بازگشت

شهادت امام حسين و غارت خيمه ها


دشمن از هر سو به امام عليه السلام حمله كرد، تا اينكه عمر سعد به مردي كه در طرف راستش بود فرياد زد: «واي بر تو فرود آي و حسين عليه السلام را راحت كن.» او خولي بود فرود آمد و سر نازنين حسين عليه السلام را از بدن جدا كرد. و بعضي گويد: شمر بر سينه ي امام عليه السلام نشست و با دوازده ضربه سر مقدس آن بزرگوار را از قفا جدا نمود. [1] .

بهتر اين است كه سخن را در اين مورد از همين جا با ذكر مصيبت حضرت ولي عصر عليه السلام به پايان ببريم.

ذوالجناح (اسب) امام حسين عليه السلام با يال غرق در خون و زين واژگون شده به خيمه ها آمد در حالي كه شيهه مي كشيد كه به فرموده ي امام باقر عليه السلام معنايش اين بود: «الظليمة الظليمة من امة قتلت ابن بنت نبيها؛ واي از ظلم امتي كه با شدت ظلم و جور، پسر دختر پيامبرشان را كشتند.»

امام زمان عليه السلام (در زيارت منسوب به آن حضرت عليه السلام) خطاب به


امام حسين عليه السلام عرض مي كند:

فلما راين النساء جوادك مخزيا و نظرن سرجك عليه ملويا برزن من الخدور، ناشرات الشعور، علي الخدود لا طمات الوجوه سافرات و بالعويل داعيات و بعد العز مذللات، و الي مصرعك مبادرات، والشمر جالس علي صدرك و مولع سيفه علي نحرك؛

وقتي كه بانوان حرم، ذوالجناح را سرافكنده و با زين واژگون شده ديدند، از خيمه ها بيرون آمدند، موهايشان را پريشان كردند، به صورت مي زدند و با وضعي دلخراش فرياد ناله هاشان بلند بود، كه بعد از آن همه عزت، آن چنان خانمانسوز گشتند و با آن حال جانسوز به طرف قتلگاه روانه شدند و ديدند شمر بر سينه ات نشسته و براي كشتن تو شمشيرش را بر حلقت نهاده است.» [2] .

پس از شهادت امام حسين عليه السلام خيمه ها را غارت كردند و به جاي تسليت به بازماندگان، خيمه ها را به آتش كشيدند، بانوان و كودكان سر به بيابانها گذاشتند، سپس عمر سعد دستور داد سر مقدس امام حسين عليه السلام را به حميد بن مسلم و خولي بدهند تا به كوفه نزد ابن زياد ببرند....


و نقل شده: به دستور عمر سعد، سر نازنين ساير شهيدان را از بدن قطع نمودند كه هفتاد و هشت سر بود، آنها را بين افراد تقسيم كردند، تا به كوفه ببرند و نزد ابن زياد، تقرب بجويند (و بعضي 70 و بعضي 13 و بعضي 9 سر بريده نقل كرده اند) [3] .

به اين ترتيب امام حسين عليه السلام قيام پرشور و بي نظير و فراموش نشدني خود را در ظاهر به پايان رسانيد ولي در حقيقت آغاز كرد و از آن پس عزيزان بازمانده ي حسين عليه السلام راه حسين عليه السلام را تداوم بخشيدند و خون حسين عليه السلام همچنان در تاريخ مي جوشد و بر پيشاني تاريخ مي درخشد، تا در هر زماني حماسه بيافريند و درس شهادت بياموزد و انسانهاي دلاور بسازد.



نخست فلسفه ي قتل شاه دين اين است

كه مرگ سرخ به از زندگي ننگين است



نه ظلم كن به كسي ني به زير ظلم برو

كه اين مرام حسين است و منطق دين است



حسين مظهر آزادگي و آزادي است

خوشا كسي كه چنينش مرام و آيين است



ز خاك مردم آزاده بوي خون آيد

مرام شيعه و آثار پيروي اين است






زخون پاك شهيدان كربلا خوشدل

دهان غنچه و دامان لاله و رنگين است



حلال جميع مشكلات است حسين

شوينده ي لوح سيئات است حسين



اي شيعه تو را چه غم ز طوفان بلا

زيرا كه سفينةالنجاة است حسين



من از كودكي عاشقت بوده ام

قبولم نما گرچه آلوده ام



ز راه وفا آشيانم بده

سگ خانه ام استخوانم بده



به پهلوي بشكسته مادرت

مبادا براني مرا از درت




پاورقي

[1] همان مدرک، ص 56.

[2] بحار، ج 101، ص 322.

[3] بحار، ج 45، ص 62.