بازگشت

روايات ديگر در پيوند معنوي پيامبر و حسين


1- جابر مي گويد: به حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله رفتم ديدم حسن و حسين عليهماالسلام را به پشت گرفته و مي فرمايد: «نيكو شتري است شتر شما و نيكو سواره ي مساوي هستيد شما.» [1] .

2- ابو سعيد خدري مي گويد: با عده اي در حضور پيامبر صلي الله عليه و آله بوديم، در ضمن گفتگو ديديم پيامبر صلي الله عليه و آله به طرف راست و چپ خود نگاه مي كند، چون چنين ديديم برخاستيم، هنگام خروج نزديك در، حضرت فاطمه عليهاالسلام را ديديم، علي عليه السلام به او فرمود: «در اين وقت


چطور به اينجا آمده اي؟ گفت: حسن و حسين از بامداد تا حال نيستند، گمانم نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله باشند.»

علي عليه السلام فرمود: «آنها آنجايند، به خانه برگرد، اكنون اگر رسول خدا تو را ببيند، آزرده خاطر مي شود.»

اتفاقا پيامبر صلي الله عليه و آله سخنان آنان را شنيد و با پيراهن بيرون آمد و به فاطمه عليهاالسلام فرمود: «چه چيز موجب شده در اين وقت (گويا بعد از ظهر هواي گرم بوده است) سراسيمه به اينجا آمده اي؟

فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: «اي رسول خدا پسرانت حسن و حسين را تاكنون نديده ام، از نزدم رفتند و ديگر پيدا نشدند، گمان مي برم نزد شما باشند و بسيار در اين مورد هراسناكم».

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «اي فاطمه خداوند ولي و ياور و نگهبان آنها است، به خواست خدا آسيبي به آنها نرسيده است برگرد به خانه، ما سزاوارتر هستيم كه به دنبال آنها بگرديم.»

فاطمه عليهاالسلام به خانه برگشت، پيامبر صلي الله عليه و آله به يك سو و علي عليه السلام بسوي ديگر حركت كرده و به جستجوي آنها پرداختند.

پس از جستجو ديدند حسن و حسين عليهماالسلام كنار باغي هستند كه تابش خورشيد آنها را داغ كرده و يكي از آنها در برابر خورشيد ايستاده و براي ديگر سايه ساخته است، بي اختيار اشك از چشمان پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام سرازير شد، آنها را در آغوش گرفتند و بوسيدند، سپس پيامبر صلي الله عليه و آله حسن عليه السلام را به دوش راست و حسين عليه السلام را به دوش چپ گرفت و به طرف خانه برگشت، هوا به قدري گرم بود كه پيامبر صلي الله عليه و آله


گامش را به روي گام قبل مي گذاشت تا از حرارت ريگ، كمتر آسيب ببيند و دلش نيامد كه آن دو كودك، خودشان راه بيايند و آزرده شوند، آنها را با آن حال حفظ كرد تا به منزل رساند. [2] .


پاورقي

[1] تاريخ ابن عساکر، ج 4، ص 207، ذخائر طبري، ص 132.

[2] مناقب ابن مغازلي، ص 377.