بازگشت

بررسي سه عامل مذكور


عامل اول: عامل و انگيزه ي اصلي نيست، زيرا: امام حسين عليه السلام مي دانست و قبلا رسول خدا صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام به او خبر داده بودند كه در كربلا شهيد مي شود و اگر اين خبر را از ناحيه ي اخبار غيبي هم به دست نمي آورد، طبيعت امر نشان مي داد كه با جمعيت كم نمي تواند پيروز


گردد و اخبار كوفه و شهادت نماينده ي آن حضرت يعني حضرت مسلم عليه السلام و سفراي آن بزرگوار، نشانگر آن بود كه امام براي تشكيل حكومت، حركت نمي كند. امام مي دانست كه مردم عراق با پدرش علي عليه السلام و امام حسن عليه السلام چه كردند؟ لذا اميدي به آنها نداشت تا براي تشكيل حكومت اسلامي به آنجا رود و در پاسخ به سؤالهايي كه مي كردند هيچگاه نگفت كه من براي تشكيل حكومت مي روم، بلكه فرمود: مرا مي كشند يا براي كشتن مي روم. گرچه تشكيل حكومت اسلامي، در صورت وجود شرايط، از اهم امور اسلامي است.

ممكن است كسي بگويد: «علم امام يا پيامبر عليه السلام مانع اقدام براي تشكيل حكومت نيست، آنها وظيفه دارند هر چند موفق نشوند، براي گرفتن حكومت حق از دست ظالمان قيام كنند.»

در جواب گوييم به فرض قبول، از قراين و گفتار و خطبه هاي امام حسين عليه السلام استفاده مي شود كه عامل حركت آن حضرت، امر به معروف و نهي از منكر بوده است، مگر اينكه بگوييم در بعضي شرايط، تلاش براي تشكيل حكومت اسلامي مقدمه ي امر به معروف و نهي از منكر است. (والله اعلم)

از طرفي نامه هاي دعوتي كه مردم كوفه براي امام حسين عليه السلام نوشتند وقتي بود كه آن حضرت در مكه بود، نه در مدينه، بنابراين عامل اصلي حركت حسين عليه السلام از مدينه، نامه هاي دعوت نبوده است و اگر امام عليه السلام در برخورد با دشمن از دعوت نامه هايي آنها سخن به ميان مي آورد، به عنوان اتمام حجت است نه اينكه اگر دعوت نمي كرديد


من قيام نمي كردم.

عامل دوم نيز به عنوان يك عامل اصلي و مهم، قابل قبول نيست، زيرا:

اولا: چرا از امام حسين عليه السلام خواستند تا با يزيد بيعت كند؟ آيا جز اينكه مي دانستند او مخالف دستگاه حاكمه است و پيرواني دارد و روزي ممكن است شورش كند، بنابراين، بيعت خواستن از او، فرع با مخالفت او با دستگاه بود.

ثانيا: در خطبه ها و سخنان آن حضرت در مسير اين حركت تا لحظه ي شهادت، سخنان ديگري گفته مي شود، از بيعت سسخن به ميان نمي آيد و اگر از بيعت سخني گفقته مي شود، خيلي كم رنگ و در حاشيه است.

وانگهي اين عامل بيعت در اواخر زمان معاويه نيز بود، معاويه از حاكمان مدينه خواست از حسين عليه السلام براي ولايت عهدي يزيد بيعت بگيرند، ولي حسين عليه السلام بيعت نكرد، اگر عامل حركت حسين عليه السلام بيعت نكردن بود، همان وقت حركت مي كرد، به طور خلاصه اينكه: بيعت نكردن حسين عليه السلام عامل اصلي و مهم حركت و نهضت حسين عليه السلام نبود، بلكه يك عامل فرعي بود كه سهمي در حركت آن حضرت داشت، اگر بگويند چنانكه بيعت نمي كرد او را مي كشتند، پاسخش اين است كه اگر عامل ديگري براي حركت و نهضت او نبود، از مدينه به جاي ديگر مي رفت، مثلا به يمن و يا جاي ديگر تا كشته نگردد و يا اگر كشته مي شود تنها كشته مي شود، بنابراين بيعت نكردن


عامل اصلي نيست.

عامل سوم كه مي توان آن را عامل اصلي و مهم براي حركت و نهضت جهاني امام حسين عليه السلام دانست، «عامل امر به معروف و نهي از منكر» است چنانكه در بسياري از خطبه ها و سخنان و رجزهايش در اين مسير، از اين عامل سخن به ميان آمده است.

او مي ديد يزيد سگ باز و قمارباز و شرابخوار بر مسند حكومت نشسته و خود را خليفه و جانشين پيامبر صلي الله عليه و آله قلمداد مي كند و هرگونه فساد را به نام اسلام مرتكب مي شود، دو دستور مهم «امر به معروف و نهي از منكر» كه داراي مراتب و مراحلي است و بعضي از مراحل آن، مرحله ي عامل و جنگ و شهادت است، موجب شد كه امام عليه السلام اين نهضت عظيم را شروع كند تا دستگاه طاغوتي يزيد و نظير آن در همه ي تاريخ سرنگون گردد، گرچه به قيمت خون او و عزيزانش و اسارت بانوان محترمه و كودكان بيانجامد.

تشكيل حكومت در صورتي ضروري است كه، با نثار خون - گرچه خونهاي زياد - نخست حكومت طاغوتيان برانداخته شود و آنگاه حكومت اسلامي شكل پذيرد.

ولي در آن وقت، امام حسين عليه السلام خود را در اين مرحله نمي ديد، بلكه مرحله ي شهادت و جان نثاري در راه اجراي فرمان خدا را كه منجر به نابودي حكومت طاغوتيان گردد، ترجيح مي داد.