بازگشت

داستان


استاد بزرگوارمان آية اللّه حائري (دامة بركاته) مي فرمايند:

«از جمله قضاياي عجيبي كه در زمان خود ديدم، اين بود كه گفتند در قم، مردي است به نام آقاي حاج شيخ عبدالوهاب روحي كه رفيق پنجاه ساله من است و جناب آقاي حاج مهدي اخوي (سلمهما اللّه تعالي عن الآفات و البليّات) خدمت اين مرد كه منزل او در خيابان ايستگاه راه آهن بود، رفتيم. مردي پير و نوراني بود و آثار حقيقت و درستي در جبهه او واضح و روشن بود و دستگاه راديوي او هم در همان اطاق پذيرايي بود،


و اين دليل بود، بر اين كه اين مرد اهل تظاهر و دكانداري نيست. ما داستان تشرف را از او پرسيدم، گفت: «من «خويي» هستم. نظامي بودم و در مدرسه نظام كشور تركيه نيز تحصيل كرده ام. مدّت ها در قشون بودم. يك زماني در تهران پاي منبر بودم، ناطق دستوري را براي كسي كه بخواهد به خدمت حضرت «عج» برسد، ذكر كرد و من آن دستور را عمل كردم و خدمت حضرت رسيدم، پس از آن كه مرد نوراني دستور را بدون مضايقه و ترديد، براي ما نقل كرد، من از او دو سؤال كردم: يكي آن كه آيا به طور معاينه خدمت آقا رسيدي؟ معلوم شد به طور مكاشفه مي رسيده است. سؤال دوم اين بود، كه شما چه خصوصيّت اخلاقي داشتيد؟ گفت: من در هيچ اوضاع و شرايطي نماز خود را ترك نكردم و ديگر اينكه به احدي ظلم و ستم نكرده ام.» [1] .



مهدي است آنكه نهضت قرآن بپا كند

مهدي است آنكه نيك و بد از هم جدا كند



مهدي است آنكه پرتو توحيد پاك را

درقلب هاي تيره و آلوده جدا كند



مهدي است آنكه دولت عدل جهانيش

حق عظيم عترت و قرآن ادا كند






مهدي است آنكه وقت نماز جماعتش

عيسي بصد نياز باو اقتدا كند



مهدي است آنكه تابش خورشيد طلعتش

قبر نهان فاطمه را بر ملا كند




پاورقي

[1] عنايات حضرت مهدي موعود (عج) به علما و مراجع تقليد، ص 114.