بازگشت

نامه مسلم به امام حسين و شهادت دو پيشتاز


چنانكه گفتيم حضرت مسلم عليه السلام در آغاز ورود به كوفه با استقبال گرم مردم روبرو شد و مردم اطرافش را گرفتند و بيعت كردند، نامه اي براي امام حسين عليه السلام نوشت كه: «مردم كوفه آماده اند و انقلاب در حال رشد و پيروزي است و همه ي مردم آماده ي استقبالند و همه چيز روبراه است زودتر به سوي ما بشتاب...»

اين نامه را حضرت مسلم عليه السلام بيست و هفت روز قبل از شهادتش يعني روز يازدهم ذيقعده سال 60 هجري براي امام حسين عليه السلام نوشت، و آن روز مردم كوفه بر اوضاع مسلط بودند و در اطراف حضرت مسلم عليه السلام به سر مي برند و اظهار آمادگي براي انقلاب تا سر حد سرنگوني رژيم يزيد مي كردند، ولي طولي نكشيد چنان كه گفتيم با ورود ابن زياد به كوفه، ورق برگشت و اوضاع به نفع حكومت يزيد پيش مي رفت.

از طرفي نامه ي حضرت مسلم عليه السلام در مكه به امام حسين عليه السلام رسيد، اين نامه و امور ديگر موجب شد كه امام حسين عليه السلام روز هشتم ذيحجه


60 هجري با ياران خود از مكه بيرون آمده و به قصد كوفه حركت كردند.

در راه هر جا كه به روستا و آبادي مي رسيدند، كمي در آنجا توقف كرده و مردم آنجا را به ياري مي طلبيدند و پس از استراحت حركت مي كردند.

كاروان همچنان در حركت بود تا به منزلگاه «حاجر» در منطقه ي «بطن الرمه» رسيدند، در آنجا امام حسين عليه السلام جواب نامه ي حضرت مسلم عليه السلام را نوشتند، امام عليه السلام در اين نامه پس از حمد و سپاس خدا چنين نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحيم، اين نامه ي حسين بن علي است به سوي برادران با ايمان و مسلمان فداكار، درود بر شما، خداي را سپاس مي گويم كه آفريدگاري جز او نيست.

اما بعد: نامه ي پسرعمويم مسلم بن عقيل به دستم رسيد و در آن از حسن نيت و پشتيباني شما مرا آگاه كرده بود، من از خدا مي خواهم كه اين كار را بر ما نيكو و مبارك گرداند و در اين راه،: بزرگترين پاداش را به ما عنايت فرمايد، من در روز سه شنبه هشتم ذيحجه از مكه به سوي شما مي شتابم، و از شما مي خواهم هنگامي كه فرستاده ي من به سوي شما آمد، در كار خويش جدي تر و پابرجاتر شويد، و دست از كوشش برنداريد و من انشاء الله همين روزها بر شما وارد خواهم شد.»

نامه را به «قيس بن مسهر و عبدالله بن يقطر» داد تا زودتر به سوي كوفه روانه شوند و به سران انقلاب مردم كوفه برسانند (و به قول


بعضي دو نامه نوشت يكي را به قيس و ديگري را به عبدالله داد تا اگر يكي را دستگير كردند، ديگري آن را به مقصد برساند.) [1] .

به هر حال اين دو سفير پيش مرگ و قهرمان، نامه را گرفته و سوار بر اسب شده و به سوي كوفه روانه شدند و اين در زماني بود كه مسلم عليه السلام شهيد شده و ابن زياد بر اوضاع مسلط گشته و انقلابيون به طور كامل سركوب شده بودند.

ابن دو نفر از افراد بسيار شجاع بوده و در دوستي خود با وفا بودند، در ضمن عبدالله، در دوران كودكي هميشه با امام حسين عليه السلام بود، اين دو پيشتاز قهرمان، منزل به منزل، شب و روز در حركت بودند تا زودتر خود را به كوفه برسانند و خبر ورود امام حسين عليه السلام را به مردم ابلاغ كنند.

وقتي كه اين دو پيشمرگ به طور جداگانه با اندك فاصله (يا با هم) به آبادي «قادسيه» (حدود پانزده فرسخي ناحيه ي غربي كوفه) رسيدند، توسط مأموران مخفي جاسوسي ابن زياد دستگير شدند، از اين دو نفر جداگانه (يا با هم) بازجويي شد، آنها در ضمن معرفي خود گفتند:

«... ما از دوستان امام حسين عليه السلام هستيم، نامه اي از طرف امام حسين عليه السلام براي اهل كوفه مي بريم» سپس نامه را درآوردند و پاره پاره كردند و به نقل ديگر پس از پاره كردن، آن را خوردند تا نامهاي افرادي كه امام حسين عليه السلام اسم آنها را در نامه نوشته بود آشكار نگردد.


حصين بن نمير رئيس سازمان جاسوسي ابن زياد، اين دو نفر را به كوفه نزد ابن زياد فرستاد.

اين دو سفير قهرمان و شيردل بر ابن زياد وارد شدند، ابن زياد با خشونت و ناراحتي، بر سر آنها فرياد كشيد و گفت:

«... همه چيز را درباره ي شما به من گزارش داده اند، اينك بگوييد چرا شما نامه را پاره كرده ايد.»

آنها گفتند: «براي اينكه شما از مطالب نامه آگاه نشويد.»

ابن زياد گفت: «لابد نامه از طرف حسين عليه السلام براي مردم كوفه بود.»

آنها گفتند: آري، همين طور است.

ابن زياد گفت: بايد نام كساني كه حسين عليه السلام به آنها نامه نوشته بگوييد وگرنه براي اعدام و كشته شدن آماده شويد.

آنها گفتند: ما نام آنها را نمي دانيم و نمي گوييم.

ابن زياد گفت: حال كه چنين است، بايد بالاي منبر برود و در برابر جمعيت كوفه از حسين عليه السلام و همفكرانش انتقاد و بدگويي كنيد وگرنه شما را قطعه قطعه خواهم كرد.

آنها گفتند: بسيار خوب اشكالي ندارد.

عبدالله و قيس هر يك جداگانه بالاي منبر رفتند، پس از حمد و سپاس الهي، بر خلاف انتظار، از امير مؤمنان علي عليه السلام و خاندان پاكش توصيف و تعريف كردند و دودمان ناپاك بني اميه و يزيد و ابن زياد را لعن و نفرين نمودند و سپس خطاب به مردم كوفه گفتند:

«... اي دوستان و طرفداران امام حسين عليه السلام بدانيد، حسين عليه السلام پسر


علي عليه السلام به سوي شما مي آيد، در ياريش كوتاهي نكنيد، ما نامه اي از آن حضرت آورده بوديم، حال كه نتوانستيم نامه را به شما برسانيم، اكنون به قيمت جان خود، مأموريت خود را به شما رسانديم، آماده ي استقبال از حسين عليه السلام باشيد...»

طرفداران خون آشام ابن زياد، به دستور ابن زياد به طرف آنها (يا يكي از آنها) حمله كردند تا از بالاي منبر به پايين بكشند، از طرف ديگر طرفداران امام حسين عليه السلام به رهبري «سليمان بن صرد خزاعي» از آنها حمايت نمودند، در اين گير و دار سواران جلاد ابن زياد، به مسجد حمله كرده قيس و عبدالله را دستگير نمودند و در اين ميان عده اي زير دست و پا ماندند و آسيب ديدند، سرانجام به دستور ابن زياد، قيس و عبدالله اين دو نماينده ي قهرمان و شيردل را بالاي قصر دارالاماره برده از آنجا به پايين افكنده و به اين ترتيب اين دو فدايي پيشتاز امام حسين عليه السلام به شهادت مي رسند.

بعضي نوشته اند: وقتي كه اين دو را از بالاي قصر به زمين انداختند استخوانهايشان شكشته شد و در حالي كه هنوز جان داشتند، يكي از جلادان بي رحم ابن زياد، سر مقدسشان را از بدن جدا كرد.

به اين ترتيب اين دو يار باوفاي امام حسين عليه السلام سفارت و رسالت و مأموريت خود را به خوبي انجام دادند و تا آخرين قطره ي خونشان را در اين راه اهداء نمودند و به افتخار پيشتازي قهرمانانه ي راه حسين عليه السلام نايل گشتند و در حقيقت پس از حضرت مسلم و هاني، اين دو نفر،


پيشقراول و آغازگر قيام خونبار امام حسين عليه السلام بودند و تاريخ هرگز آنها را به عنوان «شهيدان پيشتاز و آغازگر» فراموش نمي كند.


پاورقي

[1] مقتل‏الحسين مقرم، ص 204.