بازگشت

كوفه در فكر آزادي


از طرف ديگر خبر ورود حسيني به مكه، و مخالفت حضرت با حكومت يزيد در كوفه منتشر شد، كوفه شهري بود كه مدت پنج سال


مركز حكومت علي بوده، و شيعيان حضرتش در عراق بخصوص شهر كوفه فراوان بودند، دوستان علي از وضعي كه داشتند، و جرياني كه براي حسن بن علي عليه السلام پيش آمده بود سخت ناراحت بوده، مقتضي ديدند كه خود را براي ياري و موافقت با حسين آماده كرده، شايد از زير بار ستمگري هاي معاويه، و برنامه هاي تند و سياه پسرش يزيد نجات يابند.

اول كسي كه اين فكر را به مغز آورد، سليمان صرد بود، از رفقا و دوستانش دعوتي بعمل آورده پس از تشريفات معمول و پذيرايي هاي مرسوم زمان، با اجازه ي حضار يك سخنراني كوتاه و متين عاقلانه اي ايراد كرد.

بطور خلاصه، پس از نام خدا و حمد و ثنا بر محمد و آل، به عنوان يك خبر رسمي، مخالفت حسين بن علي عليه السلام را با يزيد، و حركت حضرتش را به مكه، و توقف كنوني امام را در حرم خدا ياد كرد، و سپس قسمتي از اوضاع سياسي را تشريح نموده، انحرافات و ستمگري هاي دستگاه سياه معاويه را به زبان آورد، و بعد اضافه كرد: اگر صلاح بدانيد، از حسين دعوت كرده و حضرتش را ياري نموده تا يك حكومت عادلانه اي روي كار بياوريم.

سليمان سخنش تمام شد؛ يكي از مجلسيان برخاست، با يك حرارت فوق العاده، سخنراني گرمي ايراد نموده، جملات مهيج و تحريك كننده اي به كار برد: عشق علي و فرزندانش با شير وارد رگهاي ما شده و با جان برون خواهد شد، ما تا آخرين قطره ي خون خود حسين را ياري خواهيم كرد، ما با مشتهاي آهنين خود، مغز ستمگران و استبداديان را


خواهيم كوبيد، جان در راه ايجاد حكومت حق كمترين سرمايه است كه بكار مي رود، زندگي با ستمگران مرگ تدريجي است، و...؛

از اين قبيل مطالب قطار كرد.

سخنگوي دومي كلامش تمام شده، سومي گرمتر مجلس را اداره كرد، و به همين ترتيب هر كدام به اصطلاح پشت تريبون آمدند، داغ تر از سخنگوي قبل حرف زدند (فقط حرف).

در پايان، رئيس مجلس اجازه گرفته، دو مرتبه پشت ميز خطاب قرار گرفت، و پس از چند جمله گفت: رفقاي عزيز! اينجا خانه ي من و مجلس گرم و نرمي است دور هم نشسته و تا حدودي وسايل آسايش فراهم است، البته به هنگام سخن گفتن گرم شده جملاتي مي گويد و هر يك به نوبه ي خود تهييج شده در مقام سخن برآمده ايد، گفتن اين جملات در چنين صحنه اي از نظر رواني، خيلي ارزش ندارد، پيشنهاد من، موضوع ساده، و شوخي نيست تنها دعوت يك مهمان عادي، و پذيرايي يك شخصيت محترم نيست، حساب حساب مبارزه است، حساب دعواهاي جزئي فاميلي يا قبيله اي نيست، جريان جريان مبارزه با يك دولت قوي و ريشه داري است كه سوابق قدرت زيادي دارد.

رفقاي عزيز! شما بايد يك يك خود را در ميدانهاي جنگ در برابر اسلحه هاي گرم ديده و بعد سخن بگوييد، در صورتي كه مرد جنگ و ستيز هستيد و تا پاي نيزه و شمشير و دار و تبعيد مي آييد دست به كار شده، اقدام عملي بكنيد، ورنه، فرض كنيد، اصلا از مخالفت حسيني


كوچكترين اطلاعي نداشته، و حضرتش را بدون جهت گرفتار چنگال دستگاه جبار و ستمگر يزيد نكرده، و انسان پاكي را در آتش غرور و خودسري يزيد، كه از ستمگريها، و استبداد سياه پدرش پيروي مي كند نياندازيد [1] .

ذكر اين مطالب به آقايان رجال و سران كوفه برخورد داشت، گفتند: آقاي سليمان! شما به شخصيت ما اهانت كرده، و ما را سبك سر و بي وزن حساب نموده اي! ما اگر چيزي گفتيم، قبلا حسابش را كرده ايم، شايد ما بيشتر از شما به علي و پسران علي علاقه داشته، و حسين بن علي را بهتر از شما بخواهيم، و شايد ما به ايجاد يك حكومت عادلانه، و در هم ريختن دستگاه هاي ديكتاتوري علاقه ي بيشتري داشته باشيم.

ما چنان گفتيم تا پاي جان و آخرين قطرات خون خود ايستادگي داشته، و هم اكنون براي نوشتن نامه به هر ترتيبي كه صلاح بدانيد، حاضريم.



پاورقي

[1] اين جملات ترجمه اين اصل است: «فقال سليمان ان معاوية قد هلک و ان حسينا قد نقض علي القوم بيعته و قد خرج الي مکة و انتم شيعته و شيعة ابيه فان کنتم تعلمون انکم ناصروه و مجاهدوا عدوه فاکتبوا اليه و ان خفتم الفشل و الوهن فلا تغروا الرجل في نفسه؛ قالوا: لا، بل نقاتل عدوه و نقتل انفسنا دونه...».

بحار، نقل از مفيد ص 175.