بازگشت

مسئله امامت زين العابدين


آيا در بين وصايائي كه حسين (ع) قبل از طلوع روز دهم ماه محرم سال شصت و يكم هجري كرد پسرش علي بن الحسين (ع) را براي رهبري مسلمين به جانشيني خود انتخاب نمود؟ در اين مورد، از طرف علماي شيعه چند روايت و نظريه ذكر شده است. به موجب يك روايت حسين (ع) در آن شب پسرش علي بن الحسين را براي جانشيني خود انتخاب كرد. سن علي بن الحسين (ع) به موجب روايات مختلف متفاوت ذكر شده است. بعضي گفته اند كه او در ماه محرم سال شصت و يكم هجري طفل بود. بعضي اظهار كرده اند كه وي مردي بالغ بوده و فرزندانش نيز در كاروان حسين (ع) بوده اند و تاييد مي كنند كه محمد پسرش كه بعد به اسم محمد باقر (ع) امام شيعيان شد در كربلا حضور داشته است!

چون علي بن الحسين (ع) ملقب به زين العابدين كه مردي دانشمند بود از بطن شهربانو دختر (يزدگرد سوم) پادشاه ايران است بايد قبول كرد كه در كربلا مردي بالغ به شمار مي آمد و نظر به اين كه در آن عهد در همه جا مردان و به خصوص اعراب زود ازدواج مي كردند مي توان پذيرفت كه در سال شصت و يكم هجري علي بن الحسين (ع) ملقب به زين العابدين (ع) داراي فرزند بوده است. مي دانيم كه حسين بن علي (ع) در آغاز جواني با شهربانو دختر يزدگرد ازدواج كرد. از تاريخ حقيقي ازدواج او با شهربانو اطلاع نداريم ولي مي دانيم بعد از اين كه شهربانو را از تيسفون (مدائن) به (مدينه) بردند با حسين (ع) ازدواج كرد. در مدينه علي بن ابي طالب (ع) كه علاقه به ايرانيان داشت اسراي مدائن را كه از خانواده سلطنتي ايران بودند تحت حمايت قرار دادند و هم او، وسيله ازدواج پسرش حسين (ع) با شهربانو را فراهم نمود. مدائن در سال پانزدهم و به روايتي در سال شانزدهم و به روايت هاي ديگر در سال هاي هفدهم و هيجدهم و نوزدهم سقوط كرد. چون تاريخ سقوط مدائن به طور قطع معلوم نيست از تاريخ قطعي ازدواج حسين (ع) با شهربانو هم اطلاع نداريم. راجع به تاريخ تولد حسين بن علي (ع) كه در مدينه بعد از هجرت محمد بن عبدالله (ع) متولد گرديد نيز داراي اطلاع صحيح نيستيم. اگر حسين بن علي (ع) در سال شصت ويكم هجرت هنگام حضور در كربلا پنجاه و هفت ساله بوده، لازمه اش اين است كه در سال چهارم هجري متولد شده باشد. در آن صورت در سال پانزدهم هجري كه مدائن سقوط كرد و اسراي خانواده سلطنتي را از آن جا به مدينه (پايتخت اسلام) بردند حسين بن علي (ع) پسري يازده ساله بوده و با اين كه اعراب زود ازدواج مي كردند عقل قبول نمي كند كه پسري يازده ساله با دختري ازدواج كند. بنابراين تاريخ ازدواج حسين (ع) با شهربانو چند سال


بعد از سقوط مدائن بوده (مشروط بر اين كه تاريخ سقوط مدائن را سال پانزدهم هجري بدانيم).

معهذا بر حسب قاعده علي بن الحسين (ع) پسر شهربانو، از صلب حسين (ع) در كربلا مردي بالغ به شمار مي آمده است و شايد پسرش محمد باقر (ع) با او بوده است و حسين بن علي (ع) كه در شب دهم محرم سال شصت و يكم هجري مي دانسته روز بعد كشته خواهد شد، او را جانشين خود كرده كه بعد از مرگش رهبر مسلمين باشد. در قبال اين روايت نظريه اي وجود دارد كه مربوط است به ماهيت امامت در مذهب شيعه دوازده امامي. كساني كه پيرو اين نظريه هستند مي گويند كه حسين بن علي (ع) در شب دهم محرم پسرش علي بن الحسين (ع) را براي جانشيني خود انتخاب نكرد. براي اين كه ضرورت نداشت كه آن كار را بكند چون علي بن الحسين (ع) از طرف خداوند براي جانشيني حسين (ع) انتخاب شده بود و بعد از مرگ پدر، او رهبر مسلمين مي شد و تمام مختصات امامت در او آشكار مي گرديد يعني داراي دانائي و توانائي مي شد و بعد از خداوند داناتر و تواناتر از همه به شمار مي آمد.

اين كيفيت بنابر دسته اي از علماي شيعه در مورد تمام ائمه دوازده گانه صدق مي كند و همه آن ها از طرف خداوند براي امامت انتخاب شده اند و به همين جهت وقتي يك امام مرگ خود را نزديك مي ديد ضرورت نداشت كه پسرش را براي جانشيني خود تعيين نمايد زيرا مي دانست كه خداوند پسرش را براي جانشيني او انتخاب كرده است و شماره ائمه دوازده نفر مي باشد و خداوند امام سيزدهم را انتخاب نكرده و امام دوازدهم زنده جاويد است و تا پايان جهان امام مسلمين خواهد بود اين نظريه شبيه است به نظريه مسيحيان در مورد مسيح كه مي گويند زنده جاويد مي باشد و تا پايان جهان وجود دارد و حتي بعد از اين كه جهان از بين رفت مسيح باقي است.

مسيحيان، حضرت مسيح را پسر خداوند مي دانند ولي قرآن مسلمين، با اين كه مسيح را پيغمبر بر حق مي داند و مي گويد كه وي از طرف خداوند مبعوث به پيغمبري گرديد او را پسر خداوند نمي داند و اين نسبت را كفر مي شمارد زيرا در قرآن گفته شده كه خداوند متولد نشده و كسي از او متولد نمي شود و لذا داراي پسر نيست. اما منظور مسيحيان از اين كه مسيح پسر خداوند مي باشد به طوري كه در قرون بعد از مسيح، علماي مسيحي مورد تفسير قرار دادند اين است كه مسيح از خدا است.

تفسيري كه علماي مسيحي كرده اند، مفهوم وحدت وجود و اتحاد خالق و مخلوق را نمي دهد. چون اگر اين طور تفسير مي شد لازمه اش اين بدو كه موجودات ديگر هم جزو خدا باشند در صورتي كه مسيحيان، اين مزيت و افتخار را منحصر به مسيح مي دانند و مي گويند كه كسي ديگر داراي اين مزيت و افتخار نيست.

علماي شيعه هم كه مي گويند خداوند، ائمه دوازده گانه را انتخاب كرده، پيغمبر اسلام (ص) و دخترش فاطمه (ع) و ائمه دوازده گانه را نور خدا مي دانند و چون نور، از خداوند ساطع مي شود ناگزير، طرز تعبير علماي شيعه اين است كه پيغمبر اسلام و


دخترش فاطمه و ائمه دوازده گانه از خدا هستند و خداوند ائمه دوازده گانه را براي جانشيني پيغمبر اسلام تعيين كرده و اگر پيغمبر در روز غدير خم، علي بن ابي طالب را براي جانشيني خود انتخاب كرد نه براي اين بود كه از آن موضوع اطلاع نداشت.

پيغمبر كه به مناسبت مختصات پيغمبري همه چيز را مي دانست اطلاع داشت كه خداوند علي (ع) را براي جانشيني او انتخاب كرده، و بعد از او، فرزندش حسن (ع) و آن گاه حسين (ع) جانشين وي خواهند گرديد و پس از آن ها فرزندان حسين (ع) پسر بعد از پدر جانشين او خواهند شد.

پيغمبر اسلام (ص) از اين جهت در روز غدير خم، علي (ع) را براي جانشيني خود انتخاب كرد كه مسلمين اطلاع حاصل كنند كه علي (ع) جانشين اوست و گرنه در نظر خود پيغمبر اسلام (ص) جانشيني علي (ع) امري محرز بود. آن دسته از علماي شيعه كه عقيده دارند ائمه دوازده گانه نور خدا هستند از اين مرحله بالاتر نمي روند اما عارفان شيعه مذهب ائمه دوازده گانه را جزو ذات خدا مي دانند و بخصوص عقيده دارند كه علي (ع) جزو ذات خدا مي باشد. همانا طور كه مسيحيان بدون قائل شدن به وحدت وجود و اتحاد خالق و مخلوق، مسيح را جزو ذات خدا مي دانند اين دسته از شيعيان هم بدون اين كه وحدت وجود را بپذيرند عقيده دارند كه علي (ع) جزو ذات خداوند مي باشد حتي گروهي از عارفان شيعه مذهب كه عقيده به وحدت وجود دارند براي ائمه دوازده گانه و بخصوص علي (ع) قائل به مزيت خاص هستند. آن ها مي گويند در وحدت وجود ترديدي نيست اما اين وحدت داراي اشكال مختلف است و ائمه دوازده گانه كامل ترين و زيباترين شكل آن هستند و بعد از آن ها، مردان و زنان كامل مي باشند يعني مردان و زناني كه از حيث معني و تقوي كامل هستند و بعد از آن صور آنهائي است كه جزو نيكوكاران به شمار مي آيند تا اين كه مرحله به مرحله، اشكال تنزل پيدا مي كند و مي رسد به كساني كه از لحاظ معنوي پليد و فاسد مي باشند. از اين قرار حتي آن هائي كه عقيده به وحدت خالق و مخلوق دارند و مي گويند هر چه هست يكي است و آن خداست مي گويند ائمه دوازده گانه نسبت به تمام افراد بشر ممتازند و كسي با آن ها برابر نيست. آنهائي كه اين عقيده را دارند، به سهولت مي توانند از فلسفه و علم براي تاييد عقيده خود دليل بياورند. براي اين كه طبق فلسفه قديم (جوهر) يكي است اما صورت ها و قلب ها فرق مي كند و به همين جهت در جهان، اشياء با هم تفاوت دارند. (جوهر) يا (گوهر) بنابر فلسفه قديم عبارت از آن چيزي است كه هستي از آن بوجود آمد و آن (فرد) است يعني يكي مي باشد و دو تا نيست.

اما از همان جوهر فرد هزارها جماد و گياه و جانور بوجود آمده است. علم امروز، با توضيح (اتم) اين موضوع را روشن مي كند و مي گويد اولين اتم كه در دنيا بوجود آمد اتم (هيدروژن) بود داراي يك هسته و يك (الكترون) كه اطراف هسته گردش مي كرد و هر چه در جهان به وجود آمد از اتم (هيدروژن) ايجاد شده است و با اين كه اساس جهان و سنك اول بناي دنيا اتم هيدروژن است مي بينيم كه يكصد و دو


عنصر از آن ساخته شده و هر يك از عناصر داراي هويت جداگانه هستند و باز از اختلاط و تركيب آن عناصر ده ها هزار نوع موجودات بوجود آمده كه يكي از آن ها انسان است. همان طور هم طبق عقيده شيعياني كه معتقد به وحدت وجود هستند، وحدت خالق و مخلوق مانع از اين نيست كه هزارها موجودات گوناگون هر يك با صورتي و قالبي بوجود بيايند وحدت وجود مانع از اين نيست كه ائمه دوازده گانه از تمام موجودات جهان غير از خدا، برتر شوند چون داراي صورتي (شكلي غير از صورت ساير موجودات هستند و از قالبي غير از قالب موجودات ديگر بيرون آمده اند و نه فقط تمام موجودات جهان براي آنها قائل به احترام هستند بلكه خداوند نيز آن ها را عزيز و محترم مي دارد و هرگز دنيا از وجود آنها خالي نيست و اگر روزي جهان از وجود امام خالي شود، هستي از بين خواهد رفت و نيستي جاي آن را خواهد گرفت كه قابل تصور نمي باشد چون نيستي وقتي بوجود بيايد هستي است و بعد از غيبت امام دوازدهم باز امام در جهان است و قائم بر دنيا مي باشد و همان طور كه مربع بدون چهار زاويه نمي تواند وجود داشته باشد، دنيا هم بدون امام قادر نيست باقي بماند. عارفان شيعه مذهب عقيده دارند كه علي (ع) مظهر دنيوي خدا مي باشد و خداوند از اين جهت علي (ع) را به جهان فرستاد كه مردم او را كه در ماهيت خدائي قابل رويت نيست در كيفيت بشري ببينند و چون ساير ائمه دوازده گانه هم نور خدا هستند همين تعريف شامل آنان نيز مي شود و هر يك از آنها در دوره اي كه در بين آدميان بسر مي بردند مظهر خداوند بودند. عرفاي مذهب شيعه دوازده امامي عقيده دارند كه خداوند انسان را به شكل خود آفريد. اما ائمه دوازده گانه كه شكل خدا آفريده شده اند برتر از انسان عادي هستند و انسان عادي شكل ساده خدا مي باشد و ائمه (شكل كامل بشري) خداوند مي باشند و امامت آن ها ازلي است يعني از ازل خداوند آنها را براي امامت انتخاب كرده، و چون چيزي كه ازلي باشد، ابدي هم مي شود لذا امامت ائمه دوازده گانه ابدي است.

از اين جهت، چيزي كه ازلي باشد ابدي هم مي شود كه آن چه در ازل به وجود مي آيد با علم و قدرت مطلق ايجاد مي شود و همه چيز او، براي هميشه پيش بيني شده و مشمول مرور زمان و تغييرات روزانه نمي گردد و لذا ابدي خواهد شد. علم جديد هم اين توضيح را مي پذيرد و تائيد مي كند. بر طبق علم جديد الكترون كه با پروتون جمع شد و اتم هيدروژن را به وجود آورد ازلي بو ابدي است و هر واقعه كه در دنيا اتفاق بيفتد الكترون از بين نمي رود و ممكن است الكترون از كهكشاني به كهكشان ديگر، برود و اطراف جهان را بپيمايد اما هرگز معدوم نمي گردد و تغيير نمي كند. ائمه دوازده گانه هم كه در ازل بوجود آمده اند ابدي هستند و پيوسته مرتبه و مختصات امامت خود را حفظ مي نمايند و توقف كوتاه آنها در زمين، بين مردم، فقط براي اداره امور مردم است، و گرنه بعد از مرگ، مرتبه و مختصات آنها محفوظ مي باشد و مرگ آنها يك مرگ ظاهري مي باشد و به همين جهت است كه شيعيان دوازده امامي از ائمه خود كه زندگي را بدرود گفته اند طوري درخواست مي كنند كه فرقي با دوره حيات آن ها ندارد چون يقين دارند كه يازده امام مذهب شيعه كه زندگي را بدرود گفته اند زنده جاويد هستند.


بعد از توجه به نكات فوق مي توانيم بفهميم به چه دليل عده اي از علماي شيعه مي گويند كه در شب دهم محرم سال شصت و يكم هجري، حسين (ع) پسرش علي (ع) را براي جانشيني خود انتخاب نكرد چون اين كار ضرورت نداشت و خداوند او را براي جانشيني حسين (ع) انتخاب كرده بود. در گذشته يكي از مكتب هاي بزرگ مذهب شيعه مكتب شيعه هفت امامي بود كه اسم ديگر آن شيعه اسماعيليه است و به خصوص خلفاي فاطمي، مروج، مذهب مزبور بوده اند و گر چه فرقه اسماعيليه (الموت) هم آن مذهب را ترويج مي كردند ولي آن ها ترويج مذهب را وسيله پيش بردن مقاصد سياسي خود قرار داده بودند. در مكتب شيعه هفت امامي فاطمي، امام، براي رهبري مسلمين ضروري تشخيص داده شده بدون اين كه عقيده داشته باشند كه امام، دانا و تواناي مافوق بشري است. در آن فرقه مذهبي وضع امام از لحاظ عقيده اي كه علماي شيعه فاطمي به او داشتند شبيه بود به وضع خلفاي اموي و عباسي بين مردم. يعني آنهائي كه پيروي خلفاي فاطمي بودند وجودشان را براي بقا و اداره امور نوع بشر، ضروري مي دانسته اند بدون اين كه عقيده داشته باشند كه خليفه مردي است مافوق بشر و داراي علم و قدرتي ازلي و ابدي اما (حسن صباح) بعد از اين كه مدتي در صمر به سر برد و در مكتب اسماعيليه فاطمي مطالعه كرد و به ايران مراجعت نمود، اين طور نشان داد كه انساني است مافوق بشر. ولي مدتي گذشت تا اين انديشه در (حسن صباح) بوجود آمد كه بايد خود را از نظر مردم پنهان نمايد و حجابي مرموز روي خود بيندازد تا اين كه پيروانش قائل شوند كه وي داراي علم و قدرتي نامحدود مي باشد. و گرنه حسن صباح در آغاز مراجعت به ايران و سكونت در الموت مردي عادي بود و با پيروان خود به سر مي برد و آن ها او را به چشم يك رهبر مذهبي مي ديدند نه يك موجود مافوق بشري كه داراي علم و قدرتي بي انتها مي باشد. تحولي كه در انديشه حسن صباح بوجود آمد، در خلفاي فاطمي هم آشكار گرديد. اولين خليفه فاطمي موسوم به عبيدالله معروف به (المهدي) كه در سال 934 ميلادي مطابق با 323 هجري قمري فوت كرد مردي عادي بود يعني خود را مردي عادي معرفي مي كرد و پيروانش هم براي او قائل به علم و قدرتي بيش از قدرت بشري نبوده اند. ولي در زمان خلفاي فاطمي به اسم (العزيز) و (الحاكم) و (الظاهر) ديده شد كه عقيده پيروان، نسبت به خليفه تغيير كرد. تا زمان العزيز خلفاي فاطمي عنوان خليفه را داشتند و بعد داراي عنوان امام شدند. دوره خلافت الظاهر و الحاكم خلفاي فاطمي دوره ايست كه به احتمال، حسن صباح در مصر بسر مي برده و در مكتب اسماعيليه فاطمي مشغول مطالعه بوده است. در آن دوره عقيده پيروان فاطمي اين بود كه مومن بعد از مرگ و ورود به بهشت خدا را مي بيند ولي خدا را به شكل امام فاطمي مشاهده مي كند. بدين ترتيب آنهائي كه در آن دوره پيرو مذهب اسماعيليه فاطمي بودند عقيده به نوعي از وحدت وجود داشته اند چون خدا را در وجود امام مي ديدند منتهي عقيده داشتند كه مومن در زمان حيات خداوند را در وجود امام نمي بيند اما بعد از مرگ،


او را در وجود امام مشاهده مي كند و آخرين خليفه فاطمي به اسم المستنصر كه در سال 1094 ميلادي مطابق با 487 هجري قمري زندگي را بدرود گفت خود را يك موجود مافوق بشري معرفي مي كرد و از اين جهت آن مرد را آخرين خليفه فاطمي دانستيم كه بعد از وي خلافت فاطمي تجزيه شد و مبدل به سه خلافت و بهتر آن كه بگوئيم سه امامت گرديد زيرا آنهائي كه بعد از المستنصر، سه خلافت بوجود آوردند خود را امام مي خواندند و در آن سه خلافت يا امامت، خلفا خود را طوري معرفي مي كردند كه گوئي علم و قدرتي مافوق قدرت بشر عادي دارند. شرح معتقدات پيروان آن سه خلافت كه جانشين خلافت فاطمي گرديد ما را به جاهاي دور خواهد برد و وارد بحث هائي خواهيم شد كه بعضي از آنها بكلي خارج از موضوع است.

برگرديم به وقايع شب دهم محرم سال شصت و يكم هجري و گفتيم كه بنابر بعضي از روايات، در آن شب حسين (ع) پسرش علي (ع) ملق به (زين العابدين) را به جانشيني خود برگزيد و طبق روايات ديگر ضرورت نداشت كه آن كار را بكند براي اين كه خداوند علي بن الحسين (ع) را براي جانشيني پدر برگزيده بود.آنهائي كه روايت كرده اند كه حسين (ع) پسرش را براي جانشيني خود انتخاب كرد نظريه اي شبيه به كساني دارند كه مي گويند پيغمبر اسلام (ص) علي (ع) را براي جانشيني خود انتخاب نمود. به اين معني همان طور كه بنابر آن نظريه، پيغمبر اسلام مي دانست كه علي (ع) از طرف خداوند براي جانشيني وي انتخاب گرديده معهذا در روز غدير خم، او را به جانشيني خود انتخاب كرد با مردم بدانند كه علي (ع) جانشين پيغمبر مي باشد، حسين (ع) هم در شب دهم محرم پسرش زين العابدين (ع) را به جانشيني خود انتخاب نمود تا مردم بدانند كه بعد از حسين (ع) او رهبر مسلمين مي باشد و گرنه حسين (ع) مي دانست كه خداوند پسرش علي (ع) را براي جانشيني وي انتخاب كرده است و به عقيده پيروان مذهب شيعه دوازده امامي چون زين العابدين (ع) بايستي جانشين حسين (ع) شود و تسلسل امامان دوازده گانه تامين گردد لذا بعد از اين كه عمر بن سعد فرمانده سپاه بين النهرين به بازماندگان حسين (ع) دست يافت و آن ها را اسير كرد، زين العابدين (ع) را نكشت و گرنه با وجود بيماري اش، وي را به قتل مي رسانيد تا اين كه از حسين (ع) پسري باقي نماند كه جانشين وي شود. در واقع اگر عمر بن سعد زين العابدين (ع) را به قتل مي رسانيد نسل مستقيم ائمه دوازده گانه از بين مي رفت. حسين وقتي به كربلا رسيد داراي سه پسر بود و به مناسبت علاقه اي كه به پدرش علي بن ابي طالب (ع) داشت نام پسران خود را علي نهاد و دو پسر او به طوري كه خواهيم گفت در روز دهم محرم سال شصت و يكم هجري به قتل رسيدند و علي زين العابدين (ع) كه به مناسبت بيماري نتوانسته بود به جنگ برود زنده ماند و با تقوي و علم و بردباري خود و سخاوت و دستگيري از ضعفا خيلي به تقويت مذهب شيعه از لحاظ معنوي كمك كرد. از صفات عمومي ائمه دوازده گانه مذهب شيعه، سخاوت آن ها بود و همه كرم داشتند و بعضي از آن ها طوري كريم بودند كه آنچه براي خودشان ضروري بود به محتاجان


مي دادند. حتي موسي كاظم (ع) امام هفتم شيعيان دوازده امامي هنگامي كه در زندان به سر مي برد براي كسان خود پيغام فرستاد لباسي را كه در خانه دارد به يكي از مستحقين بدهند در صورتي كه در آن موقع، چون زنداني به شمار مي آمد خود او به آن لباس احتياج داشت و (علي بن موسي) - ع - امام هشتم شيعيان، تمام دارائي خود را به مستحقين داد و روزي كه از جهان رفت تقريبا چيزي نداشت.

وضع زندگي اكثر امامان دوازده گانه مذهب شيعه در دوره خلافت امويان و عباسيان نمونه زندگي مردان با تقوي و قانع، كه بر نفس سركش عنان زده اند، به شمار مي آمد و در زندگي آن ها اشياي تجملي و زائد ديده نمي شود. وضع زندگي خلفاي اموي و عباسي، فرقي با وضع زندگي پادشاهان آن دوره نداشت ولي امامان دوازه گانه شيعه، به سادگي زندگي مي كردند و در خوراك و پوشاك و اثاث البيت به حداقل ضرورت اكتفا مي نمودند و مازادي كه به دستشان مي رسيد به مستحقان مي دادند و نمي توان ترديد كرد كه تقوي و زهد و سادگي آن ها سبب گرديد كه عده اي از مسلمين پيوسته پيرو آنان باشند و مذهب شيعه دوازده امامي، توسعه به هم برساند بدون اين كه يك نيروي سياسي پشتيبان آن باشد. تا قرن چهارم هجري هيچ نيروي سياسي از مذهب شيعه دوازده امامي حمايت نكرد مهذا آن مذهب به تدريج وسعت به هم مي رسانيد و گرچه توسعه آن بطئي بود معهذا، توسعه تدريجي داشت و حتي بعد از اين كه امام دوازدهم شيعيان در سال 878 ميلادي مطابق با 265 هجري قمري غيبت كرد توسعه تدريجي مذهب شيعه دوازده امامي متوقف نشد زيرا آن چه از زهد و تقوي و سخاوت و بردباي ائمه دوازده گانه در تاريخ ضبط شده بود كمك به توسعه مذهب مي كرد و علماي روحاني شيعه از آن نوشته هاي تاريخي براي تبليغ مذهبي خيلي استفاده مي كردند. در بين ائمه دوازده گانه مذهب شيعه تاثير بعضي از آن ها، از لحاظ تقويت بنيان آن مذهب زيادتر از ديگران بود و يكي از آن ها علي بن الحسين (ع) مي باشد كه در شب دهم محرم سال شصت و يكم هجري از طرف پدرش براي جانشيني او انتخاب شد. روايت مي كنند كه حسين (ع) براي اين كه پسرش را به جانشيني خود انتخاب كند تمام افراد كاروان خود را، بر بالين پسرش كه به مناسبت بيماري نمي توانست برخيزد احضار كرد و به آن ها گفت بعد از اين كه من كشته شدم پيشواي شما، پسرم علي (ع) است و از او كسب تكليف كنيد و هر چه مي گويد بپذيريد و به موقع اجرا بگذاريد. علي (ع) خواست برخيزد اما ضعف مانع از برخاستن وي شد و حسين (ع) در حق او دعاي خير كرد و به روايتي گفت تو بعد از من بايد چراغ خاندان رسالت را روشن نگاه داري و مجري و مبلغ احكام خداوند باشي. علي (ع) ناليد و با صداي ضعيف گفت اي پدر، بعد از تو زندگي براي من قابل تحمل نخواهد بود. حسين (ع) گفت مي دانم كه از مرگ من بسيار متاثر خواهي شد و زندگي بر تو ناگوار خواهد گرديد ولي تو بايد آن زندگي ناگوار را براي به انجام رسانيدن وظائفي كه خداوند براي تو تعيين نموده است تحمل نمائي.