بازگشت

بررسي از يك پاسخ


مي گويند: حسين بن علي چون پسر زبير، هواي رياست به سر داشته و براي رسيدن به حكومت و امارت قيام كرده، طبق شرايط و مقتضيات زور دست به يك سلسله فعاليتها زده و به تدريج در طول چهار ماه، طرفداراني دور او جمع شده و كم كم حكومت وقت احساس خطر كرده، طبعا در مقام جلوگيري برآمد، و با استفاده از همان شرايط و مقتضيات، پيش دستي كرده، او را در محاصره و فشار قرار داده، و در اثر مقاومت حسين، ناچار او را كوبيده، و طرفدارانش را به شهادت و اسارت كشيد.


سركوبي كردن يك حكومت موجود از رقيب و مخالف، موضوعي است طبيعي و عادي، و در اين جريانها بالاخره يكي غالب و ديگري مغلوب مي گردد.

بديهي است در اين حادثه، سياست حكومت وقت قوي تر بوده، و توانسته است بر حسين فائق آيد و بر اوضاع مسلط شود.

روشن است كه در اين گير و دارها عملياتي انجام مي شود كه طرفدارن رقيب، نامش را ظلم و ستمگري گذاشته، و قدرت وقت به منظور حفظ موقعيت خود و نگهداري مملكت، عدل كاملش مي داند.

يزيد، وقتي خبردار شد كه حسين با حكومتش مخالف بوده و به تدريج دست به اقداماتي زده كه مخالفين نيرو گرفته و ممكن است دردسري برايش درست شود، فرماندار لايقي را انتخاب، و به نقطه مربوط مأمور، و دستور اكيد براي جلوگيري و سركوبي رقيب صادر مي كند.

ابن زياد هم دستور خاموش كردن فتنه و جلوگيري از اقدامات حسيني را داشت، با سياستهاي متناسب روز، سر راه بر او گرفته، و آب به رويش بسته، و او را كشته، و زن و بچه اش را دستگير و به مركز فرستاده تا درباره آنها تصميم گرفته شود.

روي اين حساب، كشته شدن حسين يك موضوع عادي بوده، و دستگيري بازماندگان و طرفدارانش طبيعي است، و از اين قبيل جنگ و جدالها در تاريخ زندگي بشر فراوان، و در تاريخ اسلام هم بي نظير نيست.

البته دنبال اين تفسير، حرفهاي ديگري هم اضافه مي كنند مبني بر اينكه


دست سياست موضوع را بزرگ كرده و سر و صدايي به نام روضه و تعزيه و داد و فريادها راه انداخته است.

آيا راستي حسين بن علي براي حكومت و خلافت قيام كرد؟ آيا او به امارت و خلافت طمع داشت؟ و براي دست يافتن به آن به مبارزه پرداخت؟.

آيا موضوع اختلاف ميان حسين بن علي و يزيد بن معاويه تنها مسئله ي مادي بوده، و صرفا به حساب زندگي مادي و رياست جنگيدند؟ يا مطلب غير از اين حرفها است؟!

اين پرسشي است كه بعد از شنيدن يا خواندن اين گونه تفسيرها درباره ي فاجعه ي كربلا براي هر كس پيش مي آيد، و حتما بايد پاسخ اساسي و قانع كننده داد.

آيا راستي دست سياست، اين واقعه را بزرگ كرده و رنگ و آب امروزي را به او داده، و دست سياست هم رنگ و آب او را خواهد گرفت، يا خير؟ سياستها هرگز نمي توانند يك فاجعه را اين قدر بزرگ كرده و تا اين اندازه پيرايه به آن ببندند!.

اين سوالي است كه جواب كامل لازم دارد:

آيا واقعا حادثه ي لطف و فاجعه ي كربلا همانند حوادث فراواني است كه در تاريخ زندگي بشر يا اسلام بوجود آمده، و با آنها خيلي تفاوت نمي كند؟ يا آنكه اين فاجعه يك امتياز منحصر به فرد داشته و به خاطر آن اين اندازه اهميت پيدا كرده است؟.


اين پرسشي است كه بايد جواب گفت.

جواب اين پرسشها بدون ترديد منفي است! اگر ما زندگي حسين بن علي و روش حضرتش را در اين مبارزه مطالعه كرده، و با روش سياست طلبان و حكومت خواهان دنياپرست مقايسه كنيم، كمترين شباهتي نداشته و با هيچ حسابي تطبيق نمي كند.

اگر راستي حسين بن علي براي رياست دست به مبارزه زده، كاملا اشتباه كرده، راه غلطي را پيش گرفته است!.

كساني كه داراي وزنه هاي اجتماعي هستند، اگر ميل رياست و حكومت داشته، و بخواهند پست حساسي به دست بياورند فقط يك راه دارد، و آن كنار آمدن با قدرت موجود و چشم پوشي از لغزشها و خرابكاريهاي دولت وقت است؛ تا كسي از حكومت و دولت وقت تملق نگفته و با او كنار نيايد نمي تواند در دستگاهها راهي پيدا كرده، تا كم كم به درجات بالاتري رسيده، و يك روز به كرسي حكومت تكيه زند.

كساني هم كه از طريق خروج بر قدرت وقت، و كودتا كردن پيش مي روند، ناچارند در درجه ي اول ابراز ملايمت كرده تا به مراكز حساس نزديك شده و از راه مخصوصي وارد كار شوند.

شخصيت حسيني، به شهادت تاريخ چنان بود كه اگر اوائل كار با اين دستگاه موافقت مي كرد، نه تنها او را نمي كشتند، بلكه حاضر بودند به رسم حق السكوت، پست و مقامي هم در اختيارش بگذارند.

حسين بن علي عليه السلام چه از راه تصاعد رتبه، و چه از طريق كودتا،


اگر طالب رياست و حكومت بود بايد كنار آيد، با دستگاه موافقت كند، نه آنكه حتي يك روز هم روي خوش نشان ندهد.

نه تنها روي خوش نشان نداد، بلكه در دوران حكومت معاويه، آن مرد عوام فريب و ديكتاتور هم كنار نيامد، و پيشنهادهاي وي را حتي در مسائل حساس رد مي كرد.

گرچه حضرتش در دوران معاويه چنانچه گفته شد سكوت كرده بود، اما كسي كه فرضا رياست طلب بود، حكومت خواه است، بايد پيش بيايد، نزديك شود و از نقشه هاي روز استفاده كند، نه آنكه در عين كنار بودن، مخالفت كرده، خواسته هاي دستگاه را به باد انتقاد بگيرد!.

كساني كه اهل رياست بوده و براي حكومت چند روزه ي دنيا وارد ميدان مبارزه مي شوند، وقتي احساس خطر قطعي كرده، و ديدند رقيب قوي تر بوده و نزديك است بر آنها مسلط شود، تغيير روحيه داده، سبك فكرشان عوض شده، راه رفته را برمي گردند تا شرايط بهتري آماده شده، از راه ديگري وارد شوند.

حسين بن علي هر چه بيشتر احساس خطر مي كرد پا بر جاتر شده، در اراده و تصميم خود محكم تر مي شد، هرچه رفقا و دوستان اعلان خطر كردند، بستگان و نزديكان جريان را به عرض رساندند، كمترين اثري نبخشيده و هدف را تعقيب مي فرمود.

اگر تا پيش از انقلاب كوفه، با حسابهاي ظاهري اميد موفقيت و پيروزي بود، پس از اطلاع يافتن از شهادت مسلم ديگر زمينه اي براي


پيروزي نبود، و تعقيب كردن راه كوفه با حساب رياست خواهي تطبيق نمي كند؛ و به همين دليل آن همه تذكرات پي درپي دوستان را ناديده گرفته، و حسابي را كه در آينده تشريح خواهد شد تعقيب مي فرمود.

اگر حسين بن علي با فكر رياست طلبي و حكومت مادي و ظاهري دنيا پيش مي رفت، و باز احتمال انقلاب تازه اي در كوفه مي ديد كه بعد از شهادت مسلم هم به نفع او اوضاع برگردد، ديگر روز هشتم و نهم محرم تمام اين احتمالات كنار رفته و مقاومت در برابر قدرت يزيد به هيچ وجه معني نداشت.

اگر محرك اصلي حسين بن علي عليه السلام، موضوع حكومت خواهي بود، ماندن در كربلا و سرسختي نشان دادن در برابر اين همه پيشنهادهاي گوناگون چه معني مي دهد؟ بشارت دادن به شهادت و كشته شدن براي خود و اصحابش چه معني دارد؟!.

اگر همراهان حسيني براي زندگي بهتر دنيا و رسيدن به حكومت آمده بودند، چرا در شب عاشورا همانند ديگران، حسين را نگذاشتند و نگذشتند، بلكه پايدار و ثابت قدم مانده و با آنكه مرگ را به چشم خود مي ديدند، و براي فرار آنها كوچكترين اشكالي وجود نداشت، چرا و براي چه ماندند؟!.

از همه اين حرفها گذشته وضع تربيتي حسين و خانوادگي او با تفسيري كه ذكر شد تطبيق نمي كند.

حسيني كه در كنار علي و دامن زهرا عليهماالسلام تربيت شده و مدتي


زمان جدش رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را درك كرده و در سايه ي مكتب حضرتش بوده، و بطور كلي، خاندانش مردمي بودند كه با رياست طلبي و حكومت خواهي هاي مادي سخت مخالف بوده و براي رشد و هدايت بشر آن همه فعاليتها داشته اند، چگونه براي حكومت دنيا مبارزه مي كنند؟!.

و به طور خلاصه: نه وضع فاميلي حسين، نه بيوگرافي زندگي او، و نه روش حضرتش، در جريان واقعه ي كربلا هيچ يك با اين تفسير تطبيق نكرده، و نمي شود گفت حضرتش براي رسيدن به خلافت و سلطنت وارد اين مبارزه شده، و بدون ترديد محرك اصلي و عامل اساسي قيام حسيني عشق به خلافت و علاقه به حكومت نبوده، و اين همه گذشت و فداكاري را با اين تفسير ساده ي مادي نمي توان تعبير كرد.