بازگشت

مخالفت با وليعهدي يزيد و وصيت معاويه


معاويه پسر ابوسفيان (كه بر هر دوشان لعنت باد) در زمان خلافت عثمان، از استاندارهاي او در شام و نواحي آن بود و در آن جا چون يكي حاكمي خود سر حكومت مي كرد.

و پس از مرگ عثمان كه در سال 36 هجري اتفاق افتاد، مردم از هر سو به اطراف امير مؤمنان علي عليه السلام آمدند، و با او به عنوان خلافت، بيعت كردند.

ولي دنياپرستان، در حكومت علي عليه السلام جنگها برافروختند نخست ناكثين (بيعت شكنان) جنگ جمل را در بصره پديد آوردند، سپس معاويه و طرفدارانش جنگ صفين را كه 18 ماه طول كشيد به وجود آوردند، و سپس نهروانيان كوردل، جنگ نهروان را به پيش آوردند، سرانجام علي عليه السلام پس از چهار سال و نه ماه و چند روز خلافت در 21 رمضان سال 40 هجري به دست يكي از خوارج نهرواني (عبدالرحمن بن ملجم) در محراب عبادت به شهادت رسيد.


معاويه با قدرت بيشتري به ميدان آمد و با نيرنگهاي مختلف و تهديدها و تطميعها، موجب شد كه امام حسن عليه السلام صلح پيشنهادي معاويه را (كه يك آتش بس موقت براي ترك جنگ بود، تا امام با به دست آوردن فرصت به جمع و گردآوري سپاهش بپردازد، بپذيرد.

معاويه در حدود چهل سال در شام حكومت كرد و سرانجام در نيمه رجب سال 60 هجري از دنيا رفت. [1] .

معاويه فرزند ابوسفيان و هند جگرخواره، در اين مدت جنايات بي شماري انجام داد و به نام اسلام، بزرگترين ضربه ها را بر پيكر اسلام وارد آورد.

در صلحنامه اي كه با امام حسن عليه السلام امضا كرده بود، پنج شرط زير وجود داشت:

1- معاويه طبق قرآن و سنت و روش خلفاي شايسته رفتار كند.

2- حسن و حسين عليهماالسلام آزاد باشند.

3- مردم به خصوص شيعيان و دوستان علي عليه السلام و آل علي عليهماالسلام آزاد باشند و مورد آزار قرار نگيرند.

4- سب و بدگويي به حضرت علي عليه السلام برداشته شود.

5- معاويه براي خود خليفه و جانشين تعيين ننمايد.

اما وقتي معاويه بر گرده ي مردم سوار شد، گفت:

شرطت للحسن شروطا و كلها تحت رجلي؛ به


شرايطي با حسن عليه السلام تعهد كردم، همه ي آنها زير پايم. [2] .

يكي از كارهاي زشت او اين بود كه در زمان خود، از مردم براي يزيد بيعت گرفت و براي اولين بار، بدعت «وليعهدي» را به داخل اسلام آورد و براي اين كار مسافرت به حجاز كرد و مخالفان را سخت، تهديد نمود و با انواع نيرنگها وليعهدي يزيد را در ظاهر تثبيت نمود.

حتي بعضيها مي نويسند: يكي از مخالفان، عايشه بود، معاويه با نقشه ي شيطاني عجيبي اواخر شب، عايشه را به چاه انداخت و او را كشت، ولي وانمود كرد كه او خودش به چاه افتاده است. [3] .

به قول حكيم سنائي شاعر معروف اهل تسنن:



عاقبت هم به دست آن ياغي

شد شهيد و بكشتش آن طاغي



آنكه با جفت مصطفي زين سان

بد كند مرو را تو مرد مخوان



افرادي مانند امام حسين عليه السلام به شدت با پيشنهاد ولايت عهدي يزيد مخالفت كردند، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبير و عبدالرحمن بن ابوبكر جزء مخالفان بودند.

وقتي معاويه در بستر مرگ قرار گرفت پسرش يزيد را به طور محرمانه به حضور طلبيد، و به او گفت: «پسرم! من همه ي رجال و بزرگان و شخصيتها را رام كردم و از آنها براي خلافت تو، امضاء


گرفتم و در اين مورد مسافرتها نمودم و سلطنت را در اختيار تو قرار دادم، ولي در مورد سه نفر در رابطه با خلافت تو، ترس دارم كه با تو مخالفت خواهند كرد و اين سه نفر عبارتند از: عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبير و حسين بن علي عليه السلام.

اما «عبدالله بن عمر» او با تو است او را نگه دار و كنار نگذار: اما «عبدالله بن زبير» اگر به او دست يافتي بدنش را قطعه قطعه كن، زيرا او مثل شير مي خواهد تو را بدرد، و اگر فرصتي به دستش نيامد همچون روباه كه با سنگ رفتار مي كند با تو رفتار خواهد كرد.

و اما «امام حسين عليه السلام» مقامش را نسبت به رسول خدا صلي الله عليه و اله مي داني، او گوشت و خون پيامبر صلي الله عليه و آله است و مي دانم كه مردم عراق ناگزير بسوي او مي گروند، ولي او را تنها مي گذارند و برنامه ي او را تباه مي سازند، اگر به او دست يافتي حق و مقامش را بشناس و او را بازخواست مكن، با توجه به اينكه يك رشته خوشي نيز با او داريم، حتما بپرهيز كه با او برخورد بد داشته باشي و يا او از تو كار بدي ببيند. [4] .


پاورقي

[1] تتمةالمنتهي، ص 25.

[2] مدرک قبل، ص 35.

[3] کامل بهايي، باب 27، فصل 16، ص 456.

[4] بحار، ج 44، ص 311.