داستان
ناپلئون روزي درباره مسلمين فكر كرد و پرسيد: مركز آنان كجاست؟ گفتند: مصر. وقتي با يك مترجم به كشور مصر مسافرت كرد و به كتابخانه آنجا وارد شد. مترجم قرآن را باز كرد، اين آيه آمد:«اِنَّ هَذَا القُرآنِ يَهدِي لِلَّتي هِيَ اَقوَمُ وُ يُبَشِّرُ المؤمنين؛ [1] به درستي كه اين قرآن هدايت مي كند به آنچه درست و محكم تر است و بر مؤمنان بشارت مي دهد)، وقتي مترجم اين آيه را براي او خواند و ترجمه كرد؛ از كتابخانه بيرون آمد و شب را تا صبح بفكر اين آيه بود. صبح باز به كتابخانه آمد و مترجم آياتي ديگري از قرآن را برايش ترجمه كرد.
روز سوم هم مترجم از قرآن براي او ترجمه كردو خواند. ناپلئون از قرآن سؤال كرد.
گفت: اينان معتقدند كه خداوند قرآن را بر پيامبر آخر الزمان محمدصلي الله عليه وآله وسلم نازل كرده است و تا قيامت كتاب هدايت آنان است.
ناپلئون گفت: آن چه من از اين كتاب استفاده كردم، اين طور احساس نمودم،
اول؛ اگر مسلمين از دستورات جامع اين كتاب استفاده كنند، روي ذلت نخواهند ديد.
دوم: تا زماني كه قرآن بين آنها حكومت كند، مسلمانان تسليم ما غربي ها نخواهند شد؛ مگر ما بين آنها و قرآن جدايي بيافكنيم. [2] .
بر بام فلق سپيده قرآن مي خواند
خورشيد بخون طپيده قرآن مي خواند
بر بوسه گه رسول زد چوب يزيد
چون ديد سر بريده قرآن مي خواند
پاورقي
[1] الاسراء 9:17.
[2] رهنماي سعادت 478:2 - هماي سعادت ص 96.