در اينجا ببينم. (حالا قاسم يك بچه ي سيزده ساله است.) چرا؟ آخر آرزو دارم؟ آرزو را كه نمي توانم به گور ببرم. شما را به خدا ببينيد، يك حرفي است كه اگر به زن دهاتي بگويي، به او برمي خورد. گاهي از يك افراد سطح پايين [مي شنويم كه] من آرزو دارم عروسي پسرم را ببينم، عروسي دخترم را ببينم. حالا در يك چنين گرماگرم زد و خورد كه مجال نماز خواندن نيست، مي گويند حضرت فرمود كه من در همين جا مي خواهم دخترم را براي پسر برادرم عقد كنم و يك شكل عروسي هم شده است در اينجا راه بياندازم. يكي از چيزهايي كه از تعزيه خواني هاي قديم ما هرگز جدا نمي شد، عروسي قاسم بود، قاسم نوكدخدا، يعني نوداماد، قاسم نوداماد؛ در صورتي كه اين قضيه در هيچ كتابي از كتابهاي تاريخي معتبر وجود ندارد.

اين مرد عالم، حاجي نوري، مي گويد: اول كسي كه اين [قضيه] را در كتابش نوشته است، ملا حسين كاشفي بوده و در كتابي به نام «روضة الشهداء» و اصل قضيه دروغ و صد در صد دروغ است. سبحان الله! گفت:



بس كه ببستند بر او برگ و ساز

گر تو ببيني نشناسيش باز



اگر سيدالشهدا عليه السلام بيايد و ببيند (او در عالم معنا كه مي بيند، اگر در عالم ظاهر هم بيايد ببيند) چه مي بيند؟ مي بيند ما براي او اصحاب و ياراني ذكر كرده ايم كه او اصلا يك چنين اصحاب و ياراني نداشته است. مثلا در كتاب محرق القلوب - كه اتفاقا نويسنده اش عالم و فقيه بزرگي است ولي در اين موضوعات اطلاع نداشته - نوشته است يكي از اصحابي كه در روز عاشورا از زير زمين جوشيد هاشم مرقال بود و يك نيزه ي هجده ذرعي هم دستش بود. آخر يك كرسي هم گفته بود سنان ابن أنس كه به قول بعضي سر امام حسين را بريد (بيشتر هم مي گويند او سر حضرت را بريد) نيزه اي


داشت كه شصت ذرع بود. گفتند آخر نيزه ي شصت ذرعي كه نمي شود! گفت خدا از بهشت برايش فرستاده بود! محرق القلوب نوشته است كه هاشم بن عتبه ي مرقال با نيزه ي هجده ذرعي پيدا شد. در حالي كه اين هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امير بوده و در بيست سال پيش كشته شده بود. براي امام حسين ياراني ذكر مي كنيم كه نداشته است.


پاورقي

[1] حتي دو نفر از اصحاب آمدند خودشان را براي امام سپر قرار دادند که امام بتوانند اين دو رکعت نماز خوف را بخوانند. (نماز خوف يعني همين نماز فريضه را به صورت قصر مي‏خوانند.) قطعا امام با عجله هم مي‏خوانده‏اند. تا امام اين دو رکعت نماز را خواندند، اين دو نفر در اثر تيرهاي پياپي که مي‏آمد، از پا در آمدند. مجالي براي نماز خواندن به اينها نمي‏دادند.