بازگشت

چرا حسين سوره ي توبه را خواند؟


آنچه حسين (ع) در شب دهم محرم گفت و در اين جا ذكر مي شود از ماخذهاي شيعه گرفته شده و در ماخذهاي ساير فرق اسلامي اين اظهارات ديده نمي شود. حسين (ع) قبل از اين كه بامداد روز دهم محرم سال شصت و يكم هجري طلوع كند دو نوع وصيت كرد يك نوع وصيت او مربوط بود به تنظيم كارهاي مربوط به زراعت و تجارت، و نوع دوم وصيت او مربوط بود به آنچه وي در راه آن خود را فدا مي كرد. بعضي از مورخين شيعه نوشته اند كه حسين (ع) قبل از اين كه اظهاراتش را بكند يعني وصيت نمايد سوره توبه را كه سوره نهم قرآن مي باشد خواند و بعضي اين روايت را نپذيرفته اند و گفته اند حسين (ع) امام بود و معصوم، و امام معصوم گناه نمي كند تا اين كه توبه نمايد وآنگهي سوره توبه را براي توبه كردن نمي خوانند بلكه مثل ساير سوره هاي قرآن آن را تلاوت مي نمايند. اين سوره در بين سوره هاي يكصد و چهارده گانه قرآن داراي وضعي خاص است براي اين كه بسم الله الرحمن الرحيم ندارد. در آغاز تمام سوره هاي قرآن بسم الله الرحمن الرحيم هست جز در آغاز سوره نهم. پروفسور (ادوار مونته) استاد زبان و ادب عرب در دانشگاه (ژنو) در (سويس) راجع به اين كه چرا سوره نهم قرآن موسوم به (توبه) بسم الله الرحمن الرحيم ندارد تحقيق كرده و تمام نظريه هاي علماي اسلامي را راجع به اين موضوع ذكر نموده و نتوانسته است كه از تحقيق خود نتيجه اي قطعي بگيرد و ناگزير، قبول كرده كه نبودن بسم الله الرحمن الرحيم در آغاز سوره نهم قرآن يكي از اسرار آن كتاب است و به قول شيعيان آن راز را كسي نمي تواند كشف كند و در جهان فقط يك نفر وجود دارد كه مي تواند علت نبودن بسم الله الرحمن الرحيم را در آغاز سوره نهم قرآن بگويد و او، امام دوازدهم شيعيان است كه به عقيده پيروان مذهب شيعه دوازده امامي اكنون در حال غيبت مي باشد و روزي ظهور خواهد كرد و در آن روز شيعيان مي توانند راز مربوط به سوره نهم قرآن را از امام خود بپرسند. ادوار - مونته مي گويد عده اي از زياد از علماي اسلامي عقيده دارند كه چون در سوره (توبه) آياتي وجود دارد كه دليل بر عذاب گناهكاران است خداوند نخواسته در آغاز آن سوره، بسم الله الرحمن الرحيم را كه بشارت دهنده رحمت و غفران مي باشد بياورد. ليكن خود ادوار - مونته اين توضيح را نمي پذيرد و مي گويد در ساير سوره هاي قرآن هم آياتي وجود دارد كه حكايت از عذاب گناهكاران مي كند معهذا در آغاز سوره ها بسم الله الرحمن الرحيم هست. بعضي گفته اند كاتبي كه در زمان خليفه سوم آيات قرآن را مي نوشت از روي غفلت، در آغاز سوره نهم، بسم الله الرحمن الرحيم را ننوشت. اما اين نظريه از طرف اكثر علماي اسلامي رد شده است و گفته اند اگر كاتب، نوشتن بسم الله الرحمن الرحيم را در آغاز سوره نهم فراموش مي كرد ديگران آن را مي نوشتند. چون بعد از اين كه آيات قرآن را در زمان خليفه سوم جمع آوري كردند و نوشتند، قرآن مدون، منحصر به يك نسخه نبود و از


قرآن مدون نسخه هاي متعدد نوشته شد و هر يك از اعضاي مجمع آوري آيات قرآن يك نسخه براي خود نوشتند يا كاتبي را مامور نوشتن آن كردند. علماي شيعه مي گويند اگر نبودن بسم الله الرحمن الرحيم در آغاز سوره نهم ناشي از فراموشي كاتب مي بود، بعد از اين كه علي بن ابي طالب (ع) به خلافت رسيد آن موضوع را درمي يافت و بسم الله الرحمن الرحيم را به جاي آن مي گذاشت و محال بود كه علي بن ابي طالب (ع) متوجه آن مسئله نشود و به عقيده اين دسته از علماي شيعه، ترديد وجود ندارد كه سوره نهم بدون بسم الله الرحمن الرحيم نازل گرديده است و خداوند از ذكر نكردن اين جمله در آغاز سوره نهم منظوري داشته كه فقط خداوند و پيغمبر اسلام و ائمه دوازده گانه از آن اطلاع داشتند و دارند. بعضي از مسلمين مي گويند كه ابليس هنگامي كه اين آيه از آسمان نازل مي شده آن را ربوده اما علماي اسلامي اين گفته را بي اساس مي دانند و مي گويند ابليس نمي توانست به بسم الله الرحمن الرحيم نزديك شود تا اين كه آن را بربايد. زيرا همان طور كه در مكاني كه نور هست تاريكي نيست در جائي كه بسم الله الرحمن الرحيم باشد، ابليس نمي تواند كه در آنجا حضور بهم برساند و ابليس همواره از اسم خدا مي گريخت و مي گريزد. يكي از مسائلي كه قرن سوم هجري تا امروز تقريبا به طور دائم مورد توجه و تعمق علماي اسلامي بوده همين موضوع است. يك اروپائي نمي تواند به اهميت اين مسئله پي ببرد چون قرآن، كتاب آسماني او نيست. اما در نظر يك مسلمان اين موضوع خيلي داراي اهميت است خاصه آن كه آخرين آيه سوره توبه، آيه اي است كه در آن بشارت داده شده كه خداوند بزرگترين حامي پيغمبر اسلام مي باشد و با اين كه آن بشارت در آخرين آيه سوره (توبه) هست در آغاز آن سوره بسم الله الرحمن الرحيم نيست. آياتي كه در آخر سوره هاي قرآن هست بيشتر، به منظوري خاص در آن جا قرار گرفته و آخرين آيه سوره توبه كه آيه يكصد و بيست و نهم آن مي باشد داراي اين مضمون است. (فان تولوا، قل حسبي الله، لا اله الا هو، عليه توكلت، و هو رب العظيم). يعني (اگر به تو ايمان نياوردند (اگر منافقين به تو ايمان نياوردند) بگو خداوند براي من كافي است (يعني چون از حمايت خداوند برخوردارم احتياج به كسي ندارم). - غير از او خدائي نيست - به او توكل مي كنم - و او خداي عرش بزرگ است). اين آيه خطاب به پيغمبر اسلام نازل شده و خداوند او را مورد محبت قرار داد و گفت از عدم توجه منافقين نسبت به خود اندوهگين مباش زيرا من حامي تو هستم و حمايت من براي تو كفايت مي كند. اين آيه را علماي اسلامي يكي از آيات رحمت قرآن مي دانند و مسلمين هنگام استخاره اگر اين آيه بيايد بسيار خوشوقت مي شوند چون فكر مي كنند كه خداوند پشتيبان تصميم آنها مي باشد. سوره اي كه با اين آيه رحمت ختم مي گردد بايد در آغاز نيز آيه رحمت (بسم الله الرحمن الرحيم) را داشته باشد و ندارد. بعضي از علماي اسلامي برآنند كه وجود اين آيه رحمت در پايان سوره (توبه) براي اين است كه در آغاز آن آيه رحمت وجود ندارد و خداوند با ذكر اين آيه در پايان سوره توبه، خواسته به مسلمين بفهماند كه از عدم وجود بسم الله الرحمن الرحيم در آغاز سوره نااميد نشوند و تصور نكنند كه آن سوره، حاكي از خشم است. به موجب يك روايت، مسلمين از علي بن ابي طالب (ع) پرسيدند كه هنگام


خواندن سوره (توبه) چه كنيم، و چگونه بدون ذكر بسم الله الرحمن الرحيم آن سوره را بخوانيم و علي بن ابي طالب (ع) گفت در آغاز سوره بگوئيد (اعوذ بالله من الشيطان الرجيم) و در قرآن هائي كه امروز هست مي بينيم كه در آغاز سوره توبه نوشته اند (اعوذ بالله من الشيطان الرجيم). اين روايت نشان مي دهد كه علي بن ابي طالب (ع) مي دانسته كه در آغاز سوره نهم قرآن بسم الله الرحمن الرحيم نيست و گرنه آن دستور را صادر نمي كرد. ادوار - مونته استاد مي نويسد: در قديم، پيروان بعضي از فرقه هاي اسلامي به مناسبت اين كه در آغاز سوره نهم، آيه رحمت نيست، از خواندن آن سوره خودداري مي كردند اما علماي فرق بزرگ اسلامي از جمله فرقه شيعه دوازده امامي مي گويند خواندن سوره نهم قرآن فرقي با سوره هاي ديگر ندارد و خواندن و فهم آن بر هر مسلمان لازم است. در هر حال حسين به روايتي در شب دهم محرم سوره (توبه) را خواند. آنهائي كه اين روايت را صحيح مي دانند مي گويند كه حسين (ع) از اين جهت در آن شب سوره توبه را خواند كه در آن سوره، به طور صريح، جنگ كردن مسلمان ها در چهار ماه، منع شده است كه يكي از آن ها محرم الحرام مي باشد. قبل از اسلام جنگ كردن در آن چهار ماه ممنوع بود. اگر كسي، در ماه محرم يا يكي ديگر از ماه هاي حرام، (كه جنگ در آن ها ممنوع بود) قاتل پدر يا برادر خود را مي ديد او را نمي كشت و محبوس نمي كرد. حرام بودن جنگ در آن چهار ماه وارد قوانين اسلامي شد و خداوند در سوره (توبه) جنگ كردن در مدت چهار ماه از سال، از جمله در محرم الحرام را به طور اكيد منع كرد. بنابراين اگر يك مسلمان در ماه محرم يا يكي ديگر از ماه هاي حرام مي جنگيد مرتكب گناهي بزرگ شده بود. خداوند، در سوره توبه فقط در يك مورد جنگ در ماه هاي حرام را مجاز دانسته و آن هم هنگامي است كه كفار به مسلمين حمله كنند. به اصطلاح امروز، مسلمين، فقط به يك صورت مي توانند در يكي از ماه هاي حرام وارد جنگ شوند و آن اين كه مورد تهاجم كافران (به اصطلاح امروزي) قرار بگيرند. در قرآن صحبت از جنگ مسلمان با مسلمان نيست چون مسلمان با مسلمان نمي جنگد و فقط صحبت از حمله كافران است كه فقط در همين يك مورد مسلمان ها مي توانند در يكي از ماه هاي حرام مبادرت به جنگ كنند. عمر بن سعد فرمانده سپاه يزيد بن معاويه مي خواست روز بعد كه روز دهم ماه محرم بود با حسين (ع) بجنگد و بر خلاف نص صريح و اكيد قرآن، در ماه محرم مبادرت به جنگ كند. عمل عمر بن سعد از لحاظ قوانين اسلامي عملي بود حرام و از نظر حقوق اسلامي آن مرد و ابن زياد حاكم عراقين كه عمر بن سعد را فرمانده سپاه كرد و يزيد بن معاويه كه ابن زياد را حاكم عراقين نمود، مجرم بودند. تصور نشود كه جنگ در ماه محرم از مقررات فرعي و بدون اهميت احكام اسلامي است.

اين موضوع جزو احكام اصلي قوانين اسلامي به شمار مي آيد و هر كسي در اين گفته ترديد دارد مي تواند به آيات اوليه سوره توبه مراجعه نمايد تا ببيند خداوند با چه تاكيد جنگ نمودن در ماه هاي حرام را نهي كرده است. حسين كافر نبود تا اين كه مسلمين با وي بجنگد. به فرض اين كه كافر هم مي بود چون در ماه محرم به روي مسلمان ها


شمشير نكشيد آنها مجاز نبودند كه با وي بجنگند. اين بود كه حسين در شب دهم محرم سوره توبه را خواند و آيات مربوط به قدغن جنگ در ماه هاي حرام از جمله ماه محرم را از آن سوره استخراج كرد و نوشت و به وسيله يكي از برادران خود، جهت عمر بن سعد فرستاد. ما نمي دانيم كه حامل نوشته كدام يكي از برادران حسين (ع) بود و حسين (ع) به وسيله برادر براي عمر بن سعد پيغام فرستاد كه خداوند جنگ را در ماه هاي حرام قدغن كرده و اينك محرم الحرام است و شما كه مي خواهيد با من در اين موقع بجنگيد علاوه بر اين كه به روي يكي از مردان راه حق شمشير مي كشيد، بر خلاف نص قرآن رفتار مي نمائيد و من اين حرف را از بيم كشته شدن نمي زنم زيرا در آخرين ملاقاتي كه با فرمانده سپاه كردم گفتم كه براي كشته شدن آماده هستم و از اين جهت اين ياد آوري را مي كنم كه عملي بر خلاف نص صريح قرآن به انجام نرسد. اما عبيدالله بن زياد حاكم عراقين هم پيش بيني كرده بود كه ممكن است حسين (ع) بگويد كه به حكم قرآن در ماه محرم نمي توان جنگيد. فكري كه حاكم عراقين كرد اين بود كه ماه حرام را تغيير بدهد و چون ماه صفر كه بعد از محرم مي آيد ماه حلال بود به فكر افتاد كه ماه صفر را ماه حرام اعلام نمايد. اما (شيث بن ربعي) كه يكي از رجال دارالحكومه عبيدالله بن زياد بود او را از آن كار باز داشت و گفت كه يكي از آيات سوره توبه اين است كه هر كس ماه حرام را تغيير بدهد و يكي از ماه هاي حلال را به جاي آن بگذارد كافر مي شود و اگر عبيدالله بن زياد آن كار را بكند حسين (ع) و طرفدارانش اعلام خواهند كرد كه وي كافر است و حق با آنها خواهد بود. ما مي دانيم آيه اي كه حاوي اين حكم مي باشد آيه سي و ششم سوره توبه است و در آن تصريح شده كه هر كه ماه حرام را تغيير بدهد و يكي از ماه هاي حلال را به جاي آن بگذارد كافر مي شود. حاكم عراقين وقتي فهميد از آن راه نمي تواند جنگ با حسين (ع) را در ماه محرم، تجويز نمايد همچنان به راهنمائي مشاور مذهبي خود شيث بن ربعي درصدد برآمد كه از آيه اي ديگر كه در سوره توبه هست استفاده كند. در آن آيه خداوند گفته اگر در ماه هاي حرام كفار مشرك به شما حمله كردند مي توانيد بجنگيد. اما در متن آن كلمه (مشركين) ذكر گرديده و حسين مشرك نبود و به خداي واحد ايمان داشت و مشرك كسي است كه به چند خدا ايمان داشته باشد حتي اگر مشرك هم مي بود چون مقدم بر حمله نشده بود نمي توانستند در ماه محرم كه يكي از چهار ماه حرام است با او بجنگند. در آن دوره هم مثل امروز، مفهوم عقلائي و قابل قبول مهاجم اين بود كه شمشير از غلاف خارج كند و به قصد كشتن يا مجروح كردن به ديگري حمله ور شود و نمي توانستند مردي را كه شمشير از غلاف خارج نكرده يا تيري را با كمان به قصد كشتن يا مجروح كردن رها ننموده مهاجم بدانند. اين بود كه عبيدالله بن زياد درصدد برآمد كه حسين (ع) را اولا مرتد جلوه بدهد و ثانيا او را مرتد مهاجم بخواند تا اين كه بتوان در ماه محرم كه از ماه هاي حرام مي باشد با او جنگيد. عبيدالله بن زياد با راهنمائي مشاور مذهبي خود اين طور گفت كه حسين كه از مكه عزيمت كرد تا اين كه در كوفه به پيروان خود ملحق گردد و در راس آن ها قرار بگيرد و خلافت را غصب كند يك مرتد مهاجم مي باشد و لذا مي توان در ماه محرم الحرام


با وي جنگيد. دلائلي كه عبيدالله بن زياد براي اين اتهام اقامه كرد اين بود كه اولا حسين (ع) علني خلافت يزيد بن معاويه را انكار مي كند در صورتي كه يزيد خليفه بر حق مسلمين است زيرا از طرف اكثر مسلمين انتخاب گرديده و هر مسلمان كه خليفه بر حق را انكار كند مرتد است و بايد كشته شود. ثانيا حسين به قصد جنگ با خليفه بر حق از مكه حركت كرده و در قصد او ترديدي وجود ندارد و چون بعد از رسيدن به نزديكي كوفه، مشاهده نمود كه پيروانش به حمايت وي برنخاستند و خود را ضعيف ديد، مبادرت به جنگ نكرد و هر گاه پيروانش به حمايت او بر مي خاستند، شمشير از غلاف مي كشيد و مي جنگيد. در هر حال حسين (ع) شروع به ارتكاب جنايت، عليه خليفه بر حق مسلمين كرده بود و شروع به ارتكاب جنايت، مثل خود تبه كاري مستوجب مجازات است و لو آن كه شروع به ارتكاب جنايت مي كند نتواند مرتكب تبه كاري گردد. عبيدالله بن زياد اصل الاعمال بالنيات را مورد استناد قرار داد و گفت هيچ كس ترديد ندارد كه نيت حسين (ع) هنگامي كه از مكه حركت كرد اين بود كه با خليفه بجنگد و جنايت خود را هم شروع كرده بود. ثالثا وقتي به حسين (ع) اخطار كرد كه تسليم شود وي از تسليم شدن خودداري كرد و اين موضوع ثابت نمود كه سر جنگ دارد چون كسي كه نخواهد بجنگد تسليم مي شود. عبيدالله بن زياد با اين سه دليل، حسين (ع) را مردي مرتد و متجاوز و مهاجم جلوه داد و جنگ با او را در ماه محرم الحرام جائز قلمداد كرد. ولي نظريه عبيدالله بن زياد از طرف مردم پذيرفته نمي شد و به اصطلاح امروزي افكار عمومي آن را نمي پذيرفت. مردم فكر مي كردند به فرض اين كه حسين (ع) در باطن، قصد جنگيدن با يزيد را داشته باشد، چون قصد خود را به موقع اجرا نگذاشته و شمشير از غلاف نكشيده نمي توان وي را مرتد مهاجم و متجاوز دانست و قصد تجاوز غير از خود تجاوز است. شيث بن ربعي كه مي فهميد افكار عمومي استدلال عبيدالله بن زياد را نمي پذيرد به او گفت براي اين كه جنگ با حسين در ماه محرام الاحرام مجاز شناخته شود بايد يك مفتي فتوا بدهد كه او مرتد متجاوز است و بعد از اين فتواي مفتي صادر گرديد افكار عمومي جائز مي شمارد كه در ماه محرم الاحرام، با حسين (ع) بجنگند و عبيدالله بن زياد معروفترين مفتي بين النهرين را با پول خريداري كرد و او را واداشت كه فتوائي مشعر بر آن چه منظور حاكم عراقين بود صادر نمايد. راجع به تاريخ صدور فتوي دو روايت وجود دارد. يكي اين كه فتوي قبل از ماه محرم صادر گرديد دوم اين كه عبيدالله بن زياد وقتي دريافت كه بايد در ماه محرم با حسين (ع) بجنگند مفتي را وادار به صدور آن فتوي كرد. در هر حال آن فتوي طوري صادر شده بود كه بعد از اين كه ماه محرم رسيد حاكم عراقين مي توانست از آن براي جنگ با حسين (ع) استفاده كند چون در آن فتوي حسين (ع) را مرتد آن هم يك مرتد حربي خوانده بودند يعني مرتدي كه مبادرت به جنگ كرده و بايد با او جهاد كرد و هر زمان كه كافران به مسلمين حمله كردند بر تمام مسلمين واجب است كه براي جنگ با كفار قيام كنند و به راه بيفتند و فقط كودكان و سالخوردگاني كه قادر به جنگ نيستند و بيماران از جهاد معاف


مي باشند. مورخين شيعه مي گويند كه حاكم عراقين از مفتي نخواسته بود كه لزوم جهاد را هم در فتواي خود بگنجاند بلكه او براي خود شيريني ضرورت جهاد با حسين (ع) را در فتواي خود گنجانيد. اگر حاكم عراقين قبل از اين كه سازمان قضائي اسلام بوجود بيايد مي خواست در ماه محرم الحرام با حسين بجنگد درصدد برنمي آمد كه براي آن محمل حقوقي پيدا كند.

آنچه سبب شد كه وي به راهنمائي مشاور مذهبي خود درصدد برآمد كه براي آن جنگ محمل حقوقي پيدا كند اين بود كه مردم قدري با مسائل حقوقي و قضائي آشنا شده بودند و حاكم عراقين مي فهميد كه بايد جنگ با حسين (ع) را در ماه محرم از نظر حقوق و قوانين اسلامي در نظر مردم موجه جلوه بدهد. اسناد تاريخي گواهي مي دهد كه عده اي كثير از مردم بين النهرين، آن فتوي را پذيرفتند يعني آن را موجه دانستند. زيرا عامه مردم ساده بودند و نمي توانستند تشخيص بدهند كه مردي چون حسين را نمي توان مرتد متجاوز دانست و به فرض اين كه مرتد باشد متجاوز نيست. ولي همان مردم ساده كه فتوي را پذيرفتند به دستور مفتي رفتار نكردند و براي جهاد، به راه نيفتادند.

شيث بن ربعي كه در مسائل مذهبي مربوط به جنگ با حسين (ع) مشاور حاكم عراقين بود و او را راهنمائي مي نمود قبل از طرفداران با حرارت حسين به شمار مي آمد. در اكثر تواريخ اسلامي مربوط به كشته شدن حسين (ع) ما اسم شيث بن ربعي را كنار اسم (سليمان بن صرد خزاعي) مي بينيم و اين دو نفر از كساني بودند كه در كوفه خيلي مردم را تشويق به طرفداري از حسين و بيعت با نماينده او (مسلم بن عقيل) مي كردند و شيث بن ربعي نامه اي به حسين (ع) نوشت و در آن نامه گفت حاضر است كه جان خود و فرزندانش را در راه او فدا كند. اما طلاي حاكم عراقين به او فهمانيد كه طرفداري از يزيد بن معاويه بيش از طرفداري از حسين (ع) سودمند مي باشد و طوري از حسين (ع) برگشت كه نه فقط راهنماي مذهبي حاكم عراقين عليه حسين (ع) شد بلكه به جنگ او هم رفت و ما اسم او را جزو اسامي سرداران سپاه بين النهرين كه با حسين (ع) جنگيد مي بينيم و از او پرسيدند تو كه آن همه طرفدار حسين (ع) بودي چه شد كه با او مخالفت كردي و به جنگش رفتي و در جواب گفت روزي كه طرفدار حسين بودم به راه خطا مي رفتم و بعد از اين كه از طرفداري اش دست كشيدم وارد راه صواب شدم.