بازگشت

تفاوت حكومت پدر و پسر


اينجا يك پرسش اساسي پيش مي آيد كه اين انحرافات براي اسلام و مسلمين از زمان معاويه شديد شده، و خطر سقوط پس از شهادت علي بن ابي طالب كاملا روشن گرديد تا جايي كه همه افراد متوجه شدند، مخصوصا از وقتي كه مسئله وليعهدي يزيد مطرح شد، و كارهاي تند و انحرافي معاويه به صورتهاي ديكتاتوري انجام مي گرفت.


خطر سقوط احكام اسلامي در ده سال اخير حكومت معاويه كاملا آشكار بود، چرا حسين بن علي در آن روزها سكوت كرد، با حكومت معاويه كنار آمد، بعد از شهادت برادرش حسين بن علي كمترين مخالفتي نشان نداد؟!.

و بالأخره دليل قيام و محرك حسين در زمان معاويه هم وجود داشته، و آن روز هم اوضاع عمومي اسلام و مسلمين خيلي بهتر از زمان يزيد نبوده، و برنامه هر دو يكي بود، و اساسا خانواده اميه، پسران ابوسفيان، از يك نقطه ي مركزي انحراف داشته و با اسلام و مسلمين بازي مي كردند.

پس چرا حسين بن علي با معاويه نجنگيد و در دوران حكومت او كج دار و مريز زندگي مي كرد؟.

با توجه به مطالبي كه در فصل برنامه ي انسانها گفته شد جواب اين سؤال هم معلوم مي شود، و ديگر تكرار نمي كنيم، فقط به چند موضوع كه فرق ميان اين دو حكومت را روشن مي سازد اشاره مي كنيم:

دستگاه حكومت معاويه، هم از نظر مركزي با حكومت يزيد كاملا تفاوت دارد، هم از نظر اطرافيان و كارگردانها.

معاويه يك مرد عوام فريب، و سياستمدار، و با تجربه، و داراي سوابق فراواني فراواني در كار ملك و ملكداري است، اما يزيد يك جوان خام، و بي تجربه، و خوشگذراني است كه رياست و حكومت را هم براي مي و معشوق و شعر و شرابش مي خواهد.

اطرافيان معاويه مانند عمرو بن عاصها، مردمي بودند با سابقه و


ريشه دار كه در كورانهاي سياسي گذشته، كاملا پخته شده و بسياريشان دست كمي از خود معاويه نداشته، و براي نگه داري دنياي خود از هر نقشه اي استفاده مي كردند.

اما در اطراف يزيد حتي براي نمونه هم يكي از اشخاص وجود نداشت، كارگردانهاي حكومت يزيد هم مردمي خام تر از او، رياست طلب، حكومت خواه، متملق، چاپلوس و ابن الوقت، بودند.

پولهاي فراواني كه معاويه براي برقراري و نگهداري حكومت خود پخش مي كرد، و افراد را به صور گوناگوني راضي نگه مي داشت، ديگر يزيد نمي تواند خرج كند و كساني را كه تن زير بار خواسته هاي معاويه داده، و زير بار يزيد نمي روند راضي نگهدارد.

مهمتر از همه، يك خستگي عمومي و حالت انتظاري بود كه در اثر ديكتاتوريهاي سالهاي اخير معاويه براي توده ي مردم به وجود آمده بود، اجتماع كم كم به ستوه آمده، همه خسته شده بودند، خدايا كي مي شود اين رژيم واژگون شده، از شر ديكتاتوريها و حكومت خودسرانه ي معاويه راحت شويم؟! صحيح است كه در زمان زندگي معاويه براي وليعهدي يزيد موافقت كرديم، اما از ترس و فشار سرنيزه بود.

تعدا كساني كه با مسلم نماينده ي حسيني در كوفه بيعت كردند و از تشكيلات اداري يزيد پروا نداشتند، دليل اين نارضايتي عمومي است، سهل انگاريهاي فرماندار مدينه و كوفه، استقبال كردن عموم طبقات در مكه از مقدم حسيني حتي شخص فرماندار و...، دليل اين نارضايتي است،


نامه ي فرماندار مدينه به ابن زياد كه در آينده مي خوانيد، دليل اين نارضايتي است.

اينها و صدها نكته ي ديگر، شرايط را تغيير داده و سكوت حسيني را در حكومت معاويه به جنگ و مبارزه با يزيد تبديل كرد.

در پايان اين بحث، متن فرموده ي سيد، و نظريه ي مرحوم مجلسي را بطور خلاصه ترجمه مي كنيم.

سيد بزرگوار صاحب كتاب تنزيه الانبياء مي فرمايد: اگر كسي بگويد: چگونه حسين بن علي با زن و بچه، مكه را به قصد كوفه ترك گفت، در صورتي كه دستگاه جابر يزيد بر اوضاع مسلط بود، و حضرتش اخلاق و روش مردم كوفه درباره ي پدر و برادر ديده بود؟.

چگونه حسين بن علي برخلاف تمام دوستان و رفقايش فكر مي كرد، در صورتي كه همه اين مسافرت را صلاح ندانسته حضرتش را نصيحت كرده، و ابن عباس و ابن عمر صريحا خطر شهادت را گوشزد كردند؟.

چگونه حسين بن علي راه كوفه را تعقيب كرد با آنكه خبر شهادت مسلم را شنيده و جريان انقلاب اخير كوفه را دانست؟.

چگونه حضرتش موافقت كرد با دوستان معدودي، در مقابل آن لشكر انبوهي كه از مركز كمك مي شدند بجنگد؟.

چرا حضرتش با پيشنهاد آنان و بيعت با يزيد، كه در كربلا شد، موافقت نكرد تا جان خود و همراهيانش را حفظ نموده، بي جهت خود را به دست خويش به تهلكه انداخت؟ در صورتي كه برادرش امام حسن عليه السلام


با محذور كمتر صلح كرده، و با معويه كنار آمد؟!.

در جواب اين چراها بايد گفت: بطور كلي، امام، هر وقت اطمينان پيدا كند كه با قيام و مبارزه مي تواند به حق خود رسيده و تكاليفي را كه به عهده دارد انجام دهد، حتما بايد قيام كند، گرچه با مشكلات سنگيني روبرو شود.

حسين بن علي عليه السلام نه خود ابتداءا راه كوفه را پيش گرفت، و نه به كوفي ها نامه نوشت، بلكه اشراف، و قراء كوفه در زمان حيات معاويه هم نامه هايي به حضرتش نوشته، مخصوصا بعد از صلح امام حسن عليه السلام كه با منطقهاي ديگري بحث مي كردند و حضرت جوابهاي لازمي مرقوم مي فرمود، بعد از شهادت برادرش همان شخصيت ها نامه هاي شديدتري نوشتند و حضرتش آنان را به آينده ي روشنتري وعده فرموده و اميدوار مي ساخت، چون زمان معاويه بسيار سخت و اختناق عجيبي وجود داشت.

بعد از مرگ معاويه نامه ها تكرار، و نويسنده ها بيشتر، و عبارتها شديدتر شده، آنقدر اصرار و تكرار كردند كه حضرتش اطمينان پيدا كرده و اجابت را تكليف واجب عيني خود دانست.

وضع نامه ها، و اوضاع عمومي چنان بود كه حضرتش هرگز احتمال نمي داد كه در بين كوفي ها اين اختلاف به وجود بيايد و كار به اينجاها بكشد.

مگر نيست كه وقتي مسلم وارد كوفه شد، اكثريت اهالي رسما بيعت كردند؟.


مگر نيست كه وقتي ابن زياد به كوفه آمد و دست به اقداماتي زد، در جلسه ي عيادت شريك بن اعور نقشه ي ترور او ريخته شد؟.

و اگر مسلم آنجا ابن زياد را كشته بود، بدون ترديد كار به نفع حسين عليه السلام تمام مي شد و حضرتش بدون كوچكترين محذوري وارد كوفه، و تمام مردمي كه قلبا با او يار و كمك كار بودند دورش جمع، و كساني هم كه ظاهرا با دشمنانش بودند حتما به او مي پيوستند.

البته مسلم موافقت نكرد، و در جواب گفت: «ذلك فتك، و ان النبي (ص) قال: الايمان قيد الفتك» اين حيله است، و رسول خدا فرموده: ايمان درهاي حيله را مي بندد.

مگر نيست كه مسلم وقتي اطلاع پيدا كرد كه هاني در حبس ابن زياد افتاده، بسيج عمومي داده و دارالاماره را در محاصره قرار دادند، تا جايي كه ابن زياد از ترس، درها را بسته و كاملا به وحشت افتاده، و بعد نقشه هاي شيطاني وي (چنانچه خواهيد خواند) مردم را متفرق ساخته و با جمعيت كمي به مسجد رفت، و شد آنچه شد.

ما به اين مطالب اشاره كرديم تا معلوم شود كه به حسب ظاهر موفقيت با حسين عليه السلام بوده، و پيروزي حضرت و شكست يزيد در عراق مسلم به نظر مي آمد.

اما شكست به اين صورت كه منتهي به شهادت او و يارانش شود بسيار بعيد، و به صورت اتفاق و تصادف جلوه مي كرد، و چون كار به آنجا كشيد حضرتش خواست برگردد و از راه مسالمت درآيد ولي آنها


موافقت نكردند و بين او حائل شدند، تا كار به آنجاها كشيده شد.

البته او و اصحابش هم در اين شرايط براي نيل به شهادت (كه به نظر ما آخرين راه ممكن بود براي شكست يزيد و زنده كردن اسلام) صبر كردند، و مثل هذا يطمع فيه و يتوقع في احوال الشدة.

بنابراين، برنامه ي اين دو برادر يكي بود، هر دو وقتي آثار و علائم موفقيت را ديده شروع به مبارزه كرده و تا آنجا كه امكان داشت پيش رفتند، و چون جريان به عكس جلوه كرد و حيله و تزوير ديگران آشكار شد برگشته و منصرف شدند؛ منتهي، رقيب،حسين بن علي عليه السلام را در محاصره گذارد و به هيچ وجه با او موافقت نكرد، تا حضرتش در اين راه شهيد شد.

مجلسي (ره) بعد از آنكه اين قسمت را نقل مي كند خود مي فرمايد: از حرفهاي گذشته دانستيم كه ائمه هر يك طبق برنامه اي كه از طرف خداوند براي آنها معين مي شود عمل مي كنند، و آنها معصومند و كار پاكان را قياس از خود مگير.

مگر نيست كه پيغمبران مأمور مي شدند يك تنه با صدها هزار نفر بجنگند، و خدايان بت پرستان را به باد انتقاد گرفته و با راه و رسم آنها مخالفت كنند و بر تمام زحمات و مشكلاتي كه پيش مي آيد صابر باشند! پس جاي اعتراضي باقي نمي ماند.

ولي در عين حال اگر در جريان كار حسين بن علي عليه السلام دقت و تأمل كني، معلوم مي شود كه حضرتش خود را فداي دين جدش كرده و با


اين شهادت پايه هاي دولت بني اميه را لرزانده و كفر و زندقه ي اين رهبران ستمگر را به دنياي اسلام روز ثابت كرد.

اگر او موافقت يا سكوت مي كرد سلطنت آنها محكمتر شده و كم كم اركان ديني ويران و آثار هدايت پايمال گشته و موضوع رسما بر مردم مشتبه مي شد، تا جايي كه گمان مي كردند اسلام همين است كه بني اميه و دستگاه جايز يزيد دارد.

مرحوم مجلسي فرموده هاي خود را چنين ادامه مي دهد:

شما دانستيد كه حسين بن علي عليه السلام از مدينه بيرون رفت تا آنجا كشته نشود، از مكه بيرون رفت چون به حضرتش گفتند: عمر بن سعد بن عاص به عنوان امير الحاج از شام به مكه مي آيد و دستور سري دارد كه با جمعيتي كه در اختيارش گذارده شده به هر قيمت كه باشد شما را دستگير و يا به قتل برساند.

مگر نيست كه حضرت در جواب برادرش محمد بن حنفيه كه او را از سفر به كوفه منع مي كرد فرمود: برادر! من در وضعي هستم كه هر كجا پنهان شوم مرا بيرون خواهند كشيد و تا خون مرا نريزد آرام نمي گيرند.

بسيار روشن است كه اگر حضرتش با آنها مسالمت يا بيعت هم مي كرد او را آزاد نمي گذاشتند، شما ببينيد مروان به فرماندار مدينه مي گويد: بايد حسين را كشت، در صورتي كه هنوز پيشنهاد بيعت نكرده بودند، ببينيد ابن زياد مي گويد: به حسين پيشنهاد كنيد تسليم ما شود تا درباره ي او تصميم بگيريم، ببينيد ابن زياد و طرفدارانش، مسلم بن عقيل را امان


دادند و بعد او را كشتند، با اين وضع تسليم شدن حضرتش به هيچ وجه معني ندارد.

برخلاف معاويه كه با آن همه زشت خويي، مردي بود زيرك و بردبار، شيطان عوام فريب، مي دانست كه كشتن اين افراد آشكارا موجب نگراني عمومي شده و ممكن است بر او خروج كرده حكومت و رياستش از بين برود.

بهمين جهت در ظاهر مدارا مي كرد، با امام حسن صلح نمود، حسين بن علي را رسما الزام نكرد.

به پسرش يزيد مي گفت: مبادا متعرض حسين شوي كه سلطنتت بر باد خواهد رفت.

(پايان ترجمه ي نوشته هاي سيد و مجلسي رحمهماالله).

خواننده ي گرامي! حالا شما خود قضاوت كنيد و ببينيد حسين بن علي عليه السلام براي چه قيام كرد؟ براي چه كشته شد؟ او براي حفظ دين خدا قيام كرد و در اين راه شهيد گرديد، او كشته شد تا از انحرافات و خرابكاريهاي يزيد و يزيدمنشها جلوگيري شود، او دين خدا و نواميس الهي را در خطر ديد و براي جلوگيري از سقوط قيام كرد.

او با محاسبه ي دقيقي كه در هر صورت نتيجه بخش باشد وارد كار شد.

حالا كه علت اصلي و دليل اساسي قيام و مبارزه ي حسيني روشن شد، وارد اصي جريان مبارزه شده برنامه ي حسيني را در اين قيام تعقيب مي كنيم.