بازگشت

گفتگوي زينب و حسين


امام عليه السلام وارد خيمه ي زينب عليهاالسلام شد، نافع بسان پاسدار و نگهباني قهرمان، چون سايه ي امام عليه السلام، به دنبال امام عليه السلام حركت مي كرد، او مي گويد: كنار خيمه آماده بودم، شنيدم حضرت زينب عليهاالسلام به امام حسين عليه السلام عرض كرد: «آيا ياران خود را آزموده اي نكند، آنها تو را تسليم دشمن كنند؟»

امام عليه السلام فرمود: «سوگند به خدا آنها را آزموده ام، در آنها جز عشق


و شور نديدم، كه همچون علاقه ي كودك به پستان مادر، علاقه ي شهادت در راه مرا دارند.»

نافع مي گويد: «تا اين را شنيدم، گريه امان نداد، با گريه نزد حبيب بن مظاهر رفتم و ماجرا را گفتم، حبيب گفت: «سوگند به خدا اگر انتظار فرمان نبود، همين لحظه به دشمن حمله مي كردم...» سپس سخن زينب كبري عليهاالسلام را به ساير ياران گفتم آنها نيز گفتند: «سوگند به خدايي كه چنين موهبتي به ما داده اگر انتظار فرمان امام عليه السلام نبود همين ساعت به دشمن حمله مي كرديم...» [1] .

اينها نمونه هايي از حماسه هاي شب عاشورا بود كه به اختصار در اينجا بيان شد.

در سحرگاه شب عاشورا، حسين عليه السلام را خواب مختصر گرفت و بيدار شد و به اصحاب فرمود: در خواب ديدم كه سگهايي بر من حمله مي كنند، در اين ميان سگ دو رنگي را ديدم كه حمله ي او از همه سخت تر بود، گمان دارم كشنده ي من مبتلا به پيسي است، اين خواب حاكي است كه اجل نزديك شده و كوچ به آخرت فرا رسيده است. [2] .


پاورقي

[1] مقتل‏الحسين مقرم، ص 262 و 263.

[2] نفس‏المهموم، ص 119.