بازگشت

كوري فردي كه جزء سپاه عمر سعد بود


ابونصر حرمي مي گويد: مردي را ديدم كور است، علت كوري را


پرسيدم، گفت: من در ميان سپاه عمر سعد بودم، وقتي شب شد، به بستر خواب رفتم و خوابيدم، در خواب ديدم: در كنار رسول خدا صلي الله عليه و آله طشتي هست و در آن مقداري خون و يك دانه پر وجود دارد و ياران عمر سعد حاضر شدند رسول خدا صلي الله عليه و آله آن پر را گرفت به چشم آنها كشيد، تا اينكه نوبت به من رسيد، گفتم: «اي رسول خدا صلي الله عليه و آله سوگند به خدا، نه من با شمشير و نه با نيزه و نه با تير، به حسين عليه السلام آسيبي نرساندم.»

فرمود: آيا بر تعداد دشمنان ما نيفزودي؟ سپس دو انگشت (سبابه و وسطي) را به آن خون زد و به چشمم كشيد، صبح كه شد ديدم چشمم را از دست داده ام. [1] .

سيد بن طاووس در كتاب لهوف، نظير اين مطلب را نقل كرده و مي نويسد: پيامبر صلي الله عليه و آله به او فرمود: «صدقت و لكنك كثرت السواد؛ راست مي گويي كه تير و نيزه و شمشير نزدي، ولي سياهي لشگر دشمن شدي، چرا؟» [2] .


پاورقي

[1] مناقب ابن مغازلي شافعي، ط اسلاميه، ص 405.

[2] بحار، ج 45، ص 306.