بازگشت

احمد بن حسن


او در حدود شانزده سال داشت، زيباسيرت، خوش صورت و قوي دل بود و در روز عاشورا چون شير زخم خورده برآشفت و بر لشكر كفر و نفاق يورش برد، در حالي كه در رجز خود مي گفت:

«من از سبط امام علي عليه السلام هستم و آنقدر با شمشيرم شما را مي كوبم تا كند شود، سوگند به كعبه، ما در خويشي و پيوند با پيامبر صلي الله عليه و آله از شما نزديكتريم و با نيزه ام در ميان گرد و غبار، شما را درهم مي شكنم.»

او آن چنان دشمن را با حملات پياپي خود درهم ريخت كه مي نويسند: هشتاد نفر را از پاي درآورد.

آنگاه به پايگاه خود برگشت و به حضور عمويش حسين عليه السلام رسيد و عرض كرد: «ايا مقدار آبي هست كه جگرم را خنك كنم، تا با نيروي بيشتري با دشمن بجنگم.»

امام حسين عليه السلام فرمود: اي پسر برادر، استقامت كن كه پس از اندكي از دست جدم سيراب گردي كه بعد از آن هرگز تشنه نخواهي شد.

احمد بن حسن عليه السلام از اين گفتار، برافروخته شد و با روحيه اي بالاتر از قبل بسوي دشمن رفت و اين بار در رجز خود از شور و شوق ديدار با پيامبر صلي الله عليه و آله سخن مي گفت و حمله مي كرد و عده ي زيادي را كشت و سرانجام شربت شهادت نوشيد. [1] .



پاورقي

[1] ناسخ‏التواريخ، ط قديم، ص 274.