بازگشت

سخنراني دانشمندان اروپائي و امريكائي درباره ي مذهب شيعه


در شهر استراسبورك واقع در مشرق فرانسه يك موسسه (يك انستيتو) وجود دارد كه راجع به اديان و مذاهب دنيا تحقيق مي كند و يكي از رشته هاي تحقيق آن موسسه مربوط به اسلام و از جمله مذهب شيعه اثنا عشري است. در اروپا راجع به مذهب شيعه اثنا عشري تا اين اواخر تحقيق نمي شد براي اين كه محققين اروپائي به ندرت به منابع شيعه دسترسي پيدا مي كردند. اما موسسه تحقيقات استراسبورك براي اولين مرتبه درصدد برآمد تحقيقي اساسي و پيگير را راجع به مذهب شيعه اثنا عشري آغاز نمايد و آن مذهب را از جهات مختلفي مورد تحقيق و مطالعه قرار بدهد.

براي اولين مرتبه در اروپا، از طرف موسسه استراسبورك يك دوره سخنراني راجع به مذهب شيعه اثني عشري ترتيب داده شد كه بيست و پنج نفر از دانشمندان بزرگ شيعه شناس دنيا در آن شركت كردند و بيست و دو نفر از آنها اروپائي و آمريكائي و آسيائي بودند و يكي از آنها ايراني.

موضوع سخن راني اين بيست و سه نفر فقط به مذهب شيعه اثني عشري (دوازده امامي) بود و جهات مختلف آن مذهب را در سخنراني ها مورد مطالعه و تحقيق قرار دادند و از جمله راجع به وقايع محرم سال شصت و يكم هجري نيز صحبت كردند.

اسامي دانشمندان مزبور از اين قرار است:

1- آقاي (آرمان آبل) استاد دانشگاه هاي بروكسل و گان - در بلژيك. 2- آقاي (ژان - اوبن) استاد دانشگاه گان. 3- آقاي (روبرت برونشويك) استاد دانشگاه پاريس. 4- آقاي (كلود كاهن) استاد دانشگاه پاريس. 5- آقاي (انريكو- جردلي) استاد دانشگاه در ايتاليا و معاون فرهنگستان. 6- آقاي (هانري - كوربن) استاد دانشگاه و مدير مطالعات مربوط به علوم مذهب شناسي. 7- آقاي (توفيق - فحل) استاد دانشگاه استرابورك. 8- آقاي (فرانسيسكو -گابريلي) استاد دانشگاه روم. 9- پروفسور (ريچارد - گرام ليخ) استاد دانشگاه در آلمان غربي. 10- دوشيزه (آن - لمبتون) استاد دانشگاه لندن. 11- آقاي (ژرار - لوكنت) استاد دانشگاه السنه شرقي در پاريس.

12- آقاي (ايوون لينان - دويل فوند) مدير انستيتوي تحقيقات علمي در پاريس. 13- آقاي (ويلفريد - مدلونك) استاد دانشگاه شيكاگو در آمريكا. 14- آقاي (هانري ماسه) استاد دانشگاه در فرانسه. 15- آقاي (حسين نصر) رئيس دانكشده ادبيات و علوم انساني و استاد دانشگاه در تهران. 16- آقاي (شارل پلا) استاد دانشگاه در پاريس. 17- آقاي (موسي صدر) مدير موسسه علمي مطالعات اسلامي


در صور واقع در لبنان. 18-آقاي (ژورژ - واژدا) استاد دانشگاه ليون - فرانسه. 19-آقاي (آرنالدز) استاد دانشگاه ليون - در فرانسه -. 20- آقاي (الياش) استاد دانشگاه كاليفرنيا واقع در شهر لوس آنجلس در آمريكا. 21- بانو (دورن - هينچ كليف) استاد دانشگاه لندن. 22- آقاي (فريتز - مه ير) استاد دانشگاه بال در سويس. 23- آقاي (ژوزف - ماتوز) استاد دانشگاه فري بورك در آلمان غربي. 24- آقاي (هانس - مولر) استاد دانشگاه فري بورك. 25-آقاي (هانس - رومر) استاد دانشگاه در آلمان غربي.

يكي از مباحثي كه از طرف سخن رانان استراسبورك مطرح گرديد موضوع ديدن خداوند از طرف حسين (ع) بود و بايد اين را گفت كه ديدن خداوند از طرف حسين (ع) در يك بحث كلي مطرح گرديد كه مربوط بود به ديدن خداوند از طرف پيغمبر اسلام و دختر او فاطمه (ع) و دوازده امام شيعه اثني عشري. موضوع سخن راني اين بود كه آيا اين چهارده نفر كه يكي از آن ها حسين (ع) است خداوند را با دو چشمان خود ديدند يا نه؟ مداركي كه ضمن آن بحث ذكر شد عبارت بود از آيات قرآن و احاديث و نظريه فيلسوفان و عرفان شيعه از صدر اسلام گرفته تا اين عصر، احاديث جمع حديث است و حديث در مذهب شيعه دوزاده امامي عبارت از احكام و اخباري است كه گفته مي شود از ائمه دوازده گانه رسيده و يك قسمت از سنن مذهب شيعه دوازده امامي از آن حديث ها گرفته شده است. در كتب فلاسفه و عرفا و محدثين شيعه راجع به ديدن خداوند و به قول شيعيان دوازده امامي (رويت) توضيحات بسيار داده شده و علماي شيعه سعي كرده اند كه ديدن خداوند را از طرف چهارده نفر كه آن ها را چهارده معصوم مي خوانند موجه نمايد بدون اين كه مغايرت با قرآن داشته باشد چون در قرآن گفته شده كه خداوند را نمي توان ديد.

(كليني) يكي از بزرگان معروف شيعه كه كتب او از مستندات درجه اول شيعيان است راجع به رويت چنين مي گويد: [1] .

بقول كليني براي اين كه رويت صورت پذير شود يعني بتوان ديد دو چيز ضرورت دارد اول (سبيل) و دوم (سبب). سبيل در اصطلاح كليني همان است كه ما (عرصه) مي گوئيم و به طوري كه كليني مي گويد عرصه عبارت است از (هوا) و سبب عبارت است از روشنائي. وقتي سبيل يا عرصه (كماكان به قول كليني) بين چشم و آن چه بايد ديده شود مداوم باشد و مانعي توليد حائل ننمايد با كمك روشنائي كه سبب است مي توان اشياء و اشخاص و رنگ ها را ديد، اما اگر نگاه متوجه چيزي شد كه نتوانست به آن برسد برمي گردد


و باز از مبداء بسوي آن شيئي مي رود و رجعت مي نمايد و اين عمل، هنگامي كه نظر به آئينه مي اندازند صورت مي گيرد و نگاه چون نمي تواند از آئينه بگذرد برمي گردد و همچنين هنگامي كه نظر به آب صاف مي اندازند چون نگاه نمي تواند از آن عبور كند رجعت مي نمايد (كليني نمي گويد كه علت اين كه ما خود را در آئينه مي بينيم اين است كه نگاه ما مراجعت مي نمايد).

بنابراين يك شخص عاقل نبايد اميدوار باشد كه به وسيله نگاه بتواند چيزي را ببيند كه آن نگاه قادر به استفاده از سبيل (عرصه) و سبب (هوا) نيست چون خداوند در مكاني قرار نگرفته تا اين كه بين نگاه ما و او، عرصه وجود داشته باشد و از هوا احاطه نشده تا اين كه نگاه ما بتواند به سبب هوا او را ببيند.

بنابراين، به قول كليني هيچ كس خدا را نديده و نخواهد ديد و چهارده معصوم مذهب اثني عشري هم با چشم خود خدا را نديده اند اما با چشم ادراك مشاهده كرده اند و ادراك عبارت از معرفتي است كه نه به وسيله بينائي به دست مي آيد نه به وسيله حواس ديگر مثل لامسه و شامه و سامعه و ذائقه. وقتي ما يك مربع مفروض را در فضا ترسيم مي كنيم آن را نمي بينيم و به وسيله هيچ يك از حواس ديگر هم آن ها را احساس نمي نمائيم ولي ادراك ما قبول مي كند كه آن مربع داراي چهار ضلع متساوي است اين ادراك، در چهارده معصوم آن قدر قوي است كه مي تواند به وسيله آن، در مورد خداوند معرفت پيدا كنند. آيا اين ادراك كه چهارده معصوم مذهب اثني عشري بدان وسيله خدا را مي بينند عقل است يا ايمان؟ كليني مي گويد عقل نيست براي اين كه با عقل نمي توان خدا را ديد ولي مي توان به وجودش پي برد اين ادراك ايمان صرف نظر نيست. براي اين كه ايمان صرف بدون تعقل، كافي بردن ديدن خداوند نيست و چهارده معصوم مذهب اثني عشري با علم و عمل و عقل و ايمان خدا را مي بينند يعني ادراك مي كنند اين است كه بايد تصديق كرد حسين (ع) هنگامي كه در كربلا بود و قبل از آن خدا را مي ديد اما نه آن طور كه ما با چشم اشياء را مي بينيم. محمد بن بابويه قمي يكي ديگر از بزرگان مذهب شيعه دوازده امامي راجع به ديدن خداوند چنين مي گويد: موسي پيغمبر بني اسرائيل مي دانست كه نمي تواند خدا را ببيند و از اين جهت در كوه طور درخواست ديدن خداوند را كرد كه قوم بني اسرائيل او را اذيت مي كردند و وادارش نمودند كه برود و خدا را ببيند و بعد از ديدن او، شكل خدا را براي آن ها وصف كند. او با اين كه مي دانست كه نمي تواند خدا را ببيند به كوه طور رفت و گفت خدايا من نمي توانم تو را ببينم؟ آنچه موسي گفت يك درخواست نبود. چون وي يك پيغمبر به شمار مي آمد و يك پيغمبر مي داند كه نمي تواند خدا را ببيند. موسي فقط از خداوند يك پرسش كرد آن هم با اصرار قوم بني اسرائيل. خداوند در جواب او گفت تو مرا نخواهي ديد و نظر به كوه بينداز و ببين كه آيا كوه در حالي كه ثابت و بي حركت است حركت مي كند و پهن مي شود يا نه؟ و اگر هنگامي فرابرسد كه كوه در حالي كه ثابت، و بي حركت است تكان هم بخورد در آن صورت تو مرا خواهي ديد يعني تو هرگز مرا


نخواهي ديد چون محال است كه كوه در حالي كه ثابت مي باشد حركت هم بكند. موسي در كوه طور خدا را نديد بلكه يكي از مظاهر خداوند را كه نور باشد مشاهده كرد و از مشاهده آن طوري بيمناك شد و لرزيد كه به خاك افتاد و بعد از مدتي برخاست و گفت خدايا به سوي تو مي آيم و نبايد تصور كرد كه موسي با گفتن اين كلام مي خواست توبه كند چون او پيغمبر بود و پيغمبر گناه نمي كند تا توبه نمايد و حتي گناه صغير هم از پيغمبر سر نمي زند، بلكه منظور موسي اين بود كه نسبت به خداوند ابراز ادب نمايد و به او بگويد كه وي ديگر سئوال خود را تجديد نخواهد كرد و از خداوند نخواهد پرسيد كه آيا مي تواند او را ببيند يا نه؟ ابن بابويه حديثي از امام جعفر صادق (ع) امام ششم شيعيان دوازده امامي راجع به (رويت) خداوند نقل مي كند كه از اين قرار است: روزي (ابوبصير) در حضور امام جعفر صادق (ع) بود و از وي پرسيد آيا در روز جزا كه اموات زنده مي شوند تا اين كه پاداش بگيرند يا كيفر ببينند خداوند را خواهند ديد؟ جعفر صادق (ع) امام ششم شيعيان جواب داد بلي و بعد از لحظه اي سكوت اظهار كرد قبل از آن هم خداوند را مي بينند. ابوبصير پرسيد در چه موقع خداوند را مي بينند؟ جعفر صادق (ع) گفت همان موقع كه خدا گفت: (آيا من خداي شما نيستم؟ و آن ها در جواب گفتند بلي.) اين گفته جعفر صادق (ع) در آيه يكصد و هفتاد و يكم سوره هفتم قرآن به اسم (عرفات) است و مضمون آيه مزبور از اين قرار مي باشد. (به خاطر بياوريد كه خداوند، يك روز، تمام موجودات آينده بشر را از صلب فرزندان آدم به وجود آورد و به آنها گفت آيا من خداي شما نيستم؟ آنها جواب دادند بلي و ما شهادت مي دهيم كه تو خداي ما هستي و خداوند گفت من اين كار را كردم تا شما در روز معاد نگوئيد كه ما از اين موضوع هيچ اطلاع نداشتيم - يعني اطلاع نداشتيم كه تو خداي ما هستي).

قبل از اين كه دنباله حديث ابن بابويه را نقل كنيم بايد بگوئيم كه (نولد كه) دانشمند قرآن شناس آلماني (در نيمه دوم قرن نوزدهم ميلادي) براي اين آيه قائل به اهميت زياد است. تحقيق نولد كه در مورد قرآن به قدري مفيد است كه نه فقط دانشمندان مغرب زمين اگر بخواهند راجع به اسلام و قرآن تحقيق كنند بايد از آن تحقيق استفاده نمايند بلكه دانشمندان اسلامي هم هنگام تحقيق راجع به قرآن مي توانند از تحقيق نولد كه (كه بين كتاب خوان ها به اسم قرآن نولد كه معروف شده) بهره مند شوند، اين آيه بنابر نظريه نولد كه دو موضوع را كه فلاسفه از قديم تا امروز راجع به آن بحث كردند و مي كنند (از لحاظ قرآن) روشن مي نمايند كه يكي مسئله (اختيار) است در مقابل (جبر) و ديگري مسئله آفريده شدن نوع بشر در يك موقع است. نظريه فلسفي اخير كه هنوز مطرح مي باشد در اين جمله خلاصه مي شود (تو و پدر و پسرت در يك موقع بوجود آمده ايد) به عبارت ساده تر و با استفاده از فيلم سينما (براي تشبيه) تو و پدر و پسرت در يك موقع روي فيلم سينما مصور شده ايد اما چون آن فيلم به تدريج نمايش داده مي شود تو پدرت را قبل از خود و پسرت را بعد از خويش


مي بيني. موضوع ديگر همچنان (طبق نظريه آن دانشمند آلماني) كه از اين آيه و آيه بعد كه آيه يكصد و هفتاد و دوم سوره عرفات استنباط مي شود مسئله اختيار است كه عده اي كثير از فلاسفه شرق نيز طرفدار آن بوده اند و از جمله مولوي سراينده كتاب مثنوي طرفدار اختيار بوده و مي گويد: (اين كه گوئي اين كنم يا آن كنم - اين دليل اختيار است اي صنم) و به عقيده نولد كه آيه يكصد و هفتاد و يكم و آيه يكصد و هفتاد و دوم سوره اعراف نشان مي دهد كه قرآن آدمي را مختار مي داند نه مجبور چون عده اي از همان ها كه به موجب آيه اول خداوند را شناختند و بعد در دوران زندگي زميني از او رو برگردانيدند مجبور نبودند كه خدا را بشناسند و اگر مجبور مي شدند محال بود كه بتوانند از خدا رو برگردانند و يكي از آن اشخاص كه در همان سوره اعراف در آيات يكصد و هفتاد و چهارم و يكصد و هفتاد و پنجم از او بحث شده بدون اين كه نامش ذكر شود (بلعم) است كه مثل ديگران خدا شناس بود و بعد از پيروي خدا منصرف گرديد و پيروي ابليس شد.

بعد جعفر صادق (ع) امام ششم شيعيان گفت: (حتي در اين دنيا هم مومن خدا را مي بيند) ابوبصير گفت آيا اجازه دارم كه اين موضوع را به نام تو بين مسلمين منتشر كنم؟ جعفر صادق (ع) گفت نه براي اين كه اگر تو به مردم بگوئي كه آنها در اين دنيا هم خدا را مي بينند آن ها كه معناي حرف تو را نمي فهمند تصور مي نمايند كه خدا چون فرعون است كه دعوي خدائي مي كرد و مي توان او را با دو چشم ديد و گفته تو در آن ها اين فكر را به وجود مي آورد كه خداوند شبيه به انسان است و مي توان وي را با دو چشم مشاهده كرد در صورتي كه ديدن خداوند ميسر نيست مگر با چشم هاي باطني. آن گاه ابن بابويه حديثي ديگر از علي بن موسي الرضا (ع) امام هشتم شيعيان نقل مي نمايد و مي گويد روزي (عبدالسلام بن صالح) معرف به اباصلت در حضور علي بن موسي الرضا (ع) بود و پرسيد نظريه تو راجع به اين حديث چيست؟ (مومنين كه در بهشت سكونت دارند از حجره هاي خود در آن جا به ديدن خداوند مي روند). علي بن موسي الرضا (ع) گفت: اي اباصلت خداوند محمد (ص) پيغمبر ما را برتر از تمام پيغمبران و فرشتگان آفريده است و مقرر داشته كه اطاعت كردن از محمد (ص) مانند اطاعت كردن از اوست و هر كس كه از اطاعت محمد (ص) سرپيچي كند از اطاعت خدا سرپيچي كرده است، خدا در قرآن گفته كه هر كس از رسول اطاعت نمايد از خدا اطاعت كرده است (سوره چهارم قرآن آيات 82 - 80) از طرف ديگر محمد (ص) در زمان حيات خود گفت كه هر كس در اين دنيا يا بعد از مرگ به ديدن من بيايد مثل اين مي باشد كه به ديدن خدا رفته است و در بهشت مقام محمد (ص) برترين مقام مي باشد و هيچ پيغمبر در بهشت جايگاهي برتر از محمد (ص) پيغمبر اسلام ندارد و لذا آنهائي كه در بهشت به ديدن محمد (ص) مي روند مثل اين است كه خدا را ديده اند). بعد اباصلت (به گفته ابن بابويه قمي) سئوالي ديگر از علي بن موسي الرضا (ع) كرد و پرسيد در حديث آمده كه بزرگترين پاداش كه خداوند به يك مومن مي دهد اين است كه به مومن اجازه داده مي شود كه صورت خدا را ببيند و چگونه مومن مي تواند صورت خدا را مشاهده كند. علي بن موسي الرضا (ع)


گفت اي اباصلت آن كه خدا را داراي صورتي چون صورت انسان بداند مسلمان نيست. در اين حديث مقصود از صورت خدا كه به نظر مومن مي رسد و بزرگترين پاداش براي او مي باشد پيغمبر اسلام و فرشتگان خدا هستند و در روز جزا، ديدن پيغمبر اسلام و فرشتگان براي يك مومن سعادتي است عظيم ولي صورت خدا يعني آن چه در قرآن به اسم (وجه خدا) گفته شده عبارت است از ذات او و خدا در قرآن مي گويد همه چيز، از بين مي رود و غير از وجه او (وجه خدا) (سوره بيست و هشتم قرآن آيه بيست و هشتم) و وجه خدا، صورتي چون صورت آدمي نيست بلكه ذات وي مي باشد و خدا مي گويد همه چيز از بين مي رود و ذات او باقي مي ماند و در هر صورت ديدن چهره خدا با دو چشم امكان ندارد چون خدا چيزي نيست كه مجسم شود تا اين كه به چشم ما بيايد).

آن گاه ابن بابويه از خدا چنين مي گويد: (يك مومن در اين دنيا هم ممكن است صورت خدا را ببيند همان طور كه حسين (ع) ديد و چون خدا را مي ديد، با اعتقاد راسخ، مرگ را استقبال كرد و هر مومن ديگر هم اگر به پايه خلوص حسين (ع) برسد مي تواند خدا را ببيند اما نه با دو چشم ظاهري بلكه با چشم هاي باطني و ديدن خداوند انحصاري نيست اما ديدن خداوند، مرتبه دارد و جعفر صادق (ع) كه گفت همه خدا را مي بينند حقيقتي غير قابل ترديد بر زبان آورد و اما در چشم اشخاص، خداوند به يك شكل جلوه نمي كند و با يك مثال مي توان اين موضوع را روشن كرد. يك فرد عادي اگر مردي عالم را ببيند و نداند وي عالم است مردي به نظرش مي رسد كه مزيتي بر ديگران ندارد و از او غير از اعضاي بدن و لباس چيزي نمي بيند. اما اگر از ديگران شنيده باشد كه آن مرد عالم است بيش از يك فرد عادي برايش قائل به احترام مي شود. ليكن باز او را نمي شناسد زيرا يك فرد عامي نمي تواند بفهمد كه مزيت عالم در چيست. اما اگر مردي كه خود اهل علم است آن عالم را مشاهده كند، او را طوري ديگر مي بيند و بيشتر برايش قائل به ارزش مي شود. لذا يك نفر از دريچه ديد سه نفر، به سه شكل به نظر مي رسد و هر كس به اندازه اطلاع و عقل خود آن مرد عالم را مي بيند. ديدن خداوند از طرف مردم نيز همين طور است. يك فرد عامي خداوند را به اندازه فكر و استنباط خود مشاهده مي كند و يك مرد دانشمند، خداوند را خيلي برجسته تر از مرد عامي مي بيند. در نظر مرد دانشمند خداوند داراي تجلياتي است كه يكي از آن ها را يك مرد عامي نمي بيند و به همين جهت است كه در حديث آمده كه پيغمبر اسلام (ص) گفت كلم الناس علي قدر عقولهم و با هر كس بايد به اندازه عقل او صحبت كرد. يعني هنگامي كه خداوند را براي يك نفر وصف مي كنند بايد به اندازه عقل شنونده او را توصيف نمايند و اگر بيش از ميزان ظرفيت عقل شنونده وي را توصيف كنند او گمراه مي شود چون نمي تواند بفهمد به او چه مي گويند. همان طور كه هر كس به اندازه فهم و عقل خود خدا را مي بيند، درخواست هائي كه هر كس از خدا دارد نيز به اندازه فهم و عقل او مي باشد و چون فهم و عقل بسياري از مردم براي ديدن خدا ضعيف است آن چه خدا مي خواهند چيزهائي است كه در زندگي عادي، براي خوش گذرانيدن در دوران حيات از آن استفاده مي شود و اكثر مردم از خداوند مال مي خواهند تا اين كه توانگر باشد و بتوانند


به راحتي زندگي نمايند.

در بين افراد بشر، آنهائي كه غير از مزاياي دنيوي چيزي از خدا نمي خواهند معدود هستند و يكي از آنها حسين (ع) بود كه از خداوند هيچ چيز نمي خواست و براي فداكراي خود هيچ پاداش را توقع نمي كرد براي اين كه آن فداكاري را وظيفه خود مي دانست و مي انديشيد آن كه وظيفه خود را به انجام مي رساند نبايد متوقع پاداش باشد و آن كه براي دريافت پاداش خود را فدا مي كند رياكار است و به همين جهت در شب دهم محرم طوري قوت قلب داشت كه پنداري روز بعد، براي او، روز جنگ نبود بلكه در آن روز بايستي در يك ضيافت حضور بهم برساند.


پاورقي

[1] در مذهب شيعه دوازده امامي چهار کتاب مذهبي بيش از کتب ديگر معروف‏تر مي‏باشد که يکي از آن‏ها کتاب (کافي) تاليف (ابوجعفر محمد بن يعقوب کليني رازي) است که نويسنده در اين جا از او نام مي‏برد و سه کتاب ديگر عبارت از کتاب (تهذيب) تاليف (شيخ مفيد) که شيخ طوسي در آن دست برده و کتاب (من لا يحضره الفقيه) که (ابن‏بابويه قمي) تحرر کرده و کتاب (استبصار) که شيخ طوسي نوشته و شيخ طوسي همان مي‏باشد که دانشگاه مشهد مراسم هزاره او را به انجام رسانيد. مترجم.