بازگشت

يك داستان شنيدني از علم امام حسين


ابوسلمه مي گويد: همراه عمر بن خطاب (زمان خلافتش) به مكه


رفتيم و در مراسم حج شركت نموديم، در مكه، شخصي نزد عمر آمد و گفت: «من درحال احرام بيرون آمدم و تخم شتر مرغي را ديدم آن را برداشتم و شكستم و پختم و خوردم، چه چيز بر گردن من (به عنوان كفاره) واجب مي شود؟»

عمر گفت: «چيزي در اين باره به ذهنم نمي آيد، اينجا بنشين شايد خداوند مشكل تو را به وسيله ي بعضي از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله حل كند.»

در اين هنگام، ناگهان علي عليه السلام همراه حسين عليه السلام به آنجا آمدند، عمر به آن شخص گفت: «اين علي عليه السلام پسر ابوطالب است، برخيز و سؤال خود را از ايشان بپرس.»

او برخاست و ماجراي خود را گفت، علي عليه السلام فرمود: «سؤالت را از اين پسر (اشاره به حسين) بپرس، او گفت: هر كدام از شما، مرا به ديگري حواله مي دهد، مردمي كه آنجا بودند اشاره كردند كه ساكت باش اين حسين عليه السلام فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله است، مسأله ات را از او بپرس، شخص ماجراي خود را براي حسين عليه السلام بيان كرد.

حسين عليه السلام به او فرمود: «آيا شتر داري؟ عرض كرد: آري فرمود: به تعداد تخم شترمرغي كه برداشته اي و خورده اي، شتر نر را با شتر ماده آميزش بده آنچه از شتر ماده تولد يافت آنرا (به عنوان كفاره) بسوي كعبه (براي قرباني) روانه كن.»

عمر گفت: اي حسين، شتر ماده (گاهي سقط جنين) مي كند (در اين صورت مسأله چگونه خواهد بود؟)


حسين عليه السلام فرمود: تخم شترمرغ نيز (گاهي) فاسد مي شود (و با اين مقايسه پاسخ عمر را داد.)

عمر گفت: راست گفتي و نيكو جواب دادي، علي عليه السلام برخاست و حسينش را به سينه اش چسبانيد و اين آيه را خواند:

ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم، آنها فرزنداني بودند (كه از نظر پاكي و كمال) بعضي از بعضي ديگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و دانا است.» (آل عمران - 34) [1] .


پاورقي

[1] بحار، ج 44، ص 197- نظير اين داستان در مورد امام حسن (ع) نيز نقل شده است (مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 100).