بازگشت

دو مسؤوليت بزرگ مردم


اين مطلب را هم در مقدمه بايد عرض بكنم: در همه ي اينها مردم مسؤول اند؛ يعني شما مردمي كه اينجا نشسته ايد، هيچ خيال نمي كنيد كه در اين قضيه مسؤول هستيد و خيال مي كنيد كه مسؤول فقط گويندگان هستند. دو مسؤوليت بزرگ، مردم دارند يك مسؤوليت اين است كه نهي از منكر بر همه واجب است. وقتي كه مي فهميد و مي دانيد - و مردم اغلب هم مي دانند - كه دروغ است، نبايد در آن مجلس بنشينيد، كه حرام است، بلكه بايد مبارزه كنيد. و ديگر اين تمايلي است كه صاحب مجلسها و و مستمعين به گيراندن مجلس دارند، مجلس بايد بگيرد، بايد كربلا بشود. روضه خوان بيچاره مي بيند كه اگر بنا بشود هر چه مي گويد از آن راستها باشد مجلسش نمي گيرد، بعد همين مردم هم دعوتش نمي كنند، ناچار يك چيزي هم اضافه مي كند. اين انتظار را مردم بايد از سر خودشان بيرون كنند، [نگويند] فلان روضه خواني كه مجلس او مي گيرد، فلان روضه خواني كه كربلا مي كند. كربلا مي كند يعني چه؟! شما بايد روضه ي راست را بشنويد و معارف و سطح فكرتان بالا بيايد، به طوري كه اگر در يك كلمه


روحتان اهتزاز پيدا كرد، يعني با روح حسين بن علي هماهنگي كرد، و اشكي ولو ذره اي، ولو به قدر بال مگس [جاري شد،] اگر يك چنين اشكي در حالت هماهنگي روح شما با حسين بن علي از چشم شما بيرون بيايد، واقعا مقام بزرگي براي شماست. اما اشكي كه از راه قصابي كرن بخواهد از چشم شما بيايد، اگر يك دريا هم باشد ارزش ندارد. «داد بكشيد» يعني چه؟! چرا داد بكشيد؟! نقل كردند يكي از علماي بزرگ در يكي از شهرستانها تا اندازه اي در دين داشت. و هميشه ايراد مي گرفت، مي گفت: چرا اين حرفهاي دروغ را مي گوييد؟ و مي گفتند تعبيرش هم اين بود، مي گفت: اين زهر مارها چيست كه مي گوييد؟ او گفت: غير از اين نمي شود، اگر اينها را نگوييم اصلا بايد در دكان را تخته كنيم و برويم. گفت: خير، اينها دروغ است. تا اينكه آن آقا خودش در مسجد خودش مجلسي بپا كرد و همان واعظ را دعوت كرد، خودش هم باني شد. به او گفت: من مي خواهم به عنوان نمونه يك مجلسي ترتيب بدهم، تو هم بايد مقيد باشي جز از كتابهاي معتبر هيچ روضه اي نخواني، فقط روضه ي راست بخواني (گفتند تكيه كلامش هم اين بود كه از آن زهر ماري ها، يعني از آن دروغها)، از آن زهر ماري ها چيزي نگويي. گفت: چشم، چون مجلس مال شماست من هم همين طور [عمل مي كنم.] شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود. منبر را هم كنار محراب گذاشته بودند. آن آقا رفت صحبتهايش را كرد،نوبت روضه شد. او مقيد بود كه جز روضه ي راست چيزي نخواند. خواند و خواند، مجلس هيچ تكان نخورد و همين طور يخ كرده بود. اين آقا ديد عجب! اين مجلس مال خودش هم هست، بعد مردم چه مي گويند، زنها مي گويند لابد آقا نيتش پاك نيست كه مجلسش نمي گيرد، اگر آقا خودش نيتش درست بود، اخلاص نيت داشت حالا كربلا شده بود. ديد آبرويش دارد مي رود. چه بكند؟ آرام و زير چشمي به او گفت: كمي از آن زهر ماري ها قاطي كن.

يك مسؤوليت بزرگ اين مسؤوليت است، [مقاومت در برابر] اين انتظاري كه مردم براي كربلا شدن دارند. اين خودش دروغ ساز است و لهذا غالب جعلياتي كه شده است، مقدمه ي گريز زدن بوده است؛ يعني جعل شده است براي اينكه بشود از آن جعل يك گريزي زد و اشك مردم را جاري كرد، و غير از اين چيزي نبوده است.