بازگشت

شرايط حجت و اسوه بودن ائمه


معصوم در اين مقام نمي تواند حجت،اسوه و پيشواي انسانها قرار گيرد؛ زيرا از اين ديدگاه، طبيعت و سرشت آنها با انسانهاي معمولي تا آنجا متفاوت است كه اعمال

آنها غير قابل تقليد و الگوبرداري است و حجت بودن - به اين معني كه خداوند به وسيله اعمال آنها با مردم در قيامت محاجه كند و عمل آنها را دليل آورد - نيز بي معناست؛ زيرا مقايسه انسانهاي معمولي با شخصيتهايي كه بسياري از محدوديتها و موانع انسانها را ندارند، خلاف حكمت و عدالت است.

اين مقايسه همانند آن است كه خداوند، انساني را با قدرت افسانه اي رستم و نبوغ ابن سينا براي طفل يكروزه اي كه اصلا او را تصور نمي تواند كرد، حجت قرار دهد؟! اصولا اين دو موجود، گر چه هر دو انسان هستند، ولي آنقدر با هم متفاوتند و از يكديگر فاصله دارند، كه امكان ارتباط آنها نيز منتفي است، يا اينكه فرشته را براي انسان حجت قرار دهد با اينكه اين دو موجود ذاتا با يكديگر متفاوتند.

موجودي اين چنين، نه قابل درك صحيح است و نه قابل تقليد و الگوگيري براي انسانهايي كه سعه وجوديشان نسبت به آنها بسيار ناقص و اندك است. اين مقام همانند مقام خدايي است با اين تفاوت كه اينها مخلوقند و خداوند، خالق و يا به عبارتي اينها معلول هستند و خداوند علت. مگر اعمال خداوند براي بشر قابل تقليد است؟! اين جايگاهي است كه حتي فرشتگان مقرب را نيز امكان همسنگي نيست، چه رسد به انسانهايي كه با كاستيهاي فراوان به دنيا مي آيند و هزاران مانع بيروني و دروني در مسير خود دارند و آنچه را از حقايق هستي مي توانند درك كنند، نسبت به آنچه قادر به درك آن نيستند، همچون قطره به درياست. پس چگونه مي توان با چنان تصويري و با اين مقدار تفاوت، آنهارا «اسوه ي» انسانها و حجت الهي بر مردم دانست.

به همين دليل، خود معصومين عليهم السلام - جز اندكي آن هم به زبان رمز و نامفهوم - در اين باب كمتر سخن گفته اند و ما نيز مكلف به درك واقعي اين جايگاه نيستيم؛ زيرا تكليفي ما لا يطاق است و به هر اندازه براي فهم آن تلاش كنيم، از نظر عملي فاصله ي بيشتري خواهيم گرفت و هيچگاه به درك واقعي نخواهيم رسيد، زيرا موجود ناقص آنچه از موجود كاملتر از خود درك كند، باز هم ناقص خواهد بود.

از طرفي با روايات و آياتي روبرو هستيم كه ما را مكلف به شناخت و تأسي به پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام مي كند، يا آياتي كه تصريح دارد پيامبر بشري مثل شماست، او حجت خدا بر زمين و هادي و مرشد و اسوه ي عملي مردم است. لازمه ي بشر بودن، آثار و خصوصياتي است كه با جايگاه ثبوتي آنان فاصله ي بسيار دارد. بنده اي

با محدوديتهاي بسيار، غرائز و... كششهاي گوناگون به گونه اي كه بتوان تصور و حتي تصديق كرد كه مي توان همانند او حركت كرد، عمل كرد، و الگو گرفت.

حل اين تضاد جز با برگزيدن يكي از دو راه ميسر نخواهد شد: يا بايد با تكليف بسيار تمام رواياتي را، كه به گونه اي به مقام ثبوتي معصوم پرداخته و مقامي فوق بشري براي آنها قائل است، تأويل و يا نفي كرد، يا اينكه ميان مقام ثبوت و اثبات تفكيك قايل شد؛ به گونه اي كه به تأويل و يا رد كامل چنين رواياتي نيازمند نباشد و هم بتوان حضور معصوم را به شكلي ملموس در زندگي انسانها به عنوان «اسوه» و الگو حفظ كرد.

مقام ثبوتي معصومين عليهم السلام، همان جايگاه واقعي و فوق بشري آنهاست كه گر چه به ظاهر بشر هستند ولي تالي تلو خداوند قرار خواهند گرفت با همه كمالاتي كه براي ذات اقدس احديت قائليم با اين تفاوت كه اينها مخلوقند. اين جايگاه، مسأله ارتباط با وحي را ميسر ساخته، اصل عصمت را توجيه مي كند و درك واقعي آن براي انسانها غير ممكن است و چون غير ممكن است، مكلف به شناخت كنه آن نيز نيستند. ورود در آن نيز همانند ورود در شناخت كنه ذات اقدس احديت، ممكن است گمراه كننده نيز باشد، اما معصوم در مقام اثبات، تمامي خصوصيات و آثار و نشانه هاي «انسان» را دارد كه هم درك آن و هم پيروي از آنها براي بشر مقدور و ميسر است. البته انساني كامل كه تأييدات و عنايات الهي را در پي دارد و ما به شناخت اين وجهه مكلف هستيم.