بازگشت

داستان


«اويس قرني» از مجذوبان مطلق بود، كه بعضي از شبها را به ركوع صبح مي كرد، پس مي فرمود: امشب شب سجده است و در حال سجده شب را به صبح مي آورد.

گفتند: اين چه زحمتي است، كه برخود تحميل مي كني؟

مي فرمود: كاش از ازل تا ابد يك شب بود و به يك سجده آن را پايان مي دادم.

«ربيع بن خثيم» (معروف به خواجه ربيع مدفون در مشهد) گويد: در كوفه بودم و تمام همت من آن بود، كه اويس قرن را ببينم. وقتي او را در كنار آب فرات ديدم به نماز مشغول است، گفتم: صبر مي كنم تا نمازش خاتمه پذيرد. همين كه نماز ظهر را خواند، دست به دعا برداشت، تا وقت


نماز مغرب و عشاء، آن دو را به همان شيوه انجام داد، سپس مشغول نمازهاي مستحبي شد. گاهي در ركوع و گاهي در سجده بود تا شب را به پايان رساند.

پس از نماز صبح مشغول دعا گرديد، تا آفتاب دميد، و ساعتي به استراحت پرداخت و بعد از خواب، تجديد وضو نمود و خواست مشغول عبادت شود، پيش رفتم و گفتم: چه بسيار رنج به خود مي دهي؟

فرمود: در طلب آسايش اين زحمت را مي كشم..!

گفتم: نديدم چيزي بخوري، مخارج خود را از كجا به دست مي آوري؟

فرمود: خدا روزي بندگان را ضامن است، ديگر از اين گونه صحبت نكن، اين بگفت و رفت [1] .


پاورقي

[1] پيغمبر و ياران 350:1 - ناسخ التواريخ علي عليه السلام ص 176.