بازگشت

حضرت علي اكبر، جواني همانند پيامبر


حضرت علي اكبر عليه السلام در روز 11 شعبان سال 33 هجري در مدينه بدنيا آمد و در سن 28 سالگي در كربلا روز عاشوراي سال 61 هجري به شهادت رسيد. بعضي در مورد عمر شريف او مطالب ديگري گفته اند [1] و معروف آن است كه او در هنگام شهادت، هيجده سال داشت.

او از نظر سن بزرگتر از امام سجاد عليه السلام بود و از نظر ظاهري و باطن آيينه ي تمام نماي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بود و شايستگي آن را داشت كه پس از امام حسين عليه السلام به مقام امامت برسد، ولي تقدير الهي، امامت حضرت سجاد عليه السلام بود.

از كمال او اين بس بود كه امام حسين عليه السلام هنگام فرستادن او به ميدان، عرض كرد: «خدايا بر اين قوم، گواه باش كه بسوي آنها شخصي رفت


كه شبيه ترين مردم در ظاهر و باطن و منطق به پيامبر صلي الله عليه و آله بود و هرگاه مشتاق ديدار پيامبر صلي الله عليه و آله مي شديم به جمال او نگاه مي كرديم.» [2] .

و طبق روايتي مردم مدينه نيز هرگاه مشتاق ديدار رسول خدا صلي الله عليه و آله مي شدند، نزد علي اكبر آمده و به تماشاي سيماي رعناي او مي پرداختند. [3] .

او هشت سال با جدش امير مؤمنان علي عليه السلام و 19 سال با امام حسين عليه السلام و پدرش بود.

باز از كمال او اينكه: روزي معاويه به حاضران گفت: بگوييد ببينم امروز چه كسي سزاوار خلافت است، آنها چاپلوسي كرده و گفتند: «كسي سزاوارتر از تو نيست،» گفت: چنين نيست بلكه علي بن الحسين (علي اكبر) سزاوارتر به اين مقام است، او شبيه پيامبر صلي الله عليه و آله است و در او شجاعت بني هاشم و سخاوت بني اميه و جمال و بزرگواري ثقيف ديده مي شود. [4] .

از شجاعت او اينكه: وقتي كه همراه كاروان حسيني بسوي كوفه مي آمدند، عقبة بن سمعان مي گويد: از منزلگاه «قصر بني مقاتل»، حركت كرديم، هنگام حركت، لحظه اي امام حسين عليه السلام را خواب


فرا گرفت و سپس بيدار شد و سه بار فرمود:

«انا لله و انا اليه راجعون - و الحمدلله رب العالمين.»

علي اكبر نزد پدر آمد و عرض كرد: فدايت شوم چرا آيه ي استرجاع و حمد خدا را خواندي؟! (با توجه به اينكه معمولا اين آيه را هنگام خطر مي خوانند.)

امام فرمود: لحظه اي خواب مرا فرا گرفت، در اين هنگام سواري را مشاهده كردم كه گفت: اين كاروان مي رود ولي مرگ دنبال آنان مي آيد، دانستم كه آن قوم ما هستيم كه مرگ به سراغمان مي آيد.

علي اكبر عرض كرد: «آيا ما بر حق نيستيم؟»

امام فرمود: «سوگند به خدايي كه بندگان بسوي او برمي گردند آري ما برحقيم.»

علي اكبر گفت: «اذا لا نبالي ان نموت محقين؛ در اين صورت باكي از مرگ در راه حق نداريم.»

امام فرمود: «خداوند به تو پاداشي بدهد كه بهترين پاداش پدر به پسرش باشد.» [5] .

علي اكبر عليه السلام داري همسر و فرزند بود، نام پسرش «حسن!» بود، لذا او را ابوالحسن گويند.

مادر علي اكبر «ام ليلي» نام داشت، ام ليلي نام دختر ميمونه دختر


ابوسفيان بود [6] و به اين حساب، در روز عاشورا وقتي كه علي اكبر به ميدان رفت، شخصي از دشمنان فرياد زد: «تو با امير مؤمنان يزيد خويشاوندي داري، اگر بخواهي به تو امان مي دهم.» در پاسخ فرياد زد: «خويشاوندي رسول خدا صلي الله عليه و آله سزاوارتر است كه رعايت شود.»

از سخاوت و بزرگواري علي اكبر اينكه: او را از افراد «نارالقري» (آتش روشن كن قريه ها) مي خواندند، اين از آن جهت بود كه: شبهاي تاريك در بيابان، آتش برمي افروخت، تا اگر درمانده و بينوايي راه را گم كرده و در بيابان سرگردان است، بسوي نور آتش بيايد و مهمان او شود.

و در ميان اهل بيت عليه السلام هيچ كسي به اين كار نسبت داده نمي شد. [7] .

و اين ماجرا حاكي از روح بزرگواري و مهر و محبت او نسبت به مستمندان است، بهتر اين است كه از قول سعدي بگوييم:



كس درنيامده است بدين خوبي از دري

هرگز نياورد چون تو فرزند، مادري



از كمال او اينكه: هنگام شهادت (چنانكه خاطرنشان مي شود) پدر را تسلي خاطر داد و عرض كرد: «پدر جان اكنون از دست جدم از آبي سيراب شدم كه با آشاميدن آن ديگر تشنگي نيست.» [8] .


به هر حال علي اكبر چون جدش حيدر كرار، در ميدان پيكار، بر دشمن حمله مي كرد، گاهي به طرف راست و گاهي به طرف چپ و گاهي به قلب لشگر، حمله هاي قهرمانانه كرده و مثل مور و ملخ، دشمن را بر زمين مي ريخت، كه صد و بيست سواره را كشت، در حالي كه شدت تشنگي بر او چيره شده بود با اين حال نزد پدر آمد و طلب آب كرد، حسين عليه السلام با ديدار جوانش، اشك ريخت، زبانش را به زبان او گذاشت، و انگشترش را به او داد تا به دهانش بگذارد و به او فرمود: «اميدوارم به دست جدت سيراب شوي كه بعد از آن سيرابي، ديگر تشنگي نيست.»

علي اكبر با خوشحالي از اين بشارت بسوي ميدان رفت و همچنان چون قهرمان قهرمانان جنگيد، سرانجام بدنش پر از زخم شد و خود را بر روي يال اسبش انداخت، دشمنان بدن عزيز او را قطعه قطعه كردند، صدا زد: سلامم بر تو اي ابا عبدالله، همين جدم است كه اكنون مرا سيراب كرد.

امام حسين عليه السلام خود را به علي اكبر رساند، صورت پراشكش بر صورت خونين علي اكبر گذاشت و فرمود: «علي الدنيا بعدك العفا؛ بعد از تو خاك بر سر دنيا.» [9] .

جالب اينكه علي اكبر نخستين فرد از بني هاشم بود كه به ميدان


رفت و شهيد شد و در زيات ناحيه ي مقدسه، امام هادي عليه السلام نخست از او ياد كرده و چنين مي فرمايد:

«سلام بر تو اي نخستين شهيد ازنسل برترين عصاره از عصاره ي ابراهيم خليل عليه السلام درود بر تو و بر پدرت كه درباره ي تو گفت: خدا بكشد قومي را كه تو را كشتند، فرزندم چقدر آنها جسارت و اهانت به پيشگاه خدا و حرمت حريم رسول خدا صلي الله عليه و آله كردند، بعد از تو خاك بر سر دنيا... و در پايان، امام هادي عليه السلام مي فرمايد: «از درگاه خداوند همنشيني تو را در خانه ي جاويد آخرت مي خواهم و از دشمنانت بيزاري مي جويم و سلام و درود و رحمت و بركات خدا بر تو باد.» [10] .


پاورقي

[1] فرسان الهيجاء، ص 988.

[2] مقتل‏الحسين، مقرم، ص 112.

[3] روضةالشهداء ص 337.

[4] فرسان الهيجاء، ص 297، به نقل از ابوالفرج اصفهاني، نظر به اينکه علي‏اکبر نوه‏ي دختري خواهر معاويه به نام ميمونه بود (زيرا علي‏اکبر فرزند ام‏ليلي دختر ميمونه بود) معاويه او را وارث سخاوت بني‏اميه خواند.

[5] علي‏اکبر، ط نجف، ص 72، فرسان الهيجاء، ص 299 به نقل از ابو مخنف - تاريخ طبري، ط ليدن، ج 7، ص 306.

[6] بنابراين معاويه، دايي مادر علي‏اکبر (ع) بود.

[7] فرسان الهيجاء، ج 1، ص 297. به نقل از نامه‏ي دانشوران.

[8] تاريخ طبري، ج 6، ص 265 - مقتل‏الحسين مقرم، ص 315.

[9] تلخيص از مقتل‏الحسين مقرم، ص 308 تا 315 (به نقل از مدارک متعدد).

[10] بحار، ج 45، ص 65.