بازگشت

يك آزمايش با انتخاب نماينده


آزمودن كوفيان، در شرايط كنوني فقط يك راه دارد، بايد وكيلي فرستاد، و نامه اي هم نوشت كه موافقت و مخالفت با او، موافقت و مخالفت با ما است، تا ببينيم چه مي شود!!.

اين وكيل چگونه كسي مي تواند باشد، فرستادن وكيلي براي انجام دادن يك كار جزئي و عادي نيست؛ مسئله، رهبري و زعامت از يك حزب مخالف است، البته فراز و نشيبهاي دنيا را هم نبايد از نظر دور داشت.

مردي لايق، امين، باايمان و استوار، لازم است تا در برابر حوادث، قدرت روحي و شخصيت كافي داشته باشد، وزنه ي مكتب تربيتي ما را پايين نياورده، در صحنه هاي شكست هم بتواند به خوبي فضايل اخلاقي ما را حفظ، و چگونگي ما را معرفي كند.

به نظر من در بين همراهان تنها كسي كه از هر جهت سزاوار باشد، مسلم است، مسلم پسرعموي ما است، مسلم داماد ما است، وضع فاميلي و خانوادگي او كاملا روشن است، درجات ايمان و جهات اخلاقي او بسيار خوب و قابل توجه است، تنها او مرد اين ميدان است، او است كه اگر با موافقت روبرو شده و موفقيت ببيند، خود را نباخته، از مرز وظيفه كمترين انحرافي پيدا نمي كند، و اگر با شكست و مخالفت مواجه شده، تا پاي جان، مردانه و آزادمنشانه خواهد رفت.


با آن مقدمات و جريان مفصلي كه تاريخ ضبط كرده است، مسلم آماده ي حركت شد، انتظار صاحبان نامه به پايان رسيد، جواب تمام نامه ها با چند جمله ي كوتاه توسط مسلم فرستاده شد [1] .

حضرتش نوشت [2] : به نام خداي يكتا، اين نامه اي است از حسين بن علي به توده ي مسلمين و مؤمنين عراق، بدانيد! هاني و سعيد كه آخرين فرستادگان شما بودند، با نامه هاي شما رسيدند، از تمام داستان هايي كه در نوشته هاي شما منعكس بود باخبر شدم، خلاصه ي منظور شما اين است كه امام و رهبر لايقي نداريد، از من دعوت كرده ايد تا شايد خداوند ما را با اين رهبري به هدايت و درست كاري برساند، هم اكنون مسلم كه پسر عمو، و مورد اعتماد، و به جاي برادر من است از نزديكان خود به طرف شما فرستادم، اگر او نوشت كه آخرين نظريات شما عملا همانطور است


كه در نامه ها نوشته ايد، اجابت نموده به طرف شما خواهم آمد.

بعد اضافه فرمود:

مردم عراق! به جان خودم سوگند، امام و پيشوا تنها كسي است كه خود به دين خدا پايبند بوده و عدالت و دادگري را بپا داشته، و براي رضاي خدا خويشتن دار باشد [3] .


پاورقي

[1] مسلم بن عقيل پسر عم حضرت، و شوهر خواهرش (رقيه)، روز چهاردهم رمضان سال 60 هجري سمت نيابت يافته، مکه را به عزم کوفه ترک گفت.

[2] ثم کتب مع مسلم بن عقيل: بسم الله الرحمن الرحيم، عن الحسين بن علي الي الملأ من المسلمين و المؤمنين.

اما بعد، فان هانيا و سعيدا قدما علي بکتبکم و کانا آخر من قدم علي من رسلکم و قد فهمت کل الذي اقتصصتم و ذکرتم؛ و مقالة جلکم انه ليس علينا امام فأقبل لعل الله ان يجمعنا بک الهدي؛ و انا باعث اليکم اخي و ابن‏عمي و ثقتي من اهل بيتي، فان کتب الي انه قد اجمع رأي احداثکم و ذوي الفضل منکم علي مثل ما قدمت به رسلکم و تواتر به کتبکم، اقدم عليکم وشيکا ان شاء الله، و لعمري ما الامام الا الحاکم القآئم بالقسط الدائن بدين الله الحابس نفسه علي ذات الله (مناقب ص 89).

[3] ترجمه‏ي نامه‏ي حضرت، طبق نقل کتاب مناقب ص 89.