بازگشت

نمونه ي ديگر از درگيري شديد حسين با مروان


معاويه براي فرماندارش مروان در مدينه نوشت: از ام كلثوم دختر عبدالله بن جعفر عليه السلام (كه دختر حضرت زينب عليهاالسلام بود) براي پسرم يزيد خواستگاري كن، مروان نزد عبدالله رفت و ماجرا را گفت: عبدالله گفت: اختيار اين دختر با دائيش، مولاي ما حسين عليه السلام است، عبدالله ماجرا را به عرض امام حسين عليه السلام رسانيد، امام فرمود، از درگاه خداوند سعادت و خشنودي را مي طلبم...

تا اينكه مردم و امام حسين عليه السلام در مسجد اجتماع كردند، مروان همراه عده اي از بزرگان قوم خود به حضور حسين عليه السلام آمد و ماجراي دستور معاويه را به عرض رساند، و افزود: «مهريه اش را به حكم پدرش هرچه باشد مي پردازيم و قرضهاي پدرش را ادا مي كنيم، به اضافه ي صلح بين اين دو طايفه (طايفه ي بني هاشم و بني اميه) و...


امام حسين عليه السلام پس از حمد و ثناي فرمود: «اي مروان! آنچه گفتي شنيدم، اما در مورد مهريه، سوگند به جانم ما از سنت پيامبر صلي الله عليه و آله تجاوز نمي كنيم كه دوازده «وقيه» معادل 480 درهم بود.

اما در مورد اداي قرض پدرش، زنان ما هر جا باشند قرضهاي دنيوي ما را ادا مي كنند.

اما صلح و آتشي بين ما و طايفه ي شما «اين را بدان كه ما براي خدا و در راه خدا با شما دشمني داريم، و براي دنيا با شما سازش نمي كنيم، سوگند به جانم خويشاوند نسبي (به خاطر خدا) به هم زده شد [1] تا چه رسيد به خويشاوندي سببي؟! (يعني خويشي از ناحيه ي داماد)... پس از گفتگوهاي ديگر، مروان و همراهانش مأيوس شده و برخاستند و رفتند.


پاورقي

[1] بحار، ج 44، ص 207 - مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 38 تا 41، به طور تلخيص.