بازگشت

هدف حسين و جواب دعوت


آيا مكه بمانم و در روزهايي كه مراسم حج نزديك شده و جمعيتهاي مختلفه اي از گوشه و كنار مملكت جمع مي شوند، پرچم مخالفت افراشته و مردم را به ايجاد يك حكومت عادلانه دعوت كنم؟!.

آيا دعوت كوفيان را پذيرفته و از آنجا كه شرايط مساعدتري وجود دارد، دست به مبارزه بزنم، يا آنكه كوفيان، هنوز مردمي متلون و بوقلمون رنگند كه با من هم مثل پدر و برادرم خواهند كرد؟!.

آيا پيشنهادهاي رفقا و دوستان را پذيرفته، عدن يا يمن را كه نقاط كوچكتر، آرامتر، و دورتر به مركز است، انتخاب كنم؟!.

آيا دستگاه، سياستهاي شيطاني را پيش خواهد كشيد، و با دست زدن به كارهايي كه اخلاقا ما نمي توانيم سراغ آنها برويم، ما را در محاصره قرار خواهد داد؟!. بدون ترديد، حكومت شام آرام نمي نشيند، من هر كجا باشم تعقيب خواهم شد، من اگر دورترين نقاط اين مملكت را هم انتخاب كنم، يزيد رها نخواهد كرد.


تعقيب و گرفتاري من، اهميت ندارد و من بايد هدف و نتيجه را بسنجم، بايد اين تعقيبها، و اين گرفتاري ها به صورتي درآيد كه نتيجه بخش بوده و هدف ما را روشن كند.

هدف، پيدا كردن يك محيط آرام براي زندگي چند روزه نيست، مقصود به دست آوردن يك نقطه ي خوش آب و هوا نيست، منظور رسيدن به حكومت و رياست نيست، اگر من دنبال اين چيزها بودم همانجا مدينه مي ماندم، يك موافقت ساده كافي بود اين منظورها را تأمين كند.

اين مطالبي كه بيشتر دوستان مي گويند يا مي نويسند، بر محور اين هدف هاي مادي دور مي زند، گمان مي كنند، من سراغ زندگي آرام مي روم يا مريد و تابع مي خواهم كه مي گويند: فلان جا خوش آب و هوا بوده، و دوستان پدرت در آنجا فراوانند [1] .

من از اوضاع عمومي اسلام رنج مي برم، من اگر در بهترين نقاط و خوش آب و هواترين سرزمين ها باشم، و زندگي مرفه و آرامي هم در اختيارم باشد باز ناراحتم.

من نمي توانم ببينم، يزيد به دنبال حكومت پدرش اسلام و مقدسات اسلامي را مسخره مي كند.

من نمي توانم بنشينم و ببينم مسلمانها گروه گروه، راه جهنم را پيش


گرفته، بيراهه مي روند.

من وظيفه دارم، من مسئولم، اگر در زمان معاويه هم آرام نشستم شرايط چنان بود كه مبارزه به نتيجه نمي رسيد.

نتيجه بيدرا كردن مردم است، هوشيار كردن اجتماع است، نجات دادن اسلام و مسلمين از چنگال استبداديان و ستمگران است.

براي در هم فروريختن كاخ ظلم و ستمگري، از خانه و زندگي بيرون شده ام.

براي بپا كردن عدل و آزادي، آواره گشته ام.

براي سربلند كردن اسلام و مقررات اسلامي به اين شهر و ديار آمده ام. اينجا آمده ام تا به دنياي اسلامي بگويم: قمار در اسلام حرام است، شراب در اسلام حرام است، انحرافات جنسي در اسلام جايز نيست، حيف و ميل كردن بيت المال معني ندارد.

اينجا آمده ام، تا به جهان اسلام بگويم: قماربازان و شرابخواران حق حكومت ندارند.

اينجا آمده ام تا مسلمانها را بيدار كرده به آنها بگويم: كساني كه انحرافات جنسي دارند و براي ناموس مردم ارزشي قائل نيستند، سزاوار رهبري نبوده، حق رياست ندارند.

اينجا آمده ام تا به جهان اسلامي بفهمانم: كساني كه بيت المال را صرف خواسته هاي شخصي خود مي كنند، و تنها نزديكان خود را اداره كرده، در صورتي كه مردم در آتش فقر مي سوزند، و از بي بهداشتي مي ميرند،


سزاوار حكومت نبوده، و جابرانه بر اين مسند تكيه زده اند.

آمده ان تا اين دستگاه هاي ستمگر و جبار را در هم فروريخته و كاخ ظلم و بيدادشان، براي هميشه ويران كرده، عدالت و آزادي را زنده كنم.

آمده ام تا مردم را از چنگ ظلم نجات بخشيده، اسلام را از سقوط نگه دارم.

اينها هدف هاي من است، اين مطالب را بيشتر كساني كه اطراف من هستند خوب درك نمي كنند، اين هدفهاي گران و مقدس را به خوبي نمي فهمند.

اگر آنها نمي فهمند، من كه مي دانم موضوع چيست، و تكليفم چگونه است.

من بايد اين هدف هاي مقدس را در نظر بگيرم، و راه رسيدن به آنها را انتخاب كرده، و از نزديك ترين راه پيش بروم، هر كس هرچه بگويد من جز اين وظيفه ندارم، مردم هرچه انتظار داشته باشند، من غير از اين تكليفم نيست.

هم اكنون كه اين نامه هاي فراوان از كوفيان جلوي من ريخته، و در بسياري از آنها مرا به قيامت، و عدل الهي، و كنار جدم رسول خدا توجه داده اند، چه بهتر كه آنها را بيازمايم، اگر راستي همان طور كه در نامه ها نوشته اند، عملا هم موافقت كنند، خوب است كوفه رفته و از آنجا بساط عدل را گسترده، و مبارزه با ظلم را شروع كنيم، ورنه تكليف ديگري خواهيم داشت.



پاورقي

[1] ابن‏عباس مي‏گفت: يمن را به اين دليل که محفوظتر است و مردان علاقمندي دارد بايد انتخاب کرد، محمد بن حنفيه مکه را ترجيح مي‏داد.