بازگشت

اعتراض به عمر بن خطاب


در زمان خلافت عمر بن خطاب، روزي مسجد پر از جمعيت بود،


حسين عليه السلام نيز كه ده سال بيشتر نداشت در مسجد بود عمر بالاي منبر رفت در ضمن گفتار، خود را «اولي از جان مؤمنين» خواند.

در اين وقت، حسين عليه السلام در گوشه اي از مسجد برخاست و در ميان انبوه جمعيت فرياد زد: «اي دروغگو از منبر پدرم رسول خدا صلي الله عليه و آله پايين بيا، اين منبر، منبر پدر تو نيست.»

عمر در پاسخ گفت: «سوگند به جانم اين منبر، منبر پدر تو است، پدر من منبر نداشت، آيا اين موضوع را پدرت علي عليه السلام به تو ياد داده است؟»

حسين عليه السلام فرمود: اگر از پدرم پيروي كنم در آنچه به من دستور مي دهد، سوگند به جانم به وسيله ي او به راه هدايت مي رويم و پدرم در عصر رسول خدا صلي الله عليه و آله بر گردن مردم، بيعت دارد (يعني روز غدير مردم با او بيعت كرده اند) كه جبرئيل امين آن را از طرف خداوند وظيفه ي مردم كرده است، آن را جز منكر كتاب (قرآن) انكار نمي كند، مردم در قلبشان، حاكميت علي عليه السلام را باور دارند ولي در زبان انكار مي كنند، واي بر آنان كه انكار كننده ي حق ما خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله مي باشند آنگاه كه با رسول خدا صلي الله عليه و آله در حالي كه سخت در عذابند ملاقات نمايند.

عمر گفت: كسي كه حق پدرت را انكار كند، لعنت خدا بر او باد، ما به مردم امر كرديم از ما اطاعت كردند، اگر از پدرت اطاعت مي كردند، ما نيز اطاعت مي كرديم...

گفتگو ادامه يافت تا اينكه: عمر در حال خشم از منبر پايين آمد و همراه گروهي از اصحاب به حضور حضرت علي عليه السلام رسيدند


و ماجرا را به عرض رساندند، امام حسن عليه السلام در آنجا بود و اعتراض حسين عليه السلام را تأييد كرد.

آنگاه امير مؤمنان عليه السلام پس از سخناني فرمود: حسن و حسين عليه السلام نزديكترين افراد به رسول خدا صلي الله عليه و آله هستند، آنها را در مورد حقشان راضي كن، تا افراد بعد از آنها نيز راضي گردند.

عمر گفت: رضايت آنها در چيست؟

علي عليه السلام فرمود: رضايت آنها بازگشت از خطا و توبه از گناه است.

عمر گفت: پسرت را تربيت كن تا در برابر سلاطين كه حاكمان بر مردم هستند ستيز نكند.

علي عليه السلام فرمود: من گنهكاران را تربيت مي كنم، ولي آن كسي را كه رسول خدا صلي الله عليه و آله پروريده و دست پرورده ي مكتب پيامبر صلي الله عليه و آله است، ديگر تربيتي بهتر از آن وجود ندارد، آيا اين دو پسر (حسن و حسين) را راضي نمي كني؟

عمر در حال خشم از خانه بيرون آمد، گروهي از يارانش به او گفتند كار به كجا كشيد؟ او در پاسخ گفت: آيا بر ضد پسر ابوطالب و دو فرزندش حجتي وجود دارد؟... [1] .


پاورقي

[1] اقتباس از احتجاج طبرسي، ج 2، ص 13 و 14 - الاصابه، ج 1، ص 333.