بازگشت

آخرين نامه و اعدام نامه رسان


حسين بن علي عليه السلام در اين سرزمين فرود آمد و از كلمه كربلا، خاطراتي دارد، خاطراتي كه حضرتش از اين كلمه دارد خيلي ناراحت كننده و يأس آور است، اما در عين حال بايد اميدوار بود، اباعبدالله عليه السلام در ميان اين اميد و نوميدي فكر مي كند، به اوضاع عمومي اسلام و جرياني كه پيش آمده است مي انديشد، آيا كوفه چه خبر است؟ آيا براي دوستان ما شرايطي باقي مانده كه بتوانيم از ما كمك كرده، و با هم رو به آن هدف مقدس پيش برويم، به من خبر داده اند كه رفت و


آمدها كنترل بوده، و مرزها، و دروازه هاي شهر زير نظر است، اما اگر دوستان ما بفهمند كه ما در نزديكي كوفه هستيم ممكن است قيام و جنبشي داشته همكاري كنند، خوب است براي آخرين بار، يك نامه ديگر به مردم كوفه نوشته شود.

قلم و كاغذي بياوريد؛ وسايل آماده شد، حضرتش نوشت:

به نام خداي بزرگ، اين نامه اي است از حسين به سليمان و مسيب و رفاعه و عبدالله و همه مؤمنين.

دوستان من! آيا شما مي دانيد كه جدم پيغمبر خدا فرمود: كساني كه ببينند پادشاه ستمگري كه حرام خدا را حلال كرده و برخلاف سنت رسول رفتار نموده، و با مردم از طريق گناه و ستمگري درآمده است، و در عين حال چيزي نگفته و اقدامي نكنند، خداوند آنان را به جاي مناسب خودشان خواهد كشيد؟ (يعني آتش).

دوستان من! شما مي دانيد كه بني اميه فرمان شيطان را اطاعت كرده و از فرمان خدا سرپيچي مي كنند، شما مي دانيد كه آنها در روي زمين چه فسادها به وجود آورده و تا كجا احكام خدا را تعطيل نموده و حرام را حلال و حلال را حرام كرده اند.

دوستان من! شما مي دانيد كه من براي خلافت سزاوارتر بوده، و تنها در سايه عدالت اسلامي ممكن است از فشار استعمار و ستمگري نجات يافت.

مردم كوفه! اين شما بوديد كه نامه هاي فراوان نوشته و پيك هاي


زيادي فرستاديد، اين شما بوديد كه با آن دعوت نامه ها آن همه مطالب جالب و اميدبخش را گفته و نوشته بوديد.

من هم اكنون اجابت كرده به سوي شما آمده ام، اگر بر پيمان خود باقي هستيد چه بهتر، شما به دست خود سهم خويش را از زندگي گرفته و راه سعادت و نجات از ظلم و ستم را پيموده ايد، اما اگر پشيمان شده و نقض عهد كرده ايد كار خيلي تازه و بي سابقه اي نيست، اين شما بوديد كه با پدر، و برادر، و پسرعمم آنطور كه مي دانيد رفتار نموده، و خود به دست خويش سهم خود را از زندگي و سعادت پايمال كرده ايد.

بدانيد، خداي هميشه مرا ياري و مدد كار بوده و به شما احتياجي نيست والسلام [1] .

نامه نوشته شد، يكي از دوستان را صدا زد: قيس! شما بيا اين نامه را بگير و با نهايت دقت رو به كوفه حركت كن، آنجا وارد شهر كه شدي، پيدا كردن سليمان صرد كاري ندارد.

قيس هم نامه را گرفت و حركت كرد، متأسفانه گرفتار نگهبانان مرزي شده و او را با محاكمه صحرايي اعدام كردند [2] .

اباعبدالله الحسين عليه السلام چون از خبر شهادت قيس مطلع شد، با چشم گريان سر به آسمان فرمود: پروردگارا! براي ما و شيعيان ما در كنار


خودت جايگاهي كريم قرار ده، خداوندا! براي ما و دوستانمان در بركات خود منزلگهي معين فرما، اي خدايي كه بر همه چيز توانايي.


پاورقي

[1] ترجمه از مناقب و بحار ص 188، ط قديم.

[2] مراجعه شود به پاورقي صفحه 137، همين کتاب.