بازگشت

يك سياست خشن


سپيده دم بالا آمد، هوا روشن شد، آفتاب درخشيدن گرفت، صداي منادي از مسجد به گوش رسيد: (الصلوة جامعة) مردم بياييد مسجد، اوضاع روز و ناراحتي عمومي، مردم را به مسجد كشيد و در مدت كوتاهي جمعيت انبوهي فراهم گشت.

ابن زياد به مسجد آمده بالاي منبر رفت و پس از حمد و ثنا چنين گفت: مردم بدانيد اميرالمؤمنين يزيد مرا ولايت و فرمانداري داده كه تا تمام شئون زندگي شما را زير نظر گرفته، و از مرزهاي شما نگهداري


كرده، نگذارم اجنبي و اجنبي پرستان در اين مرز و بوم رخنه كنند، يزيد به من سفارش كرده كه با انصاف با شما رفتار كنم، به داد مظلومتان رسيده، حق محرومين را به آنها رد كرده؛ و از كساني كه به حرف ما گوش داده و اطاعت ما كنند پدرانه دلجويي كنم، و با سركشان و مخالفين خود تنها با شمشير رفتار نمايم.

مردم! بر جان خود بترسيد، و خود را بيهوده به كشتن ندهيد، فكر نكنيد كه من شما را تهديد مي كنم، مطمئن باشيد آنچه خواهم آنچه گفتم عملي خواهد شد [1] .

اين بگفت و از منبر به زير آمد و همانجا دستور داد، رجال و شخصيت هاي درجه يك را احضار كرده و كساني را كه از حالات مردم اطلاعات بيشتري داشتند فراخواند، آنان را شديدا تكليف كرد كه بايد هر كس را مي شناسيد با ما مخالف است معرفي كرده، و صورت موافقين را هم در اختيار ما بگذاريد، و هر يك از شما بايد ضمانت بدهيد كه هيچ يك از وابستگان و افراد قبيله تان با ما مخالفت نكنند، و هر كس سرپيچي كرد مطمئن باشد كه همانجا به آويزه در خانه اش به دارش خواهيم كشيد.

مسلم (ع) با شنيدن اين اخبار فورا جاي خود را عوض كرده و از خانه ميزبان قبلي (مختار، يا سالم بن مسيب)، نيمه شب به خانه هاني (ره) كه يكي از شخصيت هاي برجسته شيعه بود وارد شد، دوستان و شيعيان با


نهايت دقت و ملاحظه در پنهاني آنجا رفت و آمد مي كردند و در اطراف جريان روز بحث كرده، نقشه مي كشيدند، و بالنتيجه از كساني كه مورد اطمينان بوده بيعت مي گرفتند تا پس از آمادگي شرايط، خروج كرده، كار ابن زياد را بسازند و كم كم جمعيت پنهاني مسلم بيست و پنج هزار نفر شد، خواستند خروج كنند، هاني گفت: هنوز زود است صبر كنيد!.

عبيدالله با اين سر و صداها تقريبا بر اوضاع مسلط شده و هر روز يكي از سران قبايل را احضار و به هر ترتيبي بود آنها را تسليم مي كرد.

عبيدالله متوجه بود كه مسلم در اين شرايط بي كار ننشسته و حتما نقشه اي در دست دارد، او مي دانست كه اجمالا دوستان حسيني با آن تظاهرات تندي كه به هنگام ورود ديده بود آرام ننشسته و براي مبارزه فكري مي كنند.

عبيدالله از اين سكوت و اختناقي كه به وجود آورده بود مي ترسيد، او مي دانست كه اين سكوت عميق و ريشه دار است، اين سكوت و آرامش طبيعي نيست، اين سكوت ها كه با تهديد و اختناق به وجود مي آيد گاهي خطرناكتر از تظاهر و سر و صدا است.

ابن زياد مي دانست، شورش هاي انقلابي، كودتاهاي خطرناك، غالبا در همين آرامش و سكوتهايي كه با زور و فشار بوجود آمده پي ريزي ميشود.

ابن زياد چون به اين مطالب آشنا بوده و كاملا از فنون مردم شناسي اطلاع داشت، شروع كرد از سازمان تفتيش كه در كنفرانس گذشته از او بحث كرده بود استفاده كند.



پاورقي

[1] ترجمه گفته‏هاي ابن‏زياد طبق نقل مفيد از بحار، ح 10، ص 178، ط سابق.