بازگشت

دورنمايي از اوضاع كوفه، هنگام قيام حضرت مسلم


گرچه در ماجراي ورود مسلم و شهادت آن حضرت، تا حدودي به اوضاع كوفه پي برديم، ولي در اينجا باز لازم است به طور گسترده دورنماي اوضاع اجتماعي و سياسي كوفه و به طور كلي عراق را قبل از ورود امام حسين عليه السلام به اين سرزمين ترسيم بهتري كنيم، تا مطالب


آينده را با بصيرت بيشتر مورد بررسي و مطالعه قرار دهيم:

سال شصتم هجرت بود، مردم كوفه و اطراف آن از ظلم و ستم دستگاه سلطنت طاغوتي يزد به ستوه آمده بودند، كوفه در تب و تاب انقلاب بود، و همچنين آتش زير خاكستر بود كه يك جرقه كافي بود تا انقلاب مردم به اوج خود برسد و شورشي وسيع بر ضد يزيد به وجود آيد.

جاسوسان و مزدوران يزيد، جريان كوفه را لحظه به لحظه براي يزيد كه در دمشق به سر مي برد، گزارش مي دادند، يزيد نيز تمام فكر خود را درباره ي براندازي انقلاب كوفه به كار مي برد و در اين موضوع با بسياري از اطرافيان مشورت مي كرد.

در اين ميان ناگهان در كوفه شايع شد كه يزيد در ضمن نامه اي به فرمانداري مدينه از امام حسين عليه السلام خواسته كه با يزيد بيعت كند، ولي امام حسين عليه السلام بيعت نكرده و با خويشان و عده اي ديگر شبانه از مدينه بيرون آمده و در مكه به سر مي برد.

سران انقلاب از هر سو جلسه تشكيل مي دادند و درباره ي روند انقلاب در كوفه بحث مي كردند، آنها در جلسات خود چنين نتيجه گرفتند كه براي امام حسين عليه السلام نامه بنويسند و او را دعوت به كوفه كنند و رهبري نهضت را به دست او بدهند و در كنار او انقلاب را به نتيجه برساند، نامه هاي بسياري توسط گروهها و پيكها به سوي امام حسين عليه السلام فرستادند، مضمون نامه ها در فرازهاي زير خلاصه مي شد:

«... ما امام و پيشوا نداريم و كسي نيست چراغ هدايت را پيش


روي ما روشن كند... به سوي ما بشتاب و ما را از راههاي انحراف و بردگي در تحت ستم دستگاه طاغوتي يزيد رهايي بخش.... باغها و دشتها سبز و خرم، همه چيز در جاي خود، هيچ كمبودي نيست، جز اينكه رهبر شايسته نداريم.. در انتظار آمدن شما هستيم، در اينجا صدهزار شمشيرزن آماده ي حمايت از تو هستند....» [1] .

از جمله افرادي كه براي رساندن نامه از كوفه به سوي مكه شتافت «قيس بن مسهر صيداوي» بود، اين پيشمرگ فدايي، از سران انقلاب كوفه به شمار مي آمد، او همراه عده اي، با حمل بيش از پنجاه نامه از دعوت مردم كوفه را برداشته و به امام حسين عليه السلام رساندند.

امام حسين عليه السلام پس از خواندن نامه ها و گفتگو با فرستادگان مردم كوفه، نخست پسرعموي خود، حضرت مسلم عليه السلام را به نمايندگي از خود بسوي كوفه فرستاد، و در ضمن نامه اي شخصيت و شايستگي مسلم عليه السلام را معرفي كرد و در پايان نوشت:

«مسلم عليه السلام را جلوتر فرستادم تا اوضاع كوفه را از نزديك بررسي كرده و به من گزارش دهد اگر دور محور او اجتماع كرديد و زمينه ي قيام را آماده ساختيد، به خواست خدا به سوي شما خواهم آمد...»

حضرت مسلم عليه السلام همراه چند نفر از مكه حركت كرد و پنج شوال 60 هجري وارد كوفه مي شد، مردم استقبال گرمي از مسلم عليه السلام كردند، حتي 18 هزار يا 25 هزار مرد با او بيعت نمودند.


اوضاع بسيار خوب بود و در جهت انقلاب پيش مي رفت، همه چيز روبراه بود... ولي... ولي جاسوسان يزيد، همه چيز را به يزيد خبر مي دادند، يزيد ديد هيچ چاره اي نيست جز اينكه سياست خشن را پيش گيرد، در اين مورد «عبيدالله پسر زياد» را شايسته اين كار مي ديد، مي دانست كه عبيدالله فردي خونخوار، بي رحم، سنگدل و پول پرست است و براي مقام و مال حاضر است همه چيز خود را فدا كنند و در حيله گري و شيطنت نيز نظير ندارد، براي او كوفه فرماندار بصره بود، نامه نوشت و فرمان فرمانداري كوفه را نيز به او سپرد و همه چيز را به او واگذار كرد و از او اكيدا خواست كه با سركوبي شديد انقلاب و انقلابيون در كوفه، كوفه را آرام كند.

ابن زياد با حيله گري و تردستي عجيبي وارد كوفه شد،از آنجا كه هنوز اكثر مردم كوفه، انقلاب را تجربه نكرده بودند و تنها شعار مي دادند، در عمل نتوانستند انقلابشان را ادامه دهند، بر اثر تبليغات ابن زياد و اطرافيانش، به زودي از هم پاشيدند، ابن زياد عده اي را با پول خريداري كرد و بسياري را از حكومت ديكتاتوري يزيد ترسانيد و گروه بسياري را به زندان افكند. [2] .


كوتاه سخن آنكه: كار به جايي رسيد كه مردم جز چند نفر از برجستگان و سران انقلاب، از اطراف مسلم عليه السلام پراكنده شدند، ابن زياد عده اي از وفاداران انقلاب را كشت و عده اي را زنداني كرد، عده اي ديگر نيز متواري و پنهان شدند، مسلم عليه السلام تنها ماند و در يك جنگ روياروي و نابرابر دستگير شده و سپس به شهادت رسيد.

به اين ترتيب كوفه به طور كامل در تحت سلطه و سانسور و خفقان جلادان ابن زياد درآمد.


پاورقي

[1] سليمان بن صرد خزاعي، حبيب بن مظاهر، از سران هسته‏ي مرکزي انقلاب بودند، که براي امام حسين عليه‏السلام نامه مي‏نوشستند.

[2] مرحوم محقق مامقاني مي‏نويسد: «ابن زياد در رابطه با حضرت مسلم (ع) تعداد 4500 نفر از آزادمردان (مانند: مختار، سليمان بن صرد، ابراهيم پر مالک اشتر) را دستگير و زنداني کرد، اينکه از ابن اثير نقل شده: آنها از ترس جان خود به حمايت از حضرت امام حسين عليه‏السلام نشتافتند و بعدها پشيمان شده و به رهبري «سليمان بن صرد خزاعي» به عنوان «توابين» قيام کردند، صحيح نيست.» (تنقيح‏المقال، ج 2، ص 63).