بازگشت

نهضت حسيني، حماسه اي مقدس


گفتيم يك سخن يا منظومه، يك شعر يا نثر حماسي آن است كه در روح انساني جولان و هيجاني در جهت سلحشوري و مقاومت و ايستادگي و دفاع از عقيده ايجاد كند، و يك شخصيت حماسي آن كسي است كه در روحش اين موج وجود دارد؛ يك روحيه ي متموجي از عظمت، غيرت، حميت، شجاعت، حس دفاع از حقوق و حس عدالتخواهي دارد. و باز عرض كرديم كه تاريخچه ي عاشورا تاريخچه اي است كه دو صفحه دارد. يك صفحه ي آن صفحه اي است سياه و تاريك، نمايشي است از جنايت بشريت، جنايت بسيار بسيار عظيمي، يك داستان جنايي و يك ظلم بي حد و حساب است و بنابراين، داستان جنايي ما قهرماناني دارد كه قهرمانان جنايتند. پسر معاويه، پسر زياد، پسر سعد و يك عده افراد ديگر، قهرمانان اين داستان جنايي هستند. اما تمام اين داستان جنايت نيست؛ يعني داستان ما يك صفحه ندارد، دو صفحه دارد، تنها اين نيست كه يك عده جنايتكار بر يك عده مردم پاك و بيگناه جنايت وارد كردند. بله، داستانهايي هست كه فقط و فقط جنايي است، يك صفحه بيشتر ندارد و آن هم مملو از جنايت است.

مثلا داستان پسران مسلم بن عقيل فقط يك داستان جنايي است و بس، كه دو تا طفل نابالغ بيگناه پدر كشته ي غريب در يك شهر به دست يك آدم جاني مي افتند و او به


طمع اينكه به پولي برسد، به شكل فجيعي آنها را به قتل مي رساند. وقتي ما اين تاريخچه را مطالعه مي كنيم، از يك طرف جنايت مي بينيم و از طرف ديگر دو تا طفل معصوم نابالغ غريب كه جنايت بر آنها وارد شده است كه اينها حرفي هم نداشته اند و نمي توانسته اند حرفي داشته باشند چرا كه بچه هايي در سنين ده ساله و دوازده ساله يا كمتر بوده اند. اين فقط يك داستان جنايي است و از نظر آن دو طفل، رثاء است، مصيبت است، مظلوميت است.

اما داستان كربلا اين طور نيست؛ يك داستان دو صفحه اي است كه از نظر آن صفحه ي ديگر بيشتر قابل مطالعه است. از نظر آن صفحه، جنبه ي مثبت دارد، صورت فعالي دارد، نمايشگاهي است از عظمت و علو بشريت، از رفعت بشريت، نمايشگاه معالي و مكارم انسانيت است، سراسر حماسه است، عظمت و شجاعت و حق خواهي و حق پرستي در آن موج مي زند. از اين نظر، ديگر قهرمان داستان ما پسر معاويه و پسر زياد و پسر سعد و ديگران نيستند. از اين نظر قهرمان داستان پسران علي هستند، حسين بن علي است، عباس بن علي است، دختر علي زينب است، يك عده از مردان فداكار درجه ي اولي هستند كه خود حسين كه حاضر نيست يك كلمه مبالغه و گزاف در سخنش باشد آنها را ستايش مي كند.

امام حسين در شب عاشورا اصحاب خودش را ستايش كرد؛ نگفت يك عده مردم بيگناه و بيچاره فردا كشته مي شويد و به عمر شما خاتمه داده مي شود، بلكه آنها را ستايش كرد و فرمود: «فاني لا اعلم اصحابا اوفي و لا خيرا من اصحابي» [1] من ياراني در جهان بهتر از ياران خودم سراغ ندارم؛ يعني من شما را بر ياران «بدر» (كه ياران پيغمبر بودند) ترجيح مي دهم،بر ياران پدرم علي ترجيح مي دهم، بر ياراني كه قرآن كريم براي انبياء ذكر مي كند (و كاين من نبي قاتل معه ربيون كثير فما وهنوا لما اصابهم في سبيل الله و ما ضعفوا و ما استكانوا و الله يحب الصابرين) [2] . ترجيح مي دهم، يعني اعتراف مي كنم كه همه ي شما قهرمان هستيد. سخنش اين طور آغاز مي شود: «مرحبا، مرحبا به گروه قهرمانان!»

بنابراين حالا كه فهميدم اين داستان دو صفحه دارد، مي خواهيم صفحه ي دوم آن


را هم مورد مطالعه قرار دهيم و اعتراف كنيم كه ما در گذشته اين اشتباه را مرتكب شده ايم كه اين داستان را فقط از يك طرف آن مطالعه كرده ايم و غالبا آن طرف ديگر داستان را مسكوت عنه گذاشته ايم؛ يعني ما نمايشگر قهرمانيهاي جنايتكارانه ي پسر معاويه و پسر زياد و پسر سعد بوده و هستيم.

من براي اين دسته ها [3] حقيقتا احترام قائل هستم چون ابراز احساسات است، احساساتي صد در صد طبيعي ناشي از عقيده و ايمان. آنهايي كه مي دانند اگر در يك ملت احساسات طبيعي ناشي از عقيده و ايمان درباره ي قهرمانان بزرگ آن ملت وجود داشته باشد چقدر ارزش دارد، مي دانند كه من چه مي گويم. نبايد اينها را نسخ كرد، نبايد با اينها مبارزه كرد، بايد اينها را اصلاح كرد. بايد اين احساسات بسيار بسيار عظيم را كه فقط ناشي از قدرت عقيده و ايمان است، اصلاح كرد. آيا اگر شما ميلياردها دلار خرج كنيد، مي توانيد يك چنين احساساتي درملت به وجود بياوريد؟!

اينكه آن بابا از جيب خودش پول خرج مي كند، خودش را بيكار مي كند، زنجير برمي دارد پشت خودش را سياه مي كند و اشك او هم متصل جاري است، ارزش دارد و نبايد با آن مبارزه كرد و گفت اين كارها وحشيگري است. ابراز احساسات براي قهرمانان بزرگ تاريخ وحشيگري نيست، فقط اشتباه او در اين است كه وقتي مي خواهد ابراز احساسات كند، به شكلي ابراز احساسات مي كند كه نمايشگر قهرماني جنايتكارانه ي جنايتكاران و نمايشگر مظلوميت آن كسي است كه به او عشق مي ورزد و علاقه دارد. او نمي داند حالا كه مي خواهد نمايشگري بكند بايد طوري نمايشگري بكند كه نمايشگر حماسه ي حسيني باشد، نمايشگر آن جنبه ي نوراني و روشن تاريخ عاشورا باشد، نمايشگر روح حسين بن علي باشد. خوشبختانه كم و بيش اين بيداري پيدا شده است و گاهي انسان به چشم مي بيند كه بعضي از دستجات توجه كرده اند كه چه بايد بكنند و چه مي كنند.

مردم بزرگ، روحش صاحب حماسه است، خواه براي خودش كار كرده باشد يا براي يك ملت و يا براي بشريت و انسانيت كار كرده باشد و يا حتي بالاتر از انسانيت فكر كند و خودش را خدمتگزار و هدفهاي كلي خلقت بداند، كه اسم آن را «رضاي خدا» مي گذارد، بدين معني كه خداوند اين خلقت را آفريده و براي آن يك مسير و هدف كلي


قرار داده است؛ اين راه، راه رضاي خداست.

مرد بزرگ كسي است كه در روحش حماسه وجود داشته باشد؛ غير از اين نمي تواند باشد. نادرشاه افشار اگر يك حماسه در روحش وجود نمي داشت، نمي توانست افاغنه را از ايران بيرون كند و نمي توانست هندوستان را فتح كند؛ اين خودش يك حماسه است. اما اينكه بعد كارش به يك ماليخوليا كشيد و خودش دشمن جان ملت خودش شد، مطلب ديگري است.

اسكندر، خواه نا خواه در روحش يك حماسه، يك موج وجود داشته است، شاه اسماعيل همين طور، ناپلئون همين طور، اسكندر، نادرشاه، و شاه اسماعيل، همه ي اينها يك اراده ي بزرگ هستند، يك همت بزرگ هستند، يك حماسه ي بزرگ هستند ولي حماسه ي مقدس نيستند. براي اينكه هر يك از اينها مي خواهد شخصيت خودش را توسعه بدهد، مي خواهد همه چيز را در خودش هضم كند، مي خواهد ملتها و مملكتهاي ديگر را در مملكت خويش هضم كند؛ و لذا از نظر يك ملت، يك قهرمان ملي است ولي از نظر ملت ديگر يك جنايتكار است. اسكندر براي يونانيان يك قهرمان است و براي ايرانيان يك جنايتكار؛ براي يوناني يك قهرمان است چون به يونان عظمت داد، چون قدرتهاي ديگر، ثروتهاي ديگر، عظمتهاي ديگر را خرد كرد و پرچم يونان را در مملكتهاي ديگر به اهتزاز در آورد. اما از نظر قوم مغلوب. او نمي تواند يك قهرمان باشد.ناپلئون براي فرانسويها قهرمان است، اما آيا براي روسيه يا براي انگلستان هم قهرمان است؟ البته نه. آنها حماسه هستند، ولي يك حماسه ي فردي از نوع خودخواهي. يك حماسه ي بزرگ است يعني يك خودخواهي بزرگ است، يك خودپرستي بزرگ است، يك جاه طلبي بزرگ است. (در مقابل جاه طلبي هاي كوچك، جاه طلبي هاي بزرگ هم در دنيا پيدا مي شود.) اما اين حماسه ها حماسه هاي مقدس شمرد نمي شوند.


پاورقي

[1] ارشاد شيخ مفيد، ص 231.

[2] آل عمران / 146.

[3] [دسته‏هاي عزاداري].